ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 107765
  • ۱۸ مرداد ۱۳۹۸ - ۲:۴۳
  • 72 بازدید
  • ارسال توسط :
ماجرای توصیه‌ای که سردار سلیمانی به مدرسان نیرو‌های مقاومت می‌کرد

ماجرای توصیه‌ای که سردار سلیمانی به مدرسان نیرو‌های مقاومت می‌کرد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از  گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از  گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  شهید مدافع حرم «محمودرضا بیضایی» در تاریخ ۱۸ آذر ۱۳۶۰ در تبریز متولد شد و در روز ۲۹ دی سال ۱۳۹۲ در منطقه قاسمیه سوریه در راه دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.

توصیه حاج قاسم سلیمانی به مدرسان نیروهای مقاومت

بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمی‌شوی» را در ادامه می خوانید:

آن روز که با بچه‌های بسیج محل‌شان رفتیم پادگان، اسلحه «ام ۱۶» و «کلاشینکف» را تدریس کرد. بعد از کلاس از من پرسید: «تدریسم چطور بود؟» گفتم: «خیلی تپق زدی. روان صحبت نمی‌کنی.» گفت: «باورت می‌شود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسی این چیز‌هایی که همیشه به عربی می‌گویم پیدا نمی‌کردم بگویم.» گفتم: «مگر به عربی تدریس می‌کنی؟» گفت: «حاج قاسم گفته هر کس مترجم با خودش می‌برد سر کلاس، اصلا کلاس نرود».

توصیه حاج قاسم سلیمانی به مدرسان نیروهای مقاومت

با نیرو‌های مقاومت کار کرده بود و عربی را کمی از آن‌ها و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانی‌اش که عربی تدریس می‌کرد، یاد گرفته بود. عربی محاوره‌ای را خوب صحبت می‌کرد و می‌فهمید. در ایام ماه مبارک رمضان سال ۱۳۹۱ قسمت‌هایی از یک سریال را که در تلویزیون الشرقیه عراق پخش می‌کرد می‌دیدم. چون در سریال به عربی محلی تکلم می‌کردند. خیلی چیز‌ها را نمی‌فهمیدم. چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم. یک بار که در همان ایام آمده بود تبریز سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم ترجمه کند. چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روز چند تا اصطلاح عربی محلی هم از محمودرضا یاد گرفتم.

آن روز‌ها محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم و لهجه‌های شامی، عراقی، خلیجی و مصری را با هم مقایسه می‌کردم. یک بار به او گفتم لهجه عراقی را خیلی دوست دارم و کم و بیش می‌فهمم، ولی عربی لبنانی‌ها را نمی‌فهمم و علاقه‌ای هم به یادگیری‌اش ندارم. گفت: «اتفاقا عربی لبنانی‌ها و سوری‌ها خیلی شیرین است.» و بعد تعریف کرد که یک بار با تقلید لهجه آن‌ها از ایست بازرسی‌شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است. کتابی بود به نام «قصة‌الانشاء للاطفال» مخصوص آموزش عربی در مدارس سوریه.

من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که در شرکت می‌کردم به دست آورده بودم. محمودرضا نسخه اصلی‌اش را از سوریه آورد و داد به من. من هم در قبالش یکی از کتاب‌های خودم را به او دادم.

منبع:میزان

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن