به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از شاخص، بر هیچ کس پوشیده نیست که زنان نقش بسیار مهمی در پرورش نهضت اسلامی ایفا نموده و در مواردی نقش سنگینتر و موثرتری را نسبت به مردان در جریان مبارزات انقلابی ر عهده داشتند. زنان در برخی […]
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از شاخص، بر هیچ کس پوشیده نیست که زنان نقش بسیار مهمی در پرورش نهضت اسلامی ایفا نموده و در مواردی نقش سنگینتر و موثرتری را نسبت به مردان در جریان مبارزات انقلابی ر عهده داشتند.
زنان در برخی موارد نه تنها خود در صحنه مبارزه حضور جدی و فعال داشته اند بلکه در خط مقدم جنگ نیز حاضر میشدند؛ این زنان مشوق اصلی مردان و همسران خویش برای شرکت در مبارزات به حساب میآمدند.
امدادرسانی و پشتیبانی در مبارزات انقلابی و همچنین در جبهههای جنگ از جمله مهمترین فعالیتهای بانوان کشور را تشکیل میداد.
شهربانو چگینی متولد سوم خرداد سال ۱۳۲۹ یکی از شیر زنان انقلابی قزوین است که در مبارزات دوران انقلاب و جبهههای جنگ در عرصه امدادگری و پرستاری حضور پررنگی داشته است.
خبرنگار اجتماعی شاخص، ساعاتی را پای سخنان این بانوی مبارز انقلابی نشسته است.
از تحصیلات و فعالیتهای خود بگویید.
تحصیلاتم را تا مقطع دیپلم طبیعی در قزوین به پایان رساندم و به استخدام شیر و خورشید آن زمان و هلال احمر کنونی درآمدم و در بیمارستان کوثر مشغول به کار شدم و از سالهای آخر دبیرستان بود که فعالیتهای انقلابی و سیاسی خود را آغاز کردم.
چه شد که وارد چنین فعالیتهایی شدید؟
نارضایتیهایی که به واسطه بیبندوباریها، ظلم، وابستگی به غرب و فاصله طبقاتی از رژیم طاغوت در جامعه به وجود آمده بود ما را به این تفکر وا میداشت که باید کاری کرد و باید تغییری ایجاد شود اما اینکه این تغییر چطور و چه وقت باید صورت گیرد نمیدانستیم تا اینکه با شناخت حضرت امام خمینی ره) هدف مشخص شد و فهمیدیم که مقتدایی داریم و گوش و چشمها باید به هدایتها و فرمان ایشان باشد.
از فعالیتهای دوران دبیرستان برایمان بگویید؟ آیا خاطره خاصی دارید؟
ما در دوران دبیرستان خود را ملزم به این کرده بودیم که نباید نوشابه پپسی بخوریم چون میدانستیم شرکت تولیدی آن به دست بهائیان است.
روزی یکی از معلمان گفت یک انشا با موضوع آزاد بنویسیم. من هم از دردها و تبعیضات موجود در جامعه و اینکه نباید نگاه ابزاری به زن داشت نوشته بودم. وقتی انشاء را سر کلاس خواندم معلم آن را گرفت و پاره کرد.
بعد از اتمام درس من را پیش خود برد و گفت: نمره انشاء که خواندی۲۰ بود و هیچ ایرادی نداشت اما اگر من به تو ۲۰ میدادم تشویق میشدی و این راه را ادامه میدادی. آن را پاره کردم تا مسیری که پیش گرفتهای را همین جا قطع کنی.
آیا با این اتفاق فعالیتهای خود را کنار گذاشتید؟
نه تنها کنار نگذاشتم بلکه به درستی تصمیم مطمئن شدم و با اعتقاد و اراده بیشتری آن را پیش گرفتم.
روشنگریها و آگاهیها چطور در اختیار شما قرار میگرفت؟
یک مغازه حبوبات فروشی در خیابان سپه بود که کتابهای انقلابی را از او میگرفتیم و آنجا بود که با دکتر شریعتی و شهید مطهری آشنا شدم. صاحب مغازه کتابها را در پاکتهای نخود و لوبیا پنهان میکرد و ما از او تحویل میگرفتیم و هیچکدام از کتابها به نام دکتر شریعتی نبود و با اسم مستعار چاپ میشد.
الویتهای شما در این مبارزات چه بود؟
ما راه اسلام را انتخاب کرده بودیم که حجاب یکی از شاخصههای آن بود، نمیتوانستم راه اسلام برویم و حجاب را فراموش کنیم.
دوره کارآموزیام در یکی از مراکز نظامی بود که حجاب را ممنوع کرده بودند برای همین به درب پادگان که میرسیدم چادرم را در کیف میگذاشتم و پس از خروج دوباره بر سر میکردم.
اوج فعالیتهایتان چه زمانی بود؟
وارد بیمارستان که شدم وسعت کارم بیشتر شد و گروه تشکیل دادیم و جلسات را هم در همان جا برگزار میکردیم و طوری وانمود میکردیم که در حال انجام کارهای دفتری هستیم.
اعلامیههای امام(ره) را خواهرم از قم میآورد و ما هم سعی میکردیم در میان هم گروهیها تکثیر کنیم.
در واقع سال ۱۳۵۰، اوج فعالیتهای سیاسی من بود و شروع کرده بودیم به شناسایی منزل ساواکیها و کارهای دیگر.
خانواده مخالفتی با فعالیتهایتان نمیکردند؟
ما توضیحی از فعالیتهای خود نمیدادیم اما خود آنها متوجه میشدند و چیزی نمیگفتند و فقط سفارش میکردند که مراقب خود باشیم.
البته در کنار فعالیتهای ما منافقان هم فعال بودند و گروههای زیادی تشکیل داه بودند و فعالیت میکردند.
آیا موجب جذب افراد دیگر به این مسیر شده بودید؟
دیگران هم وقتی صداقت بچههای انقلابی را میدیدند خود به خود جذب این مسیر میشدند.
خاطرهای از دوران مبارزات دارید؟
یکی از دوستان برادرم که نظامی بود یک روز به ایشان خبر رسانده بود که ساواک قصد بازرسی منزل ما را دارد و اگر اعلامیه یا کتابی داریم پنهان کنیم.
کتابها را بردم در جایی خارج از منزل پنهان کردم و همان شب ساواک به منزل ما ریختند و همه زندگی ما را زیر و رو کردند اما خوشبختانه چیزی گیرشان نیامد.
مساجد چه نقشی در فعالیتهای انقلابی داشتند؟
کارهای زیادی در مساجد انجام میش؛ برای مثال من کلاسهای ضد بهائیت را در مسجد آقا سید علی میرفتم؛ در واقع مسجد آغازگر مبارازات انقلابی بود.
از فعالیتهای امدادی و شغل پرستاری در آن ایام بگویید.
یکی از مهمترین کارهای ما رسیدگی به مجروحان انقلابی در بیمارستان بود.
ساواک هر روز صبح میآمد و این مجروحان را شناسایی و با خود میبردند و ما هم در این فکر بودیم که باید چه کنیم تا این بچهها به دست حکومت پادشاهی نیفتند، برای همین آنها را در یک اتاق جمع میکردیم و روی آن مینوشتیم اتاق در حال استریل است و در را هم قفل میکردیم و پس از رفتن ساواک در را باز میکردیم.
از طرفی هم سعی میکردیم مجروحانی که مشکل خاصی ندارند ترخیص کنیم و مراحل درمانی را در منزلهایشان انجام میدادیم و از آنجایی که من و خواهرم کارت تردد داشتیم میتوانستیم شبها با وجود حکومت نظامی از منزل خارج شویم بنابراین از این فرصت استفاده کرده و به منازل مجروحان میرفتیم.
کسانی هم که در این شهر غریب بودند به منزل خودمان میبردیم و مادرم به مسائل تغذیهای آنها رسیدگی میکرد و ما هم بحث درمانشان را انجام میدادیم با وجود اینکه ۲ اتاق بیشتر نداشتیم.
یکی از خاطراتم مربوط به یکی از همین مجروحان به نام حافظ میشود. زمان جبهه در بیمارستان اندیمشک بودم که یک روز صدایی به گوشم رسید که مرا با اسم کوچک «خواهر شهربانو» صدا میزد، دیدم حافظ در لباس رزمندگان است، گفتم: اینجا چه میکنی؟ خندید و گفت: قزوین پای راستم گلوله خورده بود و اینجا هم پای چپم.
وقتی امام خمینی (ره) به ایران برگشتند چه حسی داشتید؟
آن روز متاسفانه به ما آماده باش داده بودند و باید در بیمارستان میماندیم و نتوانستیم به استقبال برویم.
من رفتم مهد کودک بیمارستان و ورود امام (ره) را از تلوزیون تماشا کردم. حس عجیبی داشتم هم خوشحال و هم نگران سلامتی آقا بودم.
۲۲ بهمن ۵۷ را چطور دیدید؟
زمانی که امام خمینی(ره) فرمودند حکومت نظامی را بشکنید من از بیمارستان خارج شدم و در راهپیمایی شرکت کردم و نظامیان هم به مردم ملحق شده بودند و حال و هوای خاصی داشتیم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من و خواهرم در کلاسهای امدادی که تشکیل شده بود به مردم آموزش میدادیم.
چطور شد که عازم جبهه شدید؟
با شروع جنگ تحمیلی، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند که شرکت در جنگ واجب کفایی است و ما هم اعلام آمادگی کردیم و سال ۶۰ بود که برای اولین بار عازم جبهه شدم. هم جبهه غرب و هم جبهه جنوب حضور داشتم و اهواز، اندیمشک و بیمارستان صحرایی امام حسین (ع) از جمله جاهایی بودند که فعالیت کردم.
روزهای اول ورود به جبهه چه حسی داشتید؟
هیچ وقت فراموش نمیکنم اولین شبی که اعزام شدم یکی از توپخانهها کار میکرد.
من هم شروع کردم به دعا و گفتم؛ ای خدای بزرگ کمک کن همه این گلولهها به هدف بخورد.
خانمی که کنارم نشسته بود برگشت و گفت؛ جانم این توپخانه دشمن است که کار میکند!
از گفته خود پشیمان شدم و زدیم زیر خنده.
شرایط جبهه و کارهایی که باید انجام میدادید برای شما سخت نبود؟
شرایط جبهه طوری بود که به چیزی جز کمک کردن فکر نمیکردیم و تمام تلاشمان این بود که بتوانیم کاری کنیم و کوچکترین قدمی را در برابر عظمت رزمندگان برداریم. خداوند شجاعتی به ما داده بود که به هیچ چیز جز هدف خود فکر نمیکردیم.
حتی در یک عملیات ۷۲ ساعت نخوابیده بودم و تمام لباسهایم از شدت آلودگی به خون، قرمز بودن مثل یک تکه چوب زمخت شده بود.
فرصت کوتاهی پیدا کردم و رفتم خوابگاه و لباسهایم را در تشت خیس کردم. بعد از یک ربع استراحت رفتم تا لباسهایم را بشویم که پیدایشان نکردم.
دیدم مادر خلبانی که تازه شهید شده بود لباسهایم را شسته و گفت؛ من ساعتها این لباس آغشته به خون جوانانمان را شستم و فقط اشک ریختم.
خاطره ای از شهادت رزمندگان دارید؟
لحظه شهادت شهید حسن باقری و معصومیت ایشان را هیچ وقت فراموش نمیکنم. لحظهای که شهید شد عطر عجیبی در فضای بیمارستان پیچید.
در شرایط سختی که پشت سر گذاشتید چقدر به حضرت زینب (س) متوسل میشدید؟
بخصوص در اوج سختیهای جبهه و زمانی که پرپر شدن جوانان این مرز و بوم را جلو چشمانمان میدیدم، فقط و فقط به حضرت زینب (س) متوسل میشدیم و یاد مصائب این بانوی بزرگوار در واقعه عاشورا میافتادیم.
کدام ویژگی آن حضرت را الگوی خود قرار میدادید؟
از خداوند میخواستم تا صبر و استقامت ایشان را به ما عطا کند تا در برابر سختیها کم نیاوریم و الحمدلله هیچ وقت خسته نشدم.
حتی اگر امروز هم به بانوان اجازه دهند با وجود شرایط نامساعد جسمانی که دارم بدون تردید برای دفاع از حرمین خواهم رفت.
وضعیت جوانان امروز را چطور ارزیابی میکنید؟
جوانان این دوره بدون شک بهتر از گذشته هستند و اگر مسئلهای هم پیش آید رهبر و انقلاب را تنها نخواهند گذاشت.
جوانان امروز ما حرفهای تازه با روشتازه میخواهند بنابراین این ما هستیم که باید وارد میدان جنگ نرم شده و از راه مناسب آنها را هدایت کنیم چراکه جوانان ما فطرتی پاک و بیآلایش دارند و حرفهای صادقانه را میپذیرند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت مربوط به تیم نجف آبادنیوز است.
طراحی سایت : نجف آبانیوز