ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 15270
  • ۱۱ فروردین ۱۳۹۶ - ۶:۴۰
  • 87 بازدید
  • ارسال توسط :
هیچگاه مادرم را بدون تسبیح نمی‌دیدم

هیچگاه مادرم را بدون تسبیح نمی‌دیدم

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خبرنگار سایت « زنان شهید»، فاطمه مشوق فرزندشهید در مورد زندگی و نحوه شهادت، مادر می گوید: در سال 1341 در شهر گرگان روستای سرکلاته کفشگیری در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود و دو خواهر […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از خبرنگار سایت « زنان شهید»، فاطمه مشوق فرزندشهید در مورد زندگی و نحوه شهادت، مادر می گوید: در سال 1341 در شهر گرگان روستای سرکلاته کفشگیری در خانواده ای مذهبی چشم به دنیا گشود و دو خواهر و چهار برادر داشته، نرگس فرزند آخر خانواده بود . پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود، تحصیلات مادرم ابتدایی بود و به دلیل عدم امکانات و شرایط مساعد نتوانسته به تحصیلات خود ادامه دهد و او در دوران نوجوانی خود با عضویت در بسیج به کمک به اهالی روستا مخصوصاً پدر و مادرش می پرداخت، در سن 19 سالگی به عقد پدرم شهید مداح کربلایی فریدون مشوق که وی نیز کارمند جهاد کشاورزی بود درآمد و حاصل این پیوند 4 فرزند دختر بود.

مادرم بسیار مهربان، دلسوز، صبور و بردبار بود و درخانه با دوستان و بستگان با محبت و احترام خاصی برخورد می کرد. او خیلی مؤمن، متدین و با خدا بود که در زمان سختی و دشواری زندگی، امید خود را از دست نمی داد و همیشه و در هر شرایط به خدا توکل می کرد و پدرم را نیز دلداری می داد. او با حجاب خود به ما می آموخت که راه حضرت زهرا (س) را برویم و الگو خود قرار دهیم و حتی در برابر محرمان خود با پوشش مناسب حاضر می گردید.

اکثر اوقات نماز خود را درمساجد می خواند و علاقه خاصی به سفرهای سیاحتی و زیارتی داشت، دائماً اوقات فراغت خود را با قرائت قرآن و نیایش سپری می نمود. وی سعی داشت که فرزندانش را به بهترین شکل ممکن با توجه به دستورات و راهنمایی های قرآنی و دینی پرورش دهد. همیشه در ماه مبارک رمضان قبل از اذان مغرب و عشاء وضو می گرفت و جهت نماز خواندن و قرآن به مسجد می رفت که بعد از آن برای افطاری در کنار خانواده باشد، مادرم دائماً در ماه های رجب و رمضان قرآن را با همخوانی از طریق تلویزیون ختم می کرد و شب های قدر را در زینبیه و یا مساجد می گذراند و همیشه روزشماری می کرد که ایام محرم و صفر فرا رسد تا در مسجد به عزاداری بپردازد و از مداحی نمودن پدرم لذت می برد.

صله رحم را دوست داشت و همیش به عیادت بیماران می رفت، به درد و دل های همه گوش می داد و محرم اسرار آشنایان و فامیل بود.

بزرگترین دغدغه اش کمک به مستمندان و فقیران بود و به دیگران سفارش می کرد که به افراد تهی دست و محتاج کمک نمایند.

هیچ وقت از یادم نمی رود که همیشه تسبیح به دست بود و مرتب ذکر صلوات و ایام هفته بر لبانش جاری بود و مخالف سرسخت غیبت بود.

سرانجام پس از سالها نذر و نیاز به همراه پدرم به آرزوی دیرینهاش یعنی زیارت حرم اباعبدالله الحسین(ع)رسیدند، مادرم قبل رفتن از تمامی بستگان و فامیل، دوستان و آشنایان طلب حلالیت کرد و طوری از همه خداحافظی می کرد که انگار برای همیشه می رود و به طور عجیبی به دلمان افتاده بود که شاید دیگر او را هیچ وقت زیارت نکنیم و همین هم نیز شد، عاقبت اردیبهشت ماه سال 1392 آنها پس از اعمال زیارت در راه برگشت به کشورمان در راه جاده سامرا به کاظمین بر اثر انفجار بمب توسط وهابیون سلفی به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.