ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 103987
  • ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۷:۱۵
  • 103 بازدید
  • ارسال توسط :

روایت بانوی شاعر افغانستانی از دیدار با رهبر انقلاب/ غزلی که به مظلومیت «فاطمیون» پرداخت

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، در شب میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی جمعی از شاعران با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران دیدار کردند. طبق سنت همه ساله تعدادی از شاعران افغانستان هم در این دیدار حضور داشتند. عاطفه […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، در شب میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی جمعی از شاعران با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران دیدار کردند.

طبق سنت همه ساله تعدادی از شاعران افغانستان هم در این دیدار حضور داشتند.

عاطفه جعفری شاعر مهاجر افغانستانی مقیم مشهد در این دیدار غزلی را در حضور رهبر معظم انقلاب قرائت کرد.

وی در گفت‌وگو با خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، جزئیات بیشتری از دیدار شب گذشته خود و دیگر شاعران را بیان کرد و گفت: خدا را شاکرم که این توفیق نصیب من شد که بتوانم از نزدیک به دیدار مقام معظم رهبری نائل شوم.

جعفری افزود: روز گذشته وقتی برای نخستین بار ایشان را دیدم حس غریبی داشتم؛ باید در آن فضا قرار بگیرید تا بدانید که من چه می‌گویم.

این بانوی شاعر افغانستانی ادامه داد: در این دیدار این توفیق نصیب من شد که غزلی را در وصف شهدای والامقام مدافع حرم لشکر فاطمیون قرائت کنم.

جعفری خاطرنشان کرد: وقتی غزل را قرائت می‌کردم  اشک رهبری جاری شد و نقل به مضون فرمودند: که خیلی خوب بود، خیلی ممنون خانم، جا دارد که به شهدای مظلوم فاطمیون پرداخته شود.

متن شعر عاطفه جعفری را در ادامه می‌خوانید:

کوچه هامان پر از سیاهی بود، شهر را از عزا در آوردند

چشم های ستاره ها خندید، ماه را سمت دیگر آوردند

 شاخه هایی که سر فرازانند، میوه هایی که جلوه ی باغند

مادران مثل ام لیلایند، که پسر مثل اکبر آوردند

روی تابوت هایشان بستند، پرچم زرد فاطمیون را

فاطمیون فداک یا زینب، سرورانی که سر برآوردند

قصه ها را یکی یکی خواندند، آخر ماجرا سفر کردند

عاشقی هم برایشان کم بود، عشق بردند و باور آوردند

عصر یک جمعه ی بهاری بود، همه در انتظارشان بودیم

بادهای بهاری از هر باغ، لاله هایی معطر آوردند

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن