ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 25868
  • ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۹:۵۶
  • 106 بازدید
  • ارسال توسط :
بد شانس بودم که از کاروان شهدای دِگِن جا ماندم

بد شانس بودم که از کاروان شهدای دِگِن جا ماندم

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، در قسمت قبل از سلسله خاطرات محمدرضا کیهانی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، داستان عضویت ایشان در سپاه پاسداران را منتشر کردیم. در ادامه خاطرات این رزمنده هشت سال دفاع مقدس را […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله، در قسمت قبل از سلسله خاطرات محمدرضا کیهانی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، داستان عضویت ایشان در سپاه پاسداران را منتشر کردیم. در ادامه خاطرات این رزمنده هشت سال دفاع مقدس را منتشر می کنیم.

 

چند ماهی از خدمتم در گردان عملیاتی شهر دهگلان می گذشت که به سپاه موچش منتقل شدم؛ در واقع نیروهای رزم سپاه چند ماه در یک منطقه خدمت می کردند و بعد از مدتی به منطقه دیگری منتقل می شدند تا هم نسبت به جغرافیانی منطقه آشنایی کامل داشته باشند و هم اینکه از یک نواختی و کسالت خارج شوند.

 

مسئولیت سپاه موچش بر عهده سردار شهید جعفر طالبی بود. در سپاه موچش به همراه جمع کثیری از نیروهای کادر، بسیجی، پیشمرگان مسلمان کرد و حتی برادران وظیفه هم چون برادر در پست های نگهبانی، گشت های جوله و عملیات های شناسایی شرکت می کردیم و با توجه به اینکه نیروهای کارکشته و توانمندی در سپاه موچش خدمت می کردند، فرصت مناسبی برای ما که جزء نیروهای جوان محسوب می شدیم پیش آمده بود که تجربه لازم در زمینه جنگ های منظم و نا منظم کسب نماییم.

 

چند ماهی از خدمتم در سپاه موچش می گذشت که یک شب به خاطر درد دندان نتوانستم تا صبح بخوابم. صبح زود وضعیت نامناسب دندانم را با شهید طالبی در میان گذاشتم. شهید طالبی گفت: از طریق سه راهی سنندج ـ کامیاران ـ موچش خودت را به سنندج برسان و بعد از معالجه درد دندانت به دهگلان بیا تا به اتفاق نیروهایی که می خواهند به مرخصی بروند به خانه ات بروی.

 

من هم صبح زود خودم را به سنندج رساندم و بعد از اینکه کار درمان دندانم تمام شد به شهر دهگلان آمدم و با مراجعه به سپاه این شهر منتظر نیروهای سپاه موچش شدم. یک آن متوجه شدم که نیروهای سپاه دهگلان در حال زمزمه حرف هایی راجع به نیروهای سپاه موچش هستند. دقیق تر که شدم متوجه شدم نیروهای سپاه موچش در نزدیکی روستای دِگِن در کمین نیروهای ضد انقلاب گرفتار شده و به شهادت رسیده اند.

 

آن روز من قصد داشتم به همراه شهید جعفر طالبی و سایر دوستان بعد از مراجعه به سپاه دهگلان برای مرخصی به منزلم در شهرستان قروه برگردم، اما به خاطر درد دندان مجبور شدم اول به سنندج و بعد از آن به دهگلان بروم. درد دندان باعث شد من آن روز در کنار شهید طالبی و سایر دوستان شهیدم نباشم.

 

وقتی به همراه نیروهای سپاه دهگلان برای پیگیری وضعیت شهید طالبی و سایر همرزمان به منطقه اعزام شدیم؛ متوجه موقعیت بسیار بد کمین نیروهای ضد انقلاب شدیم. نیروهای ضدانقلاب با مخفی شدن در پشت یک قطعه سنگ بسیار بزرگ، به یک باره در مسیر حرکت ماشین سپاه ظاهر می شوند و ماشین حامل شهید طالبی و یازده نفر دیگر از نیروهای سپاه موچش را به رگبار گلوله می بندند.

 

متأسفانه در این حرکت وحشیانه گروهک های ضدانقلاب 12 تن از بهترین دوستان و همرزمانم که روزها و شب های زیادی در کنار هم بودیم به شهادت رسیدند.

 

بعد از اینکه پیکرهای مطهر شهدا را داخل ماشین گذاشتیم، نیروهای سپاه به همراه جمعی از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد به تعقیب نیروهای ضدانقلاب پرداختند. بعد از شهادت شهید طالبی و همرزمانش، با دستور فرماندهان عملیات استان در محل روستای دگن یک پایگاه احداث کردیم و مسئولیت این پایگاه نیز هم چون سایر پایگاه های روستایی به نیروهای بومی و اهلی روستا محول شد.

 

سردار شهید جعفر طالبی

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.