ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 17452
  • ۳۰ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۰
  • 99 بازدید
  • ارسال توسط :
خانواده شهدای مفقودالاثر همیشه چشم انتظار بازگشت عزیزانشان هستند

خانواده شهدای مفقودالاثر همیشه چشم انتظار بازگشت عزیزانشان هستند

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، در قسمت قبل از سلسله خاطرات شهید اسماعیل اسماعیل زاده، داستان انتشار شایعات متعدد درباره شهید اسماعیل اسماعیل زاده را منتشر کردیم. ادامه خاطرات شهید اسماعیل اسماعیل زاده را از زبان فرزند این […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، در قسمت قبل از سلسله خاطرات شهید اسماعیل اسماعیل زاده، داستان انتشار شایعات متعدد درباره شهید اسماعیل اسماعیل زاده را منتشر کردیم. ادامه خاطرات شهید اسماعیل اسماعیل زاده را از زبان فرزند این شهید گرانقدر می توانید مشاهده نمایید.

 

با سپری شدن روزها و ماه ها، شایعات بیشتری درباره وضعیت پدرم ساخته می شد؛ از انتقال ایشان به زندان رژیم بعث عراق گرفته تا شهادت ایشان در هنگام عبور از مرز، همه و همه فقط شایعه بود و ما هیچ گاه به یک نتیجه قطعی درباره وضعیت پدرم دست پیدا نکردیم.

 

چندین سال بعد از پایان جنگ تحمیلی، یک ایرانی مقیم سوئد با یکی از آشنایان ما تماس گرفته و گفته بود: شاید بتوانم با مسئولین گروهک کومله در کشور سوئد ارتباط برقرار کنم و خبری از وضعیت اسماعیل اسماعیل زاده کسب نمایم.

 

ما حاضر بودیم برای به دست آوردن یک خبر از پدرم، هر چه داریم دو دستی تقدیم کنیم و یک خبر موثق از ایشان کسب کنیم تا از این بلاتکلیفی خارج شویم. چشم انتظاری بد دردی است و ما سال های سال با درد و مشقت چشم انتظاری بزرگ شده بودیم. تک تک روزهای دبیرستان و دانشگاه را به این امید سپری می کردم که یک روز بالاخره خبری از پدرم به دست خواهیم آورد و از سرنوشت ایشان مطلع خواهیم شد.

 

چند ماهی طول کشید و شخصی که قرار بود از طریق مسئولین رده بالای گروهک کومله پیگیر وضعیت پدرم شود، با ما تماس گرفت و گفت: هم خودم و هم چند نفر از دوستانم بارها با مسئولین سازمان تماس گرفته و پیگیر وضعیت سرکار اسماعیل اسماعیل زاده شده ایم، ولی آنها هیچ پاسخی به درخواست های ما نداده اند و تنها پاسخ آن ها این است که هیچ اطلاعی از وضعیت این شخص نداریم.

 

سال ها از این ماجرا گذشت و ما همچنان در پی یافتن یک خبر از پدر مفقود الاثرم بودیم، تا اینکه رژیم بعث عراق سقوط کرد و چون سال ها قبل یکی از آزادگان کرمانشاهی در زمان آزاد شدنش خبری از حضور پدرم در زندان بعث عراق مطرح کرده بود و از طرف دیگر بعد از سقوط صدام تعداد زیادی گور دسته جمعی متعلق به اسرای ایرانی در این کشور یافت شد، باز هم بارقه های امید در دل و جان ما روشن شد و ما برای یافتن خبری از پدر شهیدم به ارگان های مربوط مرجعه کردیم.

 

مدت زمان زیادی گذشت و پیکر مطهر شهدای جان بر کفی که در طول مدت اسارتشان تحت شکنجه عمال رژیم بعث عراق به شهادت رسیده بودند، وارد کشور شدند و تعدادی هم شناسایی شدند، اما باز هم هیچ خبری از پدرم نشد.

 

پدرم متولد سال 1313 می باشد و این یعنی اگر پدرم در قید حیات باشند امروز 83 سال سن دارند و با توجه به اینکه از سال 1358 به اسارت نیروهای ضد انقلاب در آمده اند، 38 سال درد، رنج و سختی زندان و شکنجه را تحمل کرده اند و زنده ماندن یک انسان 83 ساله که تحت سخت ترین شکنجه های دشمنان انقلاب قرار گرفته است مقداری دور از ذهن است.

 

البته شاید در همان روزهایی که کردستان پاکسازی شد ـ سال 1359 ـ و ارتباط ما با پدرم در زندان کومله قطع شد، ایشان در زندان های کومله به شهادت رسیده باشند، اما نداشتن هیچ گونه خبری از شهادت، محل دفن و هر خبر مستندی که ما را نسبت به شهادت پدرم به یقین برساند، دلیلی بود برای چشم انتظاری ما برای بازگشت پدر. البته این درد مشترک تمام خانواده هایی است که عزیزانشان مفقودالاثر هستند؛ این خانواده ها برای همیشه چشم انتظار عزیزانشان خواهند ماند.

 

مادرم تا روزی که در قید حیات بودند در انتظار بازگشت پدرم لحظه ای هم به شهادت ایشان فکر نکردند. مادرم تمام سال های چشم انتظاری را با عشق و علاقه سر کردند و تا آخرین لحظات زندگی اشان چشم به راه بازگشت ایشان بودند. مادرم به عشق اینکه روز بازگشت پدرم با دستانی پُر به استقبال ایشان برود، حتی یک لحظه هم در تربیت و تعالی فرزندانش کوتاهی نکردند و با تمام وجود در حق فرزندانش نقش پدر و مادر را ایفا کرد.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.