ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 12653
  • ۱۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۶
  • 245 بازدید
  • ارسال توسط :
گفتگو با همسر مدافع حرم دزفولی که با ۳انگشت کابوس داعش شد +تصاویر

گفتگو با همسر مدافع حرم دزفولی که با ۳انگشت کابوس داعش شد +تصاویر

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دزفول امروز: منزلشان در یکی از محله های معمولی شهر بود، شخصا اصلا فکر نمی کردم آنجا باشد. وارد که شدم چشمم به یک خودروی معمولی تر افتاد از نوع همان پرایدهایی که همیشه برایش جوک […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از دزفول امروز: منزلشان در یکی از محله های معمولی شهر بود، شخصا اصلا فکر نمی کردم آنجا باشد. وارد که شدم چشمم به یک خودروی معمولی تر افتاد از نوع همان پرایدهایی که همیشه برایش جوک می سازیم. پیش خودم گفتم اما حتما زندگی پر زرق و برقی دارند ولی باز هم اشتباه می کردم. زندگی ساده ای داشتند چند دست فرش معمولی و یک آشپزخانه کوچک از مبل هم خبری نبود.
وقتی با خانم مشغول صحبت شدم خیلی زود متوجه شدم که این زوج میانسال چقدر با یکدیگر هم فکر و هم عقیده هستند. همسرش را خیلی دوست داشت می گفت: خودم برایش لقمه می گیرم و به دستش می دهم اجازه نمی دهم اذیت شود. سوال کردم چه شد که حاضر شدید با جانبازی که یک دست و دو انگشت ندارد و از طرفی شیمیایی هم هست ازدواج کنید. پاسخش جالب بود. او گفت: من اصلا معلولیت همسرم را نمی بینم و فکر نمی کنم که یک دست ندارد.
همان اوایل صحبتمان بود که آقای ماندنی هم به جمعمان اضافه شد.
حاج غلامرضا ماندنی می گفت: زمانی که تصمیم گرفتم ازدواج کنم کسی به ما زن نمی داد به هر حال من مدام در رفت و آمد به جبهه بودم و از طرفی مجروحیت داشتم هر کسی حاضر نمی شد با من ازدواج کند. وقتی به خواستگاری همسرم رفتم ایشان خیلی منطقی و با دیدی باز به این مساله نگاه کردند.

گفتگویی را با همسر حاج غلامرضا ماندنی ترتیب داده ایم که در ادامه بخش هایی از آن را با هم می خوانیم:

به هر حال زندگی با یک رزمنده و کسی که همیشه در میادین جنگ است سختی هایی دارد چه چیزی باعث شد این سختی ها را تحمل کنید؟
_ خدمت به رزمنده ها برای من اتفاق ارزشمندی است. اگر یک مرد بودم حتما به جبهه می رفتم. تصمیم گرفتم با یک جانباز ازدواج کنم تا من هم بتوانم به وظیفه ام در این راه بزرگ و مقدس عمل کرده باشم
سختی های زندگی با یک جانباز چگونه است؟
_ همسرم یک دست و دو انگشت ندارد کلیه ی چپش را از دست داده و روده ی کوچکش هم مصنوعی است بالطبع همه ی اینها دشواری های خاص خودش را دارد. مسئولیت زندگی به روی دوشت می افتد و حتی گاهی باید کارهای مردانه هم انجام دهی اما وقتی می بینم همسرم به اسلام و کشور خدمت می کند همه ی این مسائل برایم آسان می شود.
وقتی همسرتان قصد عزیمت به سوریه را داشتند مخالفت نکردید؟

_ خیر، وقتی به کسانی ظلم می شود ما نمی توانیم بی تفاوت باشیم و باید به یاری اشان برویم. به هر حال ما یک عقیده مشترک داشتیم و من هم دوست داشتم در این راه خدمتی کرده باشم.
از روزهایی که ایشان در سوریه بودند تعریف کنید.
_ خیلی نگران بودیم انتظار کشیدن خیلی سخت است گاهی پیش می آمد ده روز تماس نمی گرفتند حتی چند بار خبر شهادت و مجروحیتش را به ما دادند.

گفتگو  را با حاج غلامرضا غلامرضا ماندنی ادامه می دهیم:

* من جزء فرماندهان تخریب لشکر ۷ ولی عصر(عج) بودم و بعد از جنگ هم مسئولیتم ادامه داشت زیرا باید سراغ پاکسازی میادین و تفحص پیکر پاک شهدایمان می رفتیم.
* تا ۲۵ سال بعد از جنگ پاکسازی ادامه داشت و من دوباره جراحاتی برداشتم. زمانی هم که تصمیم گرفتم به سوریه بروم همسرم شخصا به بدرقه ام آمد و از این موضوع استقبال کرد. قبل از عملیات در سوریه تلفنی به همسرم ابلاغ می کردم که امشب به امامزاده سبزقبا(ع) بروید و برای پیروزی رزمنده های اسلام دعا کنید.
* به هر حال در بحث سوریه موجودیت خاک ما هم در خطر بود و باید دشمن را همانجا متوقف می کردیم وقتی دین خدا و جان مسلمانان در خطر است نمی توانستیم بی تفاوت باشیم.
می گویند به کسانی که در سوریه می جنگند پول های کلان می دهند این حرف تا چه اندازه صحت دارد؟
* وقتی کسی که جانش در خطر است و هر لحظه ممکن است برای او اتفاقات جبران ناپذیری بیافتد پول چه ارزشی دارد؟ آیا این معقول است کسی جان خود را بدهد و در ازایش پول دریافت کند. در چنین صورتی پول دیگر به چه کارش می آید؟ به خاطر مجروحیت هایم در سوریه حتی هزینه درمان را هم ندادند. این حرف ها از اوایل انقلاب هم بوده و در نهایت عاقبت به خیری برای همه ما مهم هست.
* دشمن سال ها می خواست این انقلاب را از ما بگیرد. پس از جریان تشکیل داعش هم چنین قصدی را داشت اما از همان شروع جنگ هشت ساله ما با مدیریت امام عزیزمان به راهمان ادامه دادیم و امروز هم در جنگ سوریه رزمنده های ما تجربه های ارزشمندی کسب کردند. دشمن همیشه هست و ما باید از تعرضات جلوگیری کنیم.

در پایان گفتگو وقتی از منزل حاج غلامرضا ماندنی خارج می شدم به این فکر کردم گاهی اوقات آدم ها چه تصمیمات بزرگی می گیرند و به مسائلی فراتر از این زندگی مادی و دنیوی فکر می کنند.
گاهی اوقات تصمیم های بزرگ به رشد آدم ها کمک می کند. به اوج گرفتن و به تعالی رسیدن.
اهداف بزرگ و ارزشمند حتی موجب می شوند سختی ها هم آسان شود و به راحتی از آن ها عبور کنند.
حضور خدا در زندگی برکت و آرامشی برایمان به ارمغان می آورد که با هیچ چیز دیگر دست یافتنی نیست.

 

تصویر حاج غلامرضا ماندنی در کنار سردار سلیمانی در سوریه، سردار سلیمانی به پاس مجاهدت های او که با سه انگشت کابوس داعش در نبل و الزهرا شد، دستش را بوسید.

 

مریم امیدیان

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن