ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 14276
  • ۰۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۶:۳۱
  • 162 بازدید
  • ارسال توسط :
از موتورسواری با همسر تا عمو بادکنکی بچه‌ها

از موتورسواری با همسر تا عمو بادکنکی بچه‌ها

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، امروز دیگر هر کسی می‌داند که بار سنگین مبارزه با تروریسم منطقه‌ای داعش بر دوش شجاع‌ مردان و دلیر صفتانی است که امروز به آن‌ها می‌گوییم مدافعان حرم، چه عنوان مقدسی است این نام، دفاع از حرم اهل […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، امروز دیگر هر کسی می‌داند که بار سنگین مبارزه با تروریسم منطقه‌ای داعش بر دوش شجاع‌ مردان و دلیر صفتانی است که امروز به آن‌ها می‌گوییم مدافعان حرم، چه عنوان مقدسی است این نام، دفاع از حرم اهل بیت(ع) و دفاع از حریم کشور امام زمان(عج)، امروز در حالی که کشورهای اطراف هر کدام با مشکلات امنیتی روبه رو هستند، ایران اسلامی سراسر امن است و این به خاطر این است که دلیر مردانی از این خاک قبل از اینکه کسی بخواهد به مرزهای این سرزمین چپ نگاه کند سینه ستبر کرده و در بیرون از مرزها او را به خاک مذلت می‌کشانند.
این یک‌ سوی داستان است، زندگی مدافعان حرم و زیبایی‌هایی که آفریدند تنها در میدان نبرد خلاصه نمی‌شود، همسر، فرزندان، دوستان و آشنایان همه و همه از خوبی‌های این شهدا سخن می‌گویند وقتی پای حرف‌هایشان می‌نشینی به آسمانی بودن آنها پی می‌بری.
این بار به سراغ شهید مرتضی عطایی، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون رفتیم. کسی که عشق و محبت بسیاری به دیگران و خانواده داشت و همین مهربانی‌اش باعث شد دیگران در مراسم تشییع‌اش سنگ تمام بگذارند.
آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی ایکنا با مریم جرجانی، همسر شهید مرتضی عطایی «ابوعلی»، جانشین فرمانده تیپ عمار لشکر فاطمیون است.
مریم جرجانی، همسر شهید در ابتدای صحبت خود از ماجرای ازدواجش با شهید عطایی و نحوه آشنایی‌شان گفت و ادامه داد: ما از طریق زن داداش آقا مرتضی باهم آشنا شدیم در واقع مادرهایمان با هم در جلسه قرآن شرکت می‌‌‌کردند و خانواده‌ها در زمان جنگ به رزمندگان و خانواده‌هایشان کمک می‌کردند بعد از مدتی هم پیشنهاد ازدواج دادند و بعد از شش الی هفت‌ماه در یک مجلس مولودی به خانه ما آمدند.
مؤمن و کاری‌بودن؛ معیارهای من برای انتخاب همسر
وی درباره معیارش برای انتخاب شهید مرتضی عطایی، افزود: مؤمن‌، اهل کار و با اخلاق بودن تنها چیزی بود که برای من مهم بود که زن داداش ایشان به من گفتند، اهل کار، خوش‌اخلاق و مؤمن است، سال 78، آقا مرتضی در کار تأسیسات ساختمان، شاگرد پدرشان بودند، من نیز سال چهارم حوزه علمیه بودم و ایشان دیپلم داشت که تحصیلات اصلا برایم مهم نبود.
جرجانی در ادامه گفته‌های خود بیان کرد: برای من اخلاق و کاری بودن آقا مرتضی کافی بود چراکه غیر از اینها به چیز دیگری نیاز نداشتم و تصمیم گرفتیم با هم زندگی‌مان را بسازیم؛ مگر پدر و مادرهای ما همه چیز داشتند که ما داشته باشیم؟
همسر شهید با اشاره به روز خواستگاری، آن‌چه در جلسه گذشت را برایمان توضیح داد و اضافه کرد: ما خیلی در جلسه خواستگاری با هم حرف نزدیم و تنها زمان خداحافظی و رفتن‌ آنها تازه چشمانم به رنگ پارچه شلوار آقا مرتضی افتاد که قهوه‌ای بود.
وی مهریه‌ خود را 114 سکه به همراه یک سفر حج دانست و ادامه داد:  در ابتدا موافق نبودم و پدر و مادرم برای اولین بار به خانه آقا مرتضی رفته بودند که خانواده ایشان، برگه مهریه را آورده و گفته بودند مهریه عروس بزرگ‌مان هم همین بوده، 114 سکه و یک حج، پدر و مادر هم قبول کردند، وقتی برگشتند، گفتم من می‌‌‌خواستم مهریه‌ام 313 سکه باشد، گفتند این چیزها که مهم نیست، تمام شد رفت، پدر و مادرم در اصل رفته بودند وضعیت خانه و زندگی‌شان را ببینند اما برگه مهریه را هم امضا کرده بودند.
لباس عروسم را خودم دوختم
همسر شهید عطایی با اشاره به اینکه بعد از مراسم خواستگاری، قرار عقد، شب تولد امام رضا(ع) تعیین شد و هر دو خانواده برای خرید آماده بودند، عنوان کرد: می‌‌‌خواستیم در یک هفته‌ای که تا ترم بعد فرصت بود مراسم‌مان را بگیریم که ترم جدید شروع شد، بعد هم رفتیم برای خرید، دیدم وای، لباس عروسی که انتخاب کردم چقدر گران است حتی مبلغ کرایه‌اش هم خیلی بود، همان‌ جا به مادرم گفتم قبول می‌‌‌کنم لباس عروسم را خودم بدوزم.
وی در ادامه افزود: خلاصه پارچه لباس عروس را از پارچه فروشی نگرفتم، از پرده فروشی بهترین حریر و بهترین ساتن را خریدم، تمام وسایل لباس عروس هم شد 30 تومان، پس از آن، کارم این بود که از هفت صبح تا یک‌ و نیم حوزه بودم، از یک‌ و نیم شروع می‌‌‌کردم به دوختن لباس عروس تا نماز مغرب حتی غذا را مادرم برایم می‌‌‌آورد چون می‌‌‌خواستیم دوخت لباس تمام شود بعد از شام هم تا اذان صبح مشغول دوختن لباس بودم و بعد نماز تا هفت صبح که باید می‌‌‌رفتم حوزه می‌‌‌خوابیدم و این تنها زمان خواب من در آن روزها بود.
فرهنگی/اشک شهید برای فرزننش پس از شهادت/موتورسواری با همسر/ابوعلی که بود؟
جرجانی تصریح کرد: دسته گل عروسی را هم به خواهر شوهرم دادم که درست کند تا هزینه‌بردار نباشد، وقتی هم خواستیم به خرید برویم به مکانی رفتیم که ارزان‌تر بود.
همسر شهید از خرید حلقه آن هم به همراه پدر آقا مرتضی گفت و ادامه داد: پدر ایشان حساس بودند که ما نامحرم هستیم برای همین همراه ما می‌آمدند، یادم هست آن روز که آمدند، قرآن و آینه گرفتیم و آینه بسیار زیبایی بود وقتی جواب آزمایشمان مثبت بود آنجا برای اولین بار چشم تو چشم در آیینه شدیم.
وی در پاسخ به این سوال که قبل از عقد چه حسی داشتید؟، افزود: وقتی وارد حرم شدیم خیلی با امام رضا(ع) حرف زدم البته دلهره و استرس داشتم با خودم می‌‌‌گفتم دارم بهترین کار زندگی‌ام را انجام می‌‌دهم یا بزرگ‌ترین اشتباه را، سوره‌های مناسب زمان عقد را می‌‌‌خواندم.
جرجانی از اولین لحظات پس از عقد گفت و ادامه داد: همه سوار ماشین پدر من شدند ماشین پدر آقا مرتضی را به ما دادند تا به خانه برویم آنقدر خجالتی بودیم که در راه لام تا کام حرف نزدیم.
همسر شهید عطایی با بیان این مطلب که فاصله سنی ما 13 روز بود، اظهار کرد:  یکی از شرایط مخالفت کردنم برای ازدواج، همین فاصله سنی کم‌مان بود، دوست داشتم همسرم سه یا چهار سال از من بزرگ‌تر باشد.
خوش سلیقه و شوخ طبعی؛ ویژگی شهید عطایی
جرجانی خوش سلیقه و شیطون بودن را از ویژگی‌های شهید عطایی دانست و ادامه داد: اولین شبی که به خانه پدرشوهرم رفتم، آقا مرتضی سرکار نرفته بود و اتاقش را با سلیقه خوبی که داشت با عکس‌های شهدا و وسایل‌های دیگر تزیینی آراسته بود وارد اتاق که شدم به هر عکسی که می‌‌‌رسیدیم درباره آن شهید برایم توضیح می‌‌‌داد و همیشه می‌‌‌گفت کاش آن زمان بودم و من هم می‌‌‌رفتم جنگ، آن‌قدر در تزیین اتاقش و در همه کارها سلیقه داشت که وقتی تا همین اواخر باهم می‌‌‌رفتیم بازار می‌‌‌گفتم شما انتخاب کن بعد از اینکه انتخاب می‌‌‌کرد می‌‌‌دیدیم انتخاب او از همه خوشگل‌تر است.
وی در ادامه تصریح کرد: بعضی مردها حوصله خرید رفتن ندارند اما آقا مرتضی همراه بود و خیلی وقت می‌‌‌گذاشت، کافی بود بگویم یک چیزی خوب است و فلان خصوصیات را دارد، آن‌ وقت بازارها و مغازه‌ها را می‌‌‌گشت و بهترین را با قیمتی مناسب تهیه می‌‌‌کرد.
همسر شهید ادامه گفته‌های خود را این چنین بیان کرد: آقا مرتضی از طولانی‌شدن عقد خوشش نمی‌آمد و می‌‌‌گفت در عقد بودن علافی است، زود برویم سر خانه و زندگی‌ خودمان، عروسی ما روز 16 مرداد و همزمان با سالگرد شب ولادت حضرت زینب(س) بود، آقا مرتضی آن روز، روزه بود و چون همه کارها را خودش انجام می‌‌‌داد، افطار نکرده بود بعد عروس‌کشان ساعت دو و نیم شب بود که گفت من روزه بودم و از افطار شاید یه ذره آب خورده باشم.
کارهای مرتضی روی دوش خودش بود
جرجانی با اشاره به اینکه همه کارهای آقا مرتضی روی دوش خودش بود، اظهار کرد: کارهای خودش را انجام می‌داد و کسی برایش کار نمی‌کرد.
فعالیت در بسیج و حوزه مهم‌ترین فعالیت شهید عطایی
وی مهم‌ترین کار شهید عطایی را فعالیت در بسیج و حوزه پنج حمزه دانست و ادامه داد: آدرس قبلی حوزه بسیج، بلوار امامت و روبه‌روی پارک ملت بود که الان به محلی دیگر منتقل شده، محل تحصیل من هم مکتب نرجس، میدان ده دی بود ما باید محل مناسبی برای منزل‌مان انتخاب می‌‌‌کردیم، بنابراین، تصمیم گرفتیم منطقه آزادشهر را انتخاب کنیم تا رفت‌ و آمد برای هردومان آسان باشد.
تلاش شبانه‌روزی و رزق حلال آقا مرتضی
همسر شهید عطایی از تلاش همسرش برای به دست آوردن روزی حلال و مهارت او در کارش گفت و ابراز کرد: یادم می‌‌‌آید یک‌ شب تا ساعت دو شب به منزل نیامد؛ وقتی با آقا مرتضی تماس گرفتم، گفت فردا یک کار دیگری قبول کردم، به صاحب‌کار گفتم اگر عیبی ندارد امشب کار را تمام کنم و کار هم تا نیم ساعت، 45 دقیقه دیگر تمام می‌‌‌شود و می‌‌‌آیم.
جرجانی ادامه داد: از صبح می‌‌‌رفت سرکار و آدمی بود که لوله‌کشی ساختمان چهار واحدی را یک‌روزه انجام می‌‌‌داد و پسرعموهایش که شغل او را داشتند، می‌‌‌گفتند در تعجب هستیم که مرتضی چه‌طور بدون شاگرد و یک‌نفری کارها را انجام می‌‌‌دهد.
وی در همین موضوع اضافه کرد: اگر آقا مرتضی برای کسی کار می‌‌‌کرد واقعا کارش عالی بود و آن فرد مشتری همیشگی‌اش می‌‌‌شد و این جمعیت زیاد که در مراسم تشییع برایش گریه می‌‌کردند از همین افراد بودند، یادم هست همیشه با مشت لوله‌ها را چسب می‌‌‌زد و می‌‌‌گفت می‌‌‌خواهم اگر لوله هرطور خراب شد از جایی که من چسب زده‌ام نم پس ندهد، درآمدش حلال بود.
دست و دلواز بود و با جان و دل کار می‌کرد
همسر شهید عطایی عنوان کرد: وقتی می‌‌‌رفتیم خرید، خوراکی‌های متنوع می‌‌‌خرید و من می‌‌‌گفتم پول‌هایت را الکی خرج نکن، این پول‌ها حلال است، خیلی زحمت می‌‌‌کشید و گاهی ساعت چهار عصر در گرمای تابستان و با دهان روزه در حالی به منزل می‌آمد که صورتش کبود شده بود، چون روی پشت بام کار کرده بود، آن‌ وقت فرش را کنار می‌‌‌زد و روی سرامیک‌ها دراز می‌‌‌کشید تا خنک شود، این بود که می‌‌‌گویم درآمدش واقعا حلال بود.
فرهنگی/اشک شهید برای فرزننش پس از شهادت/موتورسواری با همسر/ابوعلی که بود؟
جرجانی با بیان این مطلب که تمام دارایی‌ آقا مرتضی هنگام خواستگاری یک پیکان ثبت‌نامی و پراید تبت‌نامی شراکتی بود، عنوان کرد: معمولا بعد از مسجد می‌‌‌رفتم مغازه آقا مرتضی و حالش را می‌‌‌پرسیدم، اصلا از این اخلاق‌ها نداشت که از رفتنم به مغازه‌اش ناراحت شود، آقا مرتضی اصرار کرده بود که برو گواهینامه بگیر اصلا تعصب‌ الکی نداشت.
وی در ادامه گفته‌های خود افزود: وقتی رفتم مغازه که در سومین سالگرد ازدواج‌مان به حرم برویم به من گفت سوار آن ماشین شوم همان پراید ثبت‌نامی که نصف آن مال شوهر خاله‌اش بود به دلیل نیاز به پول، بعد از عقد پیکان را فروختیم، سهم شوهر خاله‌اش را دادیم، پول پراید را تسویه کردیم و آنچه مانده بود را خرج عروسی کردیم.
همسر شهید عطایی بیان کرد: به هرحال، وقتی گفت سوار ماشین شو، گفتم تا وقتی که نه خانه داریم و نه مغازه، من سوار ماشین صفر نمی‌شوم، می‌‌‌گفتم اگر با همین پراید تصادف کنیم که همه دارای‌مان رفته، وقتی گفتم برویم واحدهای در حال ساخت دایی و برادرشان را ببینیم، آقا مرتضی گفت، خانوم مگر ما می‌‌‌توانیم خانه بخریم؟ گفتم خدا درست می‌‌‌کند حالا برویم ببینیم، رفتیم خانه‌ها را دیدیم، بعد هم وام گرفتیم و بعد از سه سال از شروع زندگی‌مان، توانستیم خانه بخریم.
به عمو بادکنکی بین بچه‌ها معروف بود
جرجانی در ادامه از ویژگی‌های خاص اخلاقی شهید عطایی برایمان گفت و تصریح کرد: خیلی خوش‌اخلاق بود همه‌ جا جوک تعریف می‌‌‌کرد و هر جا که آقا مرتضی حضور داشت، همه یه ریز می‌‌‌خندیدند، بیشتر بین بچه‌ها بود و چون همیشه در جیبش بادکنک داشت همه بهش می‌‌‌گفتند عمو بادکنکی.
مهربانی؛ ویژگی دیگر شهید عطایی
وی همچنین از محبت خاص شهید عطایی گفت و ادامه داد: خیلی مهربان بود و مهربانی‌اش با من شاید با بقیه فرق می‌کرد، یادش بخیر، آدرس‌هایی که باید سرکار می‌رفت را از روز قبل می‌‌‌نوشت و من، وقت صبحانه آدرس‌ها را بررسی می‌‌‌کردم که می‌‌‌توانم همراهش بروم یا نه، یک وقت‌هایی هم می‌‌‌گفت کار خاصی ندارم و فقط چند تا خورده‌کاری هست، آن‌وقت من هم برنج نم می‌‌‌کردم و مرغ‌هایی که از قبل طعم‌دار کرده بودم را از یخچال بیرون می‌‌‌گذاشتم، سوار موتور می‌‌‌شدم و همراهش می‌‌‌رفتم که شاید خیلی دخترهای حالا دلشان نخواهد از این کارها بکنند و حتی با ماشین هم حوصله ندارند با شوهرشان بروند.
همسر شهید عطایی اظهار کرد: خلاصه با هم می‌‌‌رفتیم آقا مرتضی کارهایش را انجام می‌‌‌داد و من پای موتور می‌‌‌ایستادم؛ وقتی برمی‌گشت، سوار موتور می‌‌‌شدیم و همین‌طور آدرس بعدی و در آخر هم یک‌ و نیم ظهر برمی‌گشتیم خانه من می‌‌‌خواستم با او باشم و آقا مرتضی هم دوست داشت اصلا آدم بد دلی نبود.
وی ادامه داد: یک بار که دوستانش از کربلا با هواپیما آمده بودند گفت من با اتوبوس می‌‌آیم برای چه 250 تومان بدهم برای هواپیما؟ همین پول را برای خانمم یک انگشتر می‌‌خرم و برای من یک انگشتر طلای خالص 21 عراق خریده بود.
در مهمان‌نوازی حرف نداشت
جرجانی درباره دست‌ و دلبازی شهید عطایی گفت و اظهار کرد: من برای مهمان‌های‌مان چیزهایی آماده می‌‌‌کردم اما بازهم خودش می‌‌‌رفت فریزر را باز می‌‌‌کرد شاید چیزی از چشم من دور مانده باشد و نسبت به مهمان‌ها نیز خیلی با محبت بود.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.