ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 118662
  • ۰۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۷:۰۱
  • 76 بازدید
  • ارسال توسط :
شهیدی که آرزو داشت پدر و مادرش را به کربلا ببرد اما…

شهیدی که آرزو داشت پدر و مادرش را به کربلا ببرد اما…

اول فروردین‌ماه سال ۱۳۷۴ هم‌زمان با آغاز سال نو پسری در یکی از شهرهای کشور افغانستان به دنیا آمد. نامش را روح‌الله گذاشتند تا روحش همواره پر از یاد و نام حضرت حق باشد، پدر و مادرش تحصیلاتی در سطح خواندن و نوشتن داشتند و پدر با نان حلال کارگری فرزندانش را بزرگ می‌کرد.  روح‌الله […]

اول فروردین‌ماه سال ۱۳۷۴ هم‌زمان با آغاز سال نو پسری در یکی از شهرهای کشور افغانستان به دنیا آمد. نامش را روح‌الله گذاشتند تا روحش همواره پر از یاد و نام حضرت حق باشد، پدر و مادرش تحصیلاتی در سطح خواندن و نوشتن داشتند و پدر با نان حلال کارگری فرزندانش را بزرگ می‌کرد. 

روح‌الله دلش اما جای دیگر بود، خود را به ایران رساند و در قالب پاسدار تیپ فاطمیون عازم سوریه شد تا ردای مدافع حرم بر تن کند و در این راه روحش را جلا دهد. 

بیش از ۲ سال در سوریه بود و در نهایت در نهم مردادماه سال ۱۳۹۶ در حالی که تنها ۲۲ سال سن داشت در منطقه  ویژه ۱۲۰ سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر اصابت ترکش و جراحات وارده جام شهادت را سر کشید و آسمانی شد. مزار شهید مدافع حرم «روح‌الله رحیمی» در گلزار شهدای قزوین قرار دارد. 

 سوریه می‌روم تا به حضرت زینب(س) خدمت کنم

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از ایسنا، به بهانه ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) برای آشنایی بیشتر با این شهید تیپ فاطمیون به سراغ پدر و مادرش رفته و با آن‌ها به گفت‌وگو نشستیم. «مروارید رحیمی» مادر شهید روح‌الله با بیان اینکه پسرش مجرد بود و ۱۹ سال داشت و به مدت دو سال در سوریه در جبهه‌های نبرد با داعش حضور داشت، می‌گوید: رفتار روح‌الله بسیار خوب بود و هر زمان که به ما زنگ می‌زد ما را نصیحت می‌کرد.

این مادر شهید ادامه می‌دهد: روح‌الله همیشه به من می‌گفت مادر زیاد زحمت نکش چون تا زمانی که من زنده‌ام به تو خدمت خواهم کرد. پدرش قبلاً در مزار شریف کشاورزی می‌کرد و در حال حاضر در چوبیندر زندگی می‌کنیم، روح‌الله به پدرش می‌گفت شما چرا اینقدر زحمت می‌کشید، پس ما پسرها به چه دردی می‌خوریم، ما تا زمانی که زنده هستیم باید خدمت پدر و مادرمان را بکنیم، او دوست نداشت که ما زیاد کار کنیم و به‌زحمت بیفتیم. 

وی ادامه می‌دهد: ما قبلاً در مزار شریف زندگی می‌کردیم اما روح‌الله برای اینکه بتواند به سوریه برود از افغانستان به ایران آمد و از اینجا برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت؛ وقتی می‌خواست به سوریه برود به من چیزی نگفت اما به پدرش گفته بود که برای دفاع از حرم می‌رود. 

رحیمی با بیان اینکه روح‌الله به همه سفارش کرده بود که به من از رفتنش به سوریه چیزی نگویند، بیان می‌کند: بسیاری از بستگان ما در سوریه شهید و برخی نیز گمنام و مفقود شده‌اند، برای همین چون پسرم می‌خواست من ناراحت نشوم تأکید داشت که کسی چیزی به من نگوید، با این حال وقتی من متوجه شدم که روح‌الله به سوریه رفته است از او پرسیدم چرا به آنجا رفتی که در جواب گفت برای اینکه به حضرت زینب(س) خدمت کنم.

وی عنوان می‌کند: روح‌الله از سوریه بسیار به ما زنگ می‌زد و جویای حال ما بود، به من می‌گفت برای خدمت به حضرت زینب به سوریه می‌رود، شما تشویش نکنید و نگران نباشید، برای اینکه خیال مرا راحت کند و نگذارد من ناراحتی کنم تأکید داشت که جایش خوب است.

این مادر شهید مدافع حرم با بیان اینکه فرزند شهیدش دوست داشت تا ما را به کربلا ببرد، ادامه می‌دهد: روح‌الله دوست داشت بعد از آنکه از سوریه برگشت ما را برای زیارت به کربلا ببرد اما همان سالی که تصمیم گرفته بود این کار را بکند شهید شد و قسمت نشد که ما با هم به کربلا برویم. 

وی بیان می‌کند: مدت‌ها پسرم در سوریه بود، چند وقتی بود که از او بی‌خبر بودیم و به هر کسی که تماس می‌گرفتیم خبری از او نداشت تا اینکه بعد از مدتی متوجه شدیم روح‌الله شهید شده است. 

دلم تسکین پیدا نمی‌کند

رحیمی با لهجه مخصوص خودشان با اشاره به اخلاق پسرش می‌گوید: پسرم بسیار انسان شوخ‌طبعی بود و زیاد شوخی می‌کرد اما از وقتی به سوریه رفت بسیار تغییر کرد، به‌قدری انسان شده بود که همه متعجب شده بودند و می‌گفتند روح‌الله رفتارش بسیار بهتر شده است، به او می‌گفتم تو چه کرده‌ای و چه اتفاقی افتاده که این‌قدر انسان شده‌ای و رفتارت خوب شده است؟ به من می‌گفت مادر من یک زمانی نمی‌دانستم و نادان بودم اما الآن خیلی چیزها تغییر کرده و برای همین بسیار دوست دارم که به شما خدمت کنم. 

این مادر شهید در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کند، از دل‌تنگی‌هایش چنین می‌گوید: خیلی دل‌تنگش می‌شوم و گریه می‌کنم، گاهی از شدت گریه چشمم اذیت می‌شود،  چند وقت پیش مادرم از افغانستان با من تماس گرفت و گفت که خواب روح‌الله را دیدم که به من سفارش تو را کرد، به من گفت به مادرم بگو زیاد گریه نکند چون به خاطر گریه‌های او گل‌های من پژمرده شده است، تلاش می‌کنم زیاد گریه نکنم با این حال دلم تسکین پیدا نمی‌کند و دل‌تنگش هستم. 

به سوریه می‌روم تا دنیا و آخرت را داشته باشم

«اسحاق علی رحیمی» پدر شهید مدافع حرم نیز با بیان اینکه روح‌الله پسر بسیار با جرئت و شوخ‌طبع و دلاور بود، بیان می‌کند: وقتی می‌خواست به سوریه برود از او پرسیدم چرا می‌خواهی این کار را بکنی؟ به من گفت حضرت زینب (س) الآن به سرباز نیاز دارد و من هم برای دفاع از حرم او می‌روم، این کار را می‌کنم که دنیا و آخرت را داشته باشم. 

وی ادامه می‌دهد: من راضی به این کار پسرم بودم چرا که دفاع از قرآن، دین و اسلام بود و فرقی نمی‌کند که در این راه ایرانی باشی یا افغان یا هر کشور دیگری بلکه در اینجا اسلام و دین حضرت محمد (ص) مهم است. 

رحیمی با تأکید بر اینکه امام خمینی (ره) همه مسلمانان و انسان‌ها در دنیا از شرق تا  غرب و از شمال و تا جنوب را از خواب غفلت بیدار کرد، می‌گوید: امروز همه برای دفاع از دین و اهل‌بیت و قرآن و اسلام بیدار شده‌اند، لذا تشویشی نداریم و افتخار می‌کنیم که پسرم در این راه به شهادت رسیده است. 

سرباز امام زمان (عج) باشیم

این پدر شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون در پاسخ به این سؤال که اگر زمان به عقب برگردد بار دیگر اجازه می‌دهم که پسرش در این راه قدم بگذارد یا خیر تأکید می‌کند: من پنج فرزند دارم، هدف و مقصد همه باید دفاع از دین و قرآن باشد و در این راه خدمت کنیم، مهم این است که برای امام زمان(عج) سربازی کنیم، اگر روح‌الله بار دیگر برگردد باز هم بخواهد به سوریه برود جلویش را نمی‌گیرم و تشویقش نیز می‌کنم. 

مادر شهید روح‌الله با شنیدن این سؤال من حالش دگرگون می‌شود؛ با حسرت تمام و در حالی که اشک‌ها روی صورتش سبقت گرفته‌اند، می‌گوید «یعنی می‌شود یک‌بار دیگر روح‌الله را ببینم و او زنده شود؟». 

انتهای پیام

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن