ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 14580
  • ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ - ۸:۳۳
  • 146 بازدید
  • ارسال توسط :
می‌گفت سوریه برایم یک دانشگاه است/ پسرش هنوز نمی‌داند پدر شهید شده است!

می‌گفت سوریه برایم یک دانشگاه است/ پسرش هنوز نمی‌داند پدر شهید شده است!

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، امروز روز شهداست، روزی که ملت ایران یاد و خاطره شهدای عزیزشان را گرامی می دارند، شهدایی که در دوران انقلاب اسلامی، هشت سال دفاع مقدس، مبارزه با عناصر فساد و […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، امروز روز شهداست، روزی که ملت ایران یاد و خاطره شهدای عزیزشان را گرامی می دارند، شهدایی که در دوران انقلاب اسلامی، هشت سال دفاع مقدس، مبارزه با عناصر فساد و تباهی – مواد مخدر- و در راه حفظ حرمت و کیان سرزمین های اسلامی – مدافعان حرم- جان شیرین خود را فدا کرده اند. اگر نگوییم در تمام این مراحل ولی ضرس قاطع می توان گفت در برهه های مهمی چون هشت سال دفاع مقدس فارسی زبانان افغانستانی که مرزهای مشترک فرهنگی و حتی تاریخی زیادی بین ما وجود دارد در کنار مردان ما ایستاده بودند. حال امروز که درهای شهادت از سوی سرزمین های سوریه و عراق و در قالب دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام باز شده است بار دیگر شاهد جان فشانی و ایثار کم نظیر مردم شریف افغانستان هستیم، رزمندگانی که به نام فاطمه (س) لباس دفاع از حریم دختش را در لشکر فاطمیون به تن کرده اند.

شهید "محمد جعفری" از شهدای مدافع حرم و از تیپ فاطمیون است. او اصالتا افغانستانی و ساکن پاکدشت بود که نهم مرداد در شب شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در سوریه به دست تکفیری ها به شهادت رسید و بعد از یک هفته پیکر پاکش به ایران انتقال یافت و در گلزار شهدای ده امام پاکدشت به خاک سپرده شد. .

خاک ایران شهید پرور است و برای این خاک پاک فرقی نمی کند که دلداده به راه انبیاء و اولیاء خدا از چه قبیله و سرزمینی باشد، ایرانی، افغانستانی و …

سکینه قربانی همسر شهید مدافع حرم " محمد جعفری" در گفت وگو با خبرنگار طنین یاس در مورد آشنایی اش با همسرش می گوید: ما ساکن مشهد بودیم و از طرف طایفه مادری با خانواده محمد آقا که در شهر قندهار زندگی می کردند،  آشنایی دیرینه داشتیم، با اینکه رفت و آمدمان اندک بود اما در دوران بچگی چند باری محمد را دیده بودم..

وی ادامه می دهد: سال 85 محمد با خانواده اش – مادربزرگ، مادر و پدر و عمویش – به خواستگاری من آمدند آن روز در خانه ما جشن حنابندان خواهرم برگزار می شد، من دختر دوم خانواده و متولد 1362 هستم. به یاد دارم، زمانی که می خواستم برای مهمانان چایی ببرم خیلی دلهره داشتم اما با دیدن مادر محمد که خانم بسیار فهمیده ای بود آرام شدم به جز من مادرم هم  از دیدن آنها بعد از مدت ها خیلی هیجان زده بود!

 بعد از بردن چای به من گفتند بیا بالا و با آقا محمد که یکسال از من بزرگتر بود صبحت کنید.

سوال اولم در مورد معیار انتخاب همسر و ازدواجش بود که محمد گفت: می خواهم یک زندگی ساده ای را با هم شروع کنیم . اخلاص در کلام و چهره بسیار آرام و با محبتش باعثش شد که به او جواب مثبت بدهم و خیلی سریع  قرار مراسم عقد را برای هفته بعد تعیین کردند.

همسر شهید مدافع حرم محمدجعفری با اشاره به اینکه اولین برخورد ما دو خانواده بعد از سال ها در مراسم حنابندان خواهر بزرگ ترم صورت گرفت، ادامه می دهد: مادرم از خانواده آقا محمد خواست که شب مهمان ما باشند اما آنها گفتند که تعدادشان زیاد است و برای زیارت به مشهد مقدس آمده اند و ممکن است که غذای مهمانی کم بیاید که مادرم در جواب این تعارف آنها گفت: اگر غذا هم کم بیاید از بیرون تهیه می کنیم و اینگونه نخستین مهمانی ما قبل از مراسم عقد سر گرفت.

سکینه قربانی از تغییر نام خود به عنوان عروس شهید جعفری می گوید: .« ما رسم داریم وقتی که کسی عروس خانواده می شود خانواده همسری به نام دیگه او را صدا بزند برای همین اسم  من در خانه پدرم سکینه بود ولی خانواده شوهرم من را "نگار" صدا می زدند.» من قبل از خواستگاری محمد آقا چند خواستگار دیگر هم داشتم اما قسمتم این بود که با خانواده جعفری وصلت کنم.

وی می گوید : مراسم عقدمان 25 شهریور سال  85 در مشهد برگزار شد و سال بعد در هشتم شهریور با برگزرای یک مراسم عروسی در تهران، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.

همسر شهید محمدجعفری از فعالیت های جانبی دیگر در کنار شغل آزاد همسرش می گوید: خانواده آقا محمد همگی به عنوان راننده لودر مشغول به کار هستند موقعی که پسرم دو ساله  بود در سال 90 زندگی ما از تهران به مشهد تغییر مسیر پیداکرد. اقا محمد با انکه کارش آزاد بود ولی خیلی عاشق اهل بیت (ع) بودند حتی زیر زمین خانه پدریش که در پاکدشت بود پر از وسایل مراسم سینه زنی محرم مانند طبل ، زنجیر و پرجم کرده بود و مسجدی که مختصص مهاجرین افغانی در مامازن پاکدشت بود شبانه روز آقا محمد در آنجا فعالیت داشت و همیشه حرفش این بود که حرم حضرت زینب(س) در خطر است  مگر ما  از خانواده اهل بیت(ع) بالاتر هستیم .

وی می گوید: محمد می گفت با خطر بودن حرم حضرت زینب (س) باید در خود احساس مسئولیت بکنیم و همیبشه حرف از اجتهاد و احساس مسئولیت نسبت به خاندان اهل بیت (ع) را می زد  تا اینکه به عنوان تکلیف واجب خود را رهسپار سوریه کرد.

سبک زندگی محمد مذهبی‌گونه بود

سکینه قربانی همسر شهید مدافع حرم فاطمیون با بیان مذهبی بودن همسرش گفت: محمد خیلی اهل مطالعه و شعر خواندن بودند آنقدر اخلاق  ایشان خوب و بچه ای سر به زیر بود  که خواهرام اورا به چشم داماد خانواده نگاه  نمیکردند و می گفتند آقا محمد مثل دادش ماست . محمد خیلی مذهبی بودند نماز اول وقت و واجباتش هیچگاه ترک نمی شد.

وی در ادامه افزود: دیگه اینکه هرچه از مهربانی اش  بگویم کم گفته ام به خصوص در کمک کردن به همسایه ها را فراموش نمی کرد.یادم می آید در پاکدشت همسایه ای داشتیم که هر وقت از در خونشان رد می شدیم می گفت من گرسنه ام و دیدن این موضوع آقا محمد را ناراحت می کرد وسریع می رفت تخم مرغ نیمرو می کرد برایش می آورد.

 بیشتر وقتها آنقدر محبت در کارش خرج می کرد که واقعا من که همسرش بودم هر دفعه از کارهایی که او انجام می داد غافلگیر می شدم .

با مخالفت خود شرمنده اهل بیت (ع) می‌شدم

همسر شهید جعفری از شهدای مدافع حرم پاکدشت با تاکید بر اینکه هر وقت می خواستم با رفتن  محمد مخالفت کنم به یاد زندگی خاندان اهل بیت (ع) می افتادم واز مخالفت خود شرمنده می شدم می گوید:  با خودم می گفتم خون من و پسرم از خاندان اهل بیت (ع) رنگین تر نیست .برای همین با قضیه مساله رفتن محمد با خودم کنار آمده بودم و توکلم به خدا بود و می گفتم هرچه قسمت است همان پیش می آیدو به رفتن آقا محمد به سوریه رضایت دادم.

وی در ادامه از اعزام های همسرش به سوریه گفت: قبلا محمد آقا در اول اسفند 94 یکبار از شهر ری اعزام شده بود و به فاصله یکماه برای بار دوم  که مصادف با اوسط ماه رمضان بود دوباره از تهران اعزام  شدند آن موقع قبل از رفتن محمد آقا بهش اطلاع می دهند عمویِ پدر محمد که غفور جعفری نام دارد و حالا جزوء شهدای مدافع حرم است در، در گیری با ترویست ها مجروع شده است ودرکما در سوریه  به سر می ببرد آنقدر محمد در رفتن خود اصرار داشت که دیگر صبر برایش معنا نداشت و رفت تا عموی پدرش  را ببیند .

وی ادامه می دهد:  تولد امام حسن (ع) بود که محمد از فرودگاه تهران به من زنگ می زند که من دارم به سوریه اعزام می شوم و از آنجا تلفنی با من خداحافظی کرد. حتی قبل از آنکه عمویِ پدر جعفر شهید شود دو سال پیش از آن هم مصطفی جعفری که پسر عموی پدری آقا محمد بود در سوریه شهید شده بود ولی با داغ شهادت فامیل باز هم محمد از رفتن  خود دست نکشید و به راهش ادامه داد .بعد از یک روز از گذشت چهلم عموی پدرشهید به ما اطلاع می دهند که آقا محمد در شب شهادت امام جعفر صادق (ع) به شهادت رسیده است.

از راه دور هم زندگیش را مدیریت می کرد

سکینه قربانی از تماس های همسرش  از سوریه گفت: در مدتی که محمد آقا در سوریه بودند خیلی دیر به دیر با من تماس داشتند حتی یکبار با گوشی یکی از همرزمانش با من تماس گرفت و به من گفت سیم کارت گوشی ام سوخته است و همیشه صبحت هایش در حد پرسیدن حال و احوال یکدیگر و پسرمان  بود .

شهید به تربیت پسرش حساسیت خاصی داشت

همسر شهید بیان می کند: پسرم در روز عید غدیر به دنیا آمده است و با علاقه ی خاصی که همسرم به امام حسین (ع) داشتند  اسم "امیر حسین" را برای پسرمان انتخاب کرد رابطه ی بسیار خوبی پدر و پسر با هم داشتند مانند دو دوست با هم رفتار می کردند تا رابطه پدری و فرزند بر قرار باشد. شهید خیلی دوست داشت پسرمان روخوانی قرآن و زبان انگلیسی  را یاد بگیرد من سعی کردم حالا که شهید نیست خواسته های او را برآورده کنم و هر دو کلاس پسرم را می فرستم و همچنین شهید دوست داشت امیر حسین را طوری تربیت کند که او هم عاشق اهل بیت (ع) و برای خودش انسان شریفی  شود.

برای احترام به پدر و مادر خیلی ارزش قایل می شد

سکینه قربانی از توجه همسرش در احترام گذاشتن به پدر و مادرش گفت: درمرتبه  اول که شهید اعزام به سوریه شده بود دست خطی وصیت نامه نوشته بود  با آنکه مادرخودش در حدود پنج سال پیش به رحمت خدا رفته است ولی  در وصیت نامه اش احترام به پدر و مادرم را خیلی توصیه کرده بود.و خیلی نیز خودش به مادر من احترام می گذاشت و مادرهم خیلی آقا محمد را دوست داشت که الان مادرم نبود او را نمی تواند قبول کند و  خیلی بی تابی می کند و دیگر اینکه از همه حلالیت طلبیده بود.

روح شهید را  همیشه حس می کردم

قربانی با توجه به اینکه روح شهیدش را در خانه حس می کرد گفت : قبل از انکه خبر شهادت محمد  را به من بدهند من وجود روح او را در خانه حس می کردم همش این احساس را داشتم که آقا محمد می خواهد در هال خانه را باز کند و وارد خانه بشود یک جوریهای وجود او را حس می کردم.

وی در ادامه می افزاید: در صورتی که قبلا تلفنی محمد به من گفته بود من تاآخر مرداد ماه سال 95در سوریه هستم شاید شهریورهم  نتوانم بیایم. از طرفی هم خودم  حال خوبی نداشتم و خیلی کسل بودم که حتی اطرافیان به من توصیه کردند که یک مراجعه به دکترداشته باشم.

همسر شهید از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش گفت: آن روز همگی خانه مادرم جمع بودیم که گوشی خواهر کوچکم زنگ خورد و بعد از اتمام مکالمه اش شروع کرد به گریه و ما فکر کردیم که اتفاقی برای مادر بزرگم پیش آمده است و باز فکر نمی کردم برای محمد اتفاقی افتاده باشد که درهق هق گریه های خواهرم که می گفت محمد ، محمد متوجه شدم که خبر شهادت آقا محمدرا داده اند.

آوارگی خود را در خواب دیدم

همسر شهید مدافع حرم فاطمیون از الهام شدن شهادت همسرش می گوید: بله شب قبل از شنیدن شهادت اقا محمد خواب دیدم در حیاط بزرگ بین اثاث های خانه ام آواره هستم و نمی دانم چه کار کنم.

دل گفتن خبر شهادت همسرم را به امیرحسین ندارم

سکینه قربانی همسر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون با اشاره به اینکه دل گفتن شهادت محمد را به پسرش نداشت می گوید: به پسرم  نگفته بودم که پدرت شهید شده است وقتی برای وداع با پدرش از مشهد به تهران آمدیم" امیرحسین وقتی که عکس ها و بنرهای نصب شده پدرش را در خیابان می ببیند با تعجب می پرسد برای چه این همه عکس ز بابا به دیوار چسبانده اند که من بهش می گویم برای اینکه پدرت آدم بزرگ و خوبی بوده است.

وی در ادامه می افزاید:  از گفتن اینکه بگویم پدرت شهید شده  طاقت نیاورم و زدم زیر گریه، دلم نمی آمد حقیقت را به امیر حسین بگویم باز هم  که از مسجد خانه آمدیم پسرم علت گذاشتن عکس های پدرش را به دیوار پرسید که خواهرم قبل از آنکه برویم برای وداع با شهید  به پسرم می گوید بابات رفته به بهشت برایت گل بیاورد که باز پسرم با خوشحالی می گوید «مامان قرار است بابا بیاید» موقعی که پسرم پیکر پدرش را می ببیند از حال می رود و غش می کند.

مادر امیر حسین گفت: پسرم  خیلی بهانه  باباش را می گیرد و می گوید دلم برای بابا تنگ شده است ولی ما با صبحت کردن سعی می کنیم او را آرام کنیم.

محمد جزوء شهدای شب شهادت امام جعفر صادق (ع) بود

زمان پدرشهید محمد جعفری از نحوه شنیدن شهادت پسرش محمد گفت: دادشم ازقبل شهادت محمد را  خبر داشت ولی چیزی به من نگفته بودند تا اینکه ازطرف بنیاد شهید تلفنی  به من اطلاع داده می شود که پسرت شهید شده است که من از شنیدن مستقیم این خبریهویی شوکه شدم حالا از آن طرف هم بنیاد فکر می کرد من عموی محمد هستم در صورتی خبررا مستقیم به خودم اطلاع داده بودند که آن لحظه حالم خیلی بد شد.

پدر شهید به نقل از همرزم محمد، می گوید: شب شهادت امام جعفر صادق (ع) بعد از مراسم سینه زنی عملیات سختی با تکفیریها انجام  می شود که 30 نفر در این عملیات مجروح می شوند وآن شب 8 تا از بچه های خودی نیزشهید می شوند که محمد هم جزوء شهدای شب شهادت امام جعفر صادق (ع) بود.

محمد همیشه در قلبم جای داشت

پدر شهید با تاکید بر اینکه پسرم محمد دارای خصوصیات اخلاقی خاصی بود گفت: من متولد 1341 هستم و از سال 56 مقیم ایران شدیم  با آنکه پنج تا پسر دارم که یکی اش در بچگی به رحمت خدا رفت ولی وقتی با بچه ها شوخی می کردم به آنها می گفتم محمد یک طرف از بس محمد بچه ی خوش مرامی بود و با انکه دور از ما زندگی می کرد ولی همیشه در قلبم جای داشت.

ما شیعه علی هستیم /سوریه هم یک نوع دانشگاه است

زمان پدر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون با اشاره به اینکه ما شعیه حضرت علی (ع) هستیم و بر ما واجب هست که از مسلمانان دفاع کنیم اظهار داشت: حتی در لحظه آخراعزام مجدد محمد  به سوریه به او گفتم یکبار رفتی دیگر کافیه جبهه نرو چون زن و بچه 6 ساله داری برگشت در جواب به من گفت سوریه مثل یک دانشگاه برای من هست .

وقتی غریبی حرم حضرت زینب (س) را بین تکفیری ها می ببینم طاقت ندارم اینجا بمانم و ببینم سر شیعه ها را می ببرند تا نفس دارم این مسیر را ادامه می دهم .

گفت وگو: شکوفه زمانی

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.