ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 10049
  • ۲۲ آبان ۱۳۹۵ - ۵:۲۴
  • 435 بازدید
  • ارسال توسط :
مفتخریم برادرم در راه اسلام شهید شد/هنوز جای خالی‌اش را حس می‌کنم

مفتخریم برادرم در راه اسلام شهید شد/هنوز جای خالی‌اش را حس می‌کنم

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کوله بار، شهید حسین علی میرزایی، در استان تهران، متولد اولین روز از اولین ماه سال در سال 1339  در شهر تهران متولد شد.او در خانواده ای مذهبی و زحمتکش به دنیا امد.او دوران کودکی خود […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از کوله بار، شهید حسین علی میرزایی، در استان تهران، متولد اولین روز از اولین ماه سال در سال 1339  در شهر تهران متولد شد.او در خانواده ای مذهبی و زحمتکش به دنیا امد.او دوران کودکی خود را همزمان با خفقان و ناملایمات ناشی از ظلم و جور رژیم ستمشاهی سپری کرد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی راهنمایی و متوسطه  درسال 1356 به عضویت ارتش در آمد.او پس از طی کلاس های مربوطه در رسته توپخانه در دانشکده به درجه گروهان دو مفتخر شد و شروع به انجام وظیفه کرد.وی برای اعتلای آرمان های نظام مقدس اسلامی و نیل به اهداف خود که همانا تقدیم جانش در راه اسلام بود به وجود اینکه به درجه استوار دوم مفتخر شده بود در یکی از گردان های لشگر 21  حمزه مشغول خدمت و دفاع از میهن  اسلامی  در برابر تجاوزات رژیم بعث عراق شدوشهید میرزایی رانجام در تمنطقه پایگاه حمیدیه بر اثر بمباران هوایی توسط هواپیماهای  متجاوز نیروهای بعثی به درجه رفیع شهادت نائل شد. پدرش صاحب علی و مادرش قدم خیر نام داشتند، وی قبل از شهادت نظامی و متاهل بود، او در سال 1358 ازدواج کرد که حاصل آن 2 فرزند پسر است. مزار این شهید عزیز در گلزار شهدای یافت آباد واقع شده است. پدر و مادر شهید در قید حیات نیستند،مادر بزرگوار این شهید سال 76 و پدرش سال 80 از این دنیا رفته اند.در ادامه کوله بار گفت و گویی با کبری میرزایی خواهر گرانقدر این شهید را می خوانید.

چطور به ارتش پیوست؟

برادرم سرباز ارتش بود و بعد هم در ارتش ماندگار شد و بعدها هم زمانی که حمله های هوایی و جنگ ایران و عراق  شروع شد از اولین روزبه جبهه رفت.

چطور خبر شهادت را شنیدید؟

پدرم آن موقع در قید حیات بودند و سرکار می رفتند. اول به پدرم گفتند که مجروح شده است و بعد گفتند شهید شده است. پدرآمد خانه و به ما و مادرم گفت،  در بحبوحه عید و خانه تکانی بودیم که خبر شهادت حسین را دادند. پدرم راضی بود و می گفت در راه اسلام رفته و شهید شده است، ولی مادرم خیلی بی تابی می کرد  و اصلا طاقت شنیدن این خبر را نداشت و از روز اول حالش بد شد و بعدها مریض شد و حالا هم که در قید حیات نیستند.

چطور به شهادت رسید؟

زمانی که پادگان حمید را بمباران کردند شهید شد و وقتی پیکرش برگشت ترکش ها تمام سر و بدنش را سوراخ سوراخ کرده بودند.

زمانی که برادرتان به شهادت رسید همسر و فرزند هم داشت ؟

بله سال 56ازدواج کرد ومتاهل بود. دو پسر داشت. اولی 6 ساله و دومی 6 ماهه بود.

برخورد همسرش زمانی که خبر شهادت را شنید چطور بود ؟
همسربرادرم هم همیشه می گفت برای خدا رفته است و افتخار می کنم که در راه اسلام شهید شده است.

بزرگ کردن بچه ها و گرداندن زندگی تنهایی برایش  سخت نبود ؟

پدرم همیشه پیششان بود، یا اینکه آنها را می آورد پیش خودمان.

چه زمانی پیکربرادرتان آمد ؟

24 اسفند 63

از خلق و خوی برادرتان بگویید؟

اخلاقش در بین تمام بچه های خانواده مان تک بود.با بچه ها بچه بود با بزرگ تر ها بزرگ بود.هنوز بعد از این همه سال از هر کسی که او را می شناخت بپرسید می گوید حسین خیلی خوش اخلاق بود.رفتارش با پدر و مادرم به ویژه مادرم خیلی خوب بود.

تا به حال در اردوهای راهیان نور شرکت کرده اید ؟

نه چون نزدیک عید برگزار می شود تا به حال قسمتم نشده است اما خیلی دوست دارم به راهیان نور بروم. خواهر زاده ها و برادرزده هایم رفته اند  و خیلی تعریف می کنند از خوبی هایش و خیلی دوست دارم بروم اما متاسفانه قسمتم نشده است تا امروز.

فکر می کنید اهداف شهدای دفاع مقدس چقدر نزدیک است به اهداف شهدای مدافع حرم که این روزها برای کشور در خارج از مرزها می جنگند؟

فکر می کنم هر دو یک راه را رفته اند، آن موقع  و زمان جنگ هدف دفاع از اسلام بود و حالا هم همین طور است این جوان هایی که امروز می روند در سوریه و عراق می جنگند هم برای دفاع از حریم اسلام و امامان معصوم می روند. در کنار این موضوع فکر می کنم همانطور که آن زمان جوان و پیر برای دفاع از کشور و تمامیت ارضی می رفتند و می جنگیدند مدافعان حرم هم این روزها برای اینکه دامنه جنگ به داخل مرزهای کشور کشیده نشود و جنگی دیگر تکرار نشود به سوریه و عراق می روند و توطئه دشمنان را در مرزها خنثی می کنند.فکر می کنم شرایط برای مدافعان حرم کمی سخت تر است چون در خارج از مرزها می جنگند و نگرانی ها و دوری از خانواده هم در کنار مسائل دیگر وجود دارد.


برای همدردی با خانواده شهدای مدافع حرم  چیزی دارید برای گفتن ؟

فکر می کنم فقط باید صبور باشند، خیلی سخت است می دانم، چون داغ برادرم بعد از این همه سال هنوز برایمان زنده است و هنوز جای خالی اش را حس می کنیم، اما فقط می خواهم بگویم باید به راه مقدسی که همسرشان یا برادرشان یا پسرشان انتخاب کرد و به خاطر آن رفت فکر کنند و با این فکر خودشان را آرام کنند.در همسایگی مان هستند کسانی که از مدافعان حرم بودند و به شهادت رسیدند و من همیشه فقط می گویم خدا به خانواده شان صبر بدهد.

حرفی با مسئولان دارید؟

فکر می کنم خانواده شهدا خیلی کمرنگ شده اند برای مسئولان، قبلا حداقل چند وقت یکبار به دیدن خانواده ها می رفتند، اما این روزها اصلا سراغی نمی گیرند از خانواده شهدا. مادرمن زمانی بیمار شد که برادرم شهید شد و از غم برادرم بیمار شد و بعد هم فوت کرد. من هم به پای مادر و پدرم ماندم. فکر می کنم سراغ گرفتن و دلجوئی از خانواده شهدا کم ترین کاری است که می شود برای این خانواده ها انجام داد.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن