ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 27242
  • ۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۶
  • 87 بازدید
  • ارسال توسط :
فرایند تحقق حیات طیبه

فرایند تحقق حیات طیبه

  چکیده حیات طیبه، حیات حقیقی انسانی است که حیات دنیوی با همه گسترده گی اش بستر آن، و حیات اخروی با جاودانگی و اهمیتش تبلور این حیات حقیقی است. این حیات اصیل و حقیقی، واقعیتی ورای حیات ظاهری است که در همین دنیا حاصل می شود. حیات طیبه برخاسته از مرتبه بالای روح انسانی […]

 

چکیده

حیات طیبه، حیات حقیقی انسانی است که حیات دنیوی با همه گسترده گی اش بستر آن، و حیات اخروی با جاودانگی و اهمیتش تبلور این حیات حقیقی است. این حیات اصیل و حقیقی، واقعیتی ورای حیات ظاهری است که در همین دنیا حاصل می شود. حیات طیبه برخاسته از مرتبه بالای روح انسانی است. انسان مؤمن در سیر متعالی و تعالی معنوی خویش که تولدی بعد از تولد می یابد، به افاضه الهی از دل ایمانش مؤید به روحی می شود که حیات طیبه ثمره آن است.

اگر حیات طیبه حیاتی جدید و برتر از حیات معمولی و منشأ آثاری بس ارزشمند برای انسان مؤمن است، در حقیقت مؤمن حائز مرتبه جدیدی از روح شده که از پرتو آن روح، این حیات و آثارش پدیدار شده است. البته این مرتبه فائقه روح که استعداد ویژه ای بوده و اکنون فعلیت یافته است، ظهور و شکوفایی اش را از ایمان و عمل صالح می گیرد.

کلیدواژگان

حیات طیبه؛ روح الایمان؛ روح‌القدس؛ حی متأله

مقدمه

در ضمن آیات قرآن از حیاتی خاص مومنان با عنوان «حیات طیبه» یاد شده است: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه» (نحل، 97).

با درک این حقیقت که قرآن قائل به حیات طیبه برای انسان است، این سؤال اساسی به ذهن می رسد که از این منظر، مفهوم حیات طیبه و حقیقت آن چیست؟ این تحقیق در صدد پاسخ این پرسش  است.

ارزش حقیقی انسان و وصول او به مقام خلیفه‌اللهی در گرو این حیات است و انسانِ فاقد این حیات، در ردیف دیگر حیوانات و در حقیقت در مدار حیوانی زیست می کند. از این رو، کاوش حقیقت این نوع متعالی حیات ضرورت مضاعف دارد.

چیستی حیات طیبه

برای درک چیستی حیات طیبه مناسب است اول دو واژه «حیات» و «طیبه» مفهوم شناسی شوند.

واژه حیات در مقابل موت، به معنای زندگی و زنده‌ بودن است و آن را نیروی رشد و حرکت و احساس نیز گفته‌اند (راغب، 1404، ص 269). حیات در نظر قرآن کریم اعم از حیات نباتی، حیوانی و انسانی است.[1]

طیبه یا طیّب به معنای پاک و پاکیزه و آن چیزی است که انسان به‌ طور طبیعی به آن تمایل دارد. در مقابل خبیث و ناپاک که انسان از آن متنفر است، می باشد (ابن منظور، 1414 ، ج 1، ص563). بر این اساس، حیات طیبه در لغت به معنای زندگی پاکیزه و خالص از هر آلودگی است. مرحوم علامه طباطبایی در اشاره به این معنا می گویند: «علت اینکه چرا قرآن آن زندگى را با وصف طیّب توصیف فرموده، چون حیاتى خالص است که خباثتى در آن نیست» (طباطبایی، 1374، ج 12، ص494).

زندگی طیبه در حقیقت پیدایش حیاتی جدید و فوق حیات معمولی و ظاهری است، حیاتی برخوردار از نورانیت.

این حیات، شکوفه شکوفایی مرتبه فائقه روح است که با اتصاف به ایمان و عمل صالح برای انسان پدید می آید. توضیح اینکه، در اندیشه قرآنی براى حیات، معنایی دقیق تر از آنچه به  نظر ساده و سطحى انسان مى رسد، می  یابیم؛ چون در نگاه سطحى، حیات عبارت است از زندگى دنیوى از روز ولادت تا رسیدن مرگ، که دورانى است توأم با شعور و فعل ارادى که نظیرش یا نزدیک به آن در حیوانات نیز یافت مى شود.

 لکن خداوند سبحان غیر از این زندگى دنیایى، زندگى دیگرى را براى انسان مطرح می کند که نتیجه آن کمال وجود آدمى و تحقق بخشیدن اغراض روحى و معنوی انسان است . خداوند می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! اجابت کنید خدا و رسولش را زمانى که شما را مى خوانند بدانچه زنده تان مى سازد، و بدانید که خدا حائل میان مرد و دل اوست، و اینکه به‌سوی او محشور مى شوید» (انفال، 24).

این آیه به‌روشنی از حیات برای کسانی که خود دارای حیات‌اند سخن به میان آورده است. طبیعتاً حیات موردنظر باید غیر از حیات معمول برای انسان ها باشد. شهید مطهری دراین باره می نویسند: «یکى از آیاتى که رسماً مردم را به دو دسته منقسم کرده است، دسته زندگان و دسته مردگان، و قرآن را عامل حیات و پیغمبر را محیى، یعنى حیات بخش و زنده کننده معرفى کرده است، آیه اى است که شاید صریح‌ترین آیات قرآن در این مورد است؛ مى فرماید: "یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ"؛ … مى گوید این پیغمبر براى شما حیات و زندگى آورده است. شما الآن مرده اید، خودتان نمى فهمید؛ بیایید تسلیم این طبیب روحانى مسیحادم بشوید تا ببینید چگونه به شما زندگى مى دهد»  (مطهرى، 1368، ج 25، ص449).

قرآن به پیروان خود می آموزد که از نگاه محدود ظاهری به حیات پرهیز کنند و با اندیشه واقع‌بینانه به آن بنگرند. حیات بدین معنا نیست که آدمی چند صباحی در نشئه طبیعت چون گیاهان و حیوانات حرکت و احساسی داشته باشد و با سپری ساختن روزگار، پرونده حیات او بسته شود؛ بلکه این نازل ترین مرتبه حیات و لازم حیات حقیقی اوست. در واقع انسان در این مرتبه حیات دارد، اما حیات حقیقی او این نیست. وی به حیات حسی و خیالی زنده است، اما به حیات عقلی و معنوی مرده است.

بر همین اساس، قرآن کریم با دقیق ترین تعبیرها همین انسان های زنده را به حیات دعوت می کند. اگر حقیقت حیات همین تحرک و تنفس و گذراندن روزگار با اشتغال به امور مختلف فردی و اجتماعی بود، چه لزومی داشت خداوند بشر را به حیاتی دیگر فراخواند. روشن است که مراد از حیات در آیه پیش گفته، حیات ظاهری و جسمانی نیست؛ زیرا مخاطب آیه کسانی هستند که از این حیات برخوردارند. ازاین رو هر عقل سلیمی حکم می کند که مراد از آیه مذکور، معنایی دقیق تر و ظریف تر از زندگی، یعنی حیات حقیقی انسان برمبنای اندیشه و ایمان به خداست که در جهت هدف منطقی و متعالی قرار گرفته است (ر.ک به: جوادی آملی، 1389، ج17، ص172؛ 1387، ج11، ص543؛ 1389، ج13، ص621).

آنچه در چیستی زندگی پاک و طیّب مورد تأکید است اینکه، این حیات، حیات واقعیِ ورای حیات ظاهری است. خداوند می فرماید: «أوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی  بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون؛ آیا کسى که مرده [دل ] بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنى نیست؟ این‌گونه براى کافران آنچه انجام مى دادند، زینت داده شده است» (انعام، 122).

 این آیه از حیات مؤمن و مرگ غیر مؤمن سخن می گوید. شخص  احیاشده مورد اشاره در آیه، زنده دل‌مرده‌ای بوده است که خدا بر او حیاتی غیر از حیات ظاهری افاضه و به او نور سلوک عطا نموده است؛ این زندگی همان حیات پاک، طیّب و واقعیِ ورای حیات ظاهری دنیوی است.

انسان برخوردار از چنین حیاتی غرق در محبت و قرب الهی زندگی سرمی کند و جز خیر و سعادت نمی یابد. عقل و اراده انسان در این حیات در افقی دور از دسترس دیگران کارگر است گرچه در ظاهر آنان چنین واقعیت هایی آشکار نیست. پس این شعور و اراده  فوق شعور و اراده دیگران بوده و ناگزیر منشأ دیگرى دارد که همان حیات پاک و جاودان انسانى است.

 پس انسان‌های دارای علم و ایمان و آنانی که پروردگار خود را شناخته و با این شناخت از غیر او قطع علاقه نموده اند، داراى حیاتى فوق حیات سایر انسان‌ها هستند؛ این کسان اموری را درک مى کنند که در وُسع و طاقت دیگران نیست و چیزهایى را اراده مى کنند که دیگران از اراده کردن آن عاجزند. خداى تعالى این حیات را حیات طیبه خوانده است: "فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه" و بالاتر از آن، براى مردم باایمان روح مخصوصى اثبات کرده است: "اُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ".

علامه طباطبایی در اشاره به ین مطلب می گویند: بدیهی است اینکه مى گوییم براى مؤمن حیات و نورى دیگر است، مجازگویى نبوده، بلکه راستى در مؤمن حقیقت و واقعیتى داراى اثر وجود دارد که در دیگران  وجود ندارد، و این حقیقت سزاوارتر است که اسم حیات و زندگى بر آن گذاشته شود تا آن حقیقتى که در دیگر مردم است و آن را در مقابل حیات نباتى، حیات و زندگى حیوانى مى نامیم» (طباطبایى، 1374، ج 7، ص467-465).

در صدر آیه «أوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی  بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون» (انعام، 22) سخن از کسی است که خدا به او حیاتی ویژه و نورانیتی خاص عطا نموده و در ذیل آن از کافرین سخن رفته است. از این تقابل معلوم می شود که کافر در فرهنگ قرآن مرده به‌حساب می آید. به نظر می رسد به دلیل فقدان همین حیات عالی و طیّب انسانی، قرآن کریم کافر را مرده به حساب آورده است.[2]

قبل از اینکه چگونگی تحقق حیات طیبه را مورد بررسی قرار دهیم، مناسب است به نکاتی توجه نماییم.

یک. حیات طیبه، حیاتی جدید است.

چنان‌که در مباحث قبلی بیان شد، حیات پاک مطرح‌شده در قرآن، حیاتی جدید است که سنخیتی با حیات طبیعی حیوانی ندارد.

علامه طباطبایی در تفسیر فقره شریف «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه» می نویسند:

«در جمله "فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه"، حیات به معناى القای جان در موجود و افاضه حیات به آن است. پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خداى تعالى مؤمنى را که عمل صالح کند، به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران نیز داده، زنده مى کند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر مى دهد؛ آیه شریفه نظیر آیه "أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ" (انعام، 122) که افاده مى کند خداى تعالى حیاتى ابتدایى و جداگانه و جدید افاضه مى فرماید … و آیه "أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ" (مجادله، 22) می باشد» (طباطبایی، 1374، ج 12، ص 491).

دو. حیات طیبه در همین دنیا حاصل می شود.

با تدبر در آیه شریفه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى  وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (نحل، 97) درمی یابیم که حیات معنوی و طیّب مختص آخرت نیست، بلکه با تحقق شرایط در همین عالم حاصل می شود؛ زیرا ازآنجاکه ایمان و عمل صالح از امور معنوی ای هستند که در همین عالم تحقق می یابند، به‌ناچار حیات طیبه مترتب بر ایمان و عمل صالح نیز در همین عالم محقق می شود.

البته آثار این حیات معنوی در آخرت ظهور می یابد؛ چون آنچه خداوند از نعمت‌های معنوی به بندگانش در آخرت عطا می کند، نتایج نعمت‌های معنوی عطاشده او در همین دنیاست؛ چنان که ذیل آیه کریمه که سخن از جزای نیکوتر از عمل در آخرت را مطرح نموده است، مؤید این بیان می باشد (سعادت پرور، 1374، ج1، ص407-406؛ نیز ر.ک به: مطهرى، 1368، ج 22، ص89).

امام خمینی (ره) دراین باره می‌فرماید: «اگر کسى با عمل توانست این قیود را بشکند و عمل‌ها را به عمل صالح واحد برگرداند و اوراد را به ورد واحد ارجاع دهد، "فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاه طَیِّبَه"؛خدامى فرماید: این عامل به عمل صالح را به زندگى طیّب و طاهر زنده مى کنیم. نه اینکه گمان کنى چنین کسى در این عالم در زندگى طیّب و طاهر نیست؛ بلکه اگر عامل صالح شد، در این عالم زندگى طیّب و طاهر پیدا مى کند» (امام خمینی، 1381، ج3، ص465).

سه. حیات جدید آثار ویژه ای غیر از حیات ظاهری دارد.

آیاتى که متعرض این حیات هستند، آثارى حقیقى براى آن نشان مى دهند که سنخیتی با حیات ظاهری ندارد ‌و انسان فاقد این حیات از آن بی‌بهره است. مفسر فرزانه معاصر آیت‌الله جوادی آملی در این زمینه می نویسد: سالک با سیر انفسی و انجام عمل صالح در حال ایمان به حیات طیبه دست می یابد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى  وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاه طَیِّبَه؛ هر مرد یا زن مؤمنی که کاری نیک و شایسته کند (از حسن فاعلی و حسن فعلی، هردو برخوردار باشد)، او را به حیات طیّب (زندگانی پاک و خوش) زنده بداریم. این حیات طیبه، برتر از حیات حیوانی مشترک بین انسان و حیوان است و آثاری که قرآن برای آن ذکر کرده، بسیار بالاتر از اثرات حیات مادی و عادی است (جوادی آملی، 1383، ج2، ص162) ازجمله:

1. نورانیت دل

یکی از آثار حیات طیبه، نورانیت دل انسان است؛ نورانیتی که انسان با آن طی طریق تعالی می کند. خداوند متعال می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ … یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا … براى شما نورى قرار دهد که به [برکت ] آن راه سپرید» (حدید، 28). نیز می فرماید: «أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی  بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ آیا کسى که مرده [دل ] بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنى نیست؟ این‌گونه براى کافران آنچه انجام مى دادند، زینت داده شده است» (انعام، 122).

امام سجاد(ع) در مقام دعا عرض می کند: «الهی… هَبْ لِی نُوراً أَمْشِی بِهِ فِی النَّاس؛ خدایا! نوری به من عطا کن تا با آن در میان مردم سیر کنم » (صحیفه سجادیه، دعای22).

2. استغراق در نعمت های معنوی

صاحب این حیات طیّب، مستغرق در نعمت های معنوی است؛ حقایق را می بیند و در خود عزت و کرامت می یابد؛ چون به معدن عظمت متصل شده است (جوادی آملی، 1383، ج2، ص163-162).

3. مشاهده ملکوت

ازجمله دستاوردهای سلوک الهی و وصول به حیات طیبه، مشاهده ملکوت است؛ چنان که آیه شریفه «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری مى شوید» (انفال، 25) بر این مشاهده ملکوتی دلالت دارد. این علم به احاطه حق‌تعالی و حائلیت او بین انسان و قلبش که محصول حیات طیبه است، برترین مرحله علم و شهود ملکوت است.

امامان معصوم در طلب این مقام رفیع به خدا عرض می کردند: «الهی وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ  إِلَى  مَعْدِنِ  الْعَظَمَه؛ چشمان دل ما را در پرتو نگاه به خودت نورانی کن؛ تا جایی که دیدگان دل همه حجاب های نور را پاره نموده و به معدن عظمت متصل گردد» (ابن طاووس، 1377، ج 3، ص299).

فرایند تحقق حیات طیبه

انسان مؤمن در سیر متعالی خویش که با طی مراتب تعالی معنوی، تولدی بعد از تولد می یابد، در واقع مؤید به روحی جدید شده که حیات طیبه پرتو آن است. به بیان دیگر، اگر حیات طیبه حیاتی جدید و فوق حیات معمولی و منشأ آثاری بس ارزشمند برای مؤمن است، در حقیقت مؤمن حائز روح جدیدی شده که از پرتو آن روح، این حیات و آثارش پدیدار شده است. این خلاصه کلام در بیان فرایند تحقق حیات طیبه در انسان از منظر قرآن می باشد. برای تحلیل بیشتر باید گفت وجود انسانی هنگامی تحت پوشش حیات معنوی و طیّب قرار می گیرد که قبل از آن در فضای روح انسان، اتفاق جدیدی رخ داده باشد و قابلیت نهفته در روح برای ظهور در مرتبه بالاتر به فعلیت رسیده باشد.

   خداوند متعال در وصف مؤمنان می فرماید: «أُولئِکَ کَتَبَ فی  قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأیید کرده است، و آنان را به بهشت هایى که از زیر [درختان ] آن جوی‌هایی روان است درمی‌آورد؛ همیشه در آنجا ماندگارند؛ خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند؛ اینانند حزب خدا. آرى، حزب خداست که رستگاران‌اند» (مجادله، 22).

علامه فقید طباطبایی در ذیل «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» در تعبیری دارد؛ از نظر او، واژه "تأیید" به معناى تقویت است،  فاعل جمله "اَیّدَهُم"، "اللَّه" است، و ضمیر در "منه" نیز به "اللَّه" بازمی گردد؛ و کلمه "من" ابتدائیه است؛ پس مراد آن است که خداى تعالى این‌گونه انسان‌ها را به روحى از خود تقویت نموده است. نکته  مهم این که "روح" در واقع مبدأ حیات، و منشأ قدرت و شعور است. بنابراین در مؤمن‌ غیر از روح بشریت که در همگان است، روحى دیگر وجود دارد که موجب حیاتى دیگر مى شود، و ملازم با قدرت و شعورى دیگر است.

پس آثار این حیات طیب نیز طیّب خواهد بود، و این آثار طیّب، همان است که در آیه "أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها" (انعام، 122) و آیه "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ" (حدید، 26) از آن تعبیر به نور شده است.(طباطبایى، 1374، ج 19، ص342-340).

در اینکه مرتبه ویژه ای از روح منشأ حیات طیبه است و با شکوفایی آن مرتبه فائقه روح، حیات پاکی سایه خود را بر انسان می گستراند، علاوه بر آیات قرآنی، معصومین(ع) نیز بیانات ارزشمندی دارند؛ ازجمله روایتی در کافی است (کلینى، 1407، ج 1، ص272) که مردم را دارای سه روح (که هر روحی منشأ آثار خاص خودش می باشد) دانسته و برای مؤمن روح چهارمی (روح الایمان) اضافه نموده و برای پیامبر(ص) و ائمه(ع) روح پنجمی (روح‌القدس) قائل شده است.

روح الایمان و روح‌القدس دارای آثاری هستند که مهم ترین آن همان حیات طیبه است. انسان های فاقد این دو روح، از حیات طیبه محروم‌اند. این روایات نشانگر آن هستند که هر حیات جدیدی که دارای آثاری است، خود متکی به روح جدیدی (مرتبه ای از روح) می باشد. امام صادق(ع) می فرماید:

«اى جابر! همانا خداى تبارک ‌و تعالی خلایق را سه دسته آفرید … و [گروه سوم] پیشى گرفتگان، رسولان خدا و خاصان درگاه او از میان خلق می باشند، که خدا در ایشان پنج روح قرار داده است:

1. ایشان را به روح‌القدس مؤید ساخت و به‌وسیله آن همه ‌چیز را بدانند و بشناسند.

2. ایشان را با روح ایمان مؤید ساخت و با آن از خداى عزوجل بترسند.

3. آنها را به روح قوت مؤید ساخت و با آن بر اطاعت خدا توانایى یابند.

4. آنها را به روح میل و گرایش مؤید ساخت و با آن اطاعت خدا را کنند و از نافرمانی‌اش کراهت جویند.

5. در ایشان روح حرکت نهاد که با آن رفت‌وآمد کنند.

و در مؤمنین و اصحاب یمین، روح ایمان نهاد که با آن از خدا بترسند، و در ایشان روح قوت نهاد و با آن بر اطاعت خدا توانایى یابند، و در ایشان روح میل و گرایش نهاد و با آن خواهان اطاعت خدا گردند و در ایشان روح حرکت نهاد که با آن روح رفت‌وآمد کنند[3]» (همو، 1362، ج 2، ص16).

کلمه «روح» در این حدیث شریف به معنای قوه و نیرویی است باطنى و معنوى که منشأ و مبدأ آثاری است که امام(ع) بیان می کند؛ زیرا رفت‌وآمد انسان و ترس او از خدا و شناختن و دانستن چیزها، آثار و اعمالى است که از انسان بروز می کند و این آثار ناچار باید مبدأ و علت و موجب و محرکى داشته باشند که هستى و قیامشان به آن باشد. ازاین رو کلمه «روح» در این روایت همان مبدأ و علتى است که سبب پیدایش این آثار گشته است.

در روایتی دیگر آمده است: راوی می گوید خدمت امام موسی بن جعفر(ع) رسیدم، به من فرمود: خداى تبارک ‌و تعالی مؤمن را به‌وسیله روحى از جانب خود تأیید کند و هر زمان که مؤمن نیکى کند و تقوا پیش گیرد، آن روح نزد او حاضر است، و هرگاه گناه کند و تجاوز نماید، آن روح در آن ‌وقت غایب شود. پس آن روح با مؤمن است و در زمان احسان و نیکى او از شادى به جنبش آید و هنگام بدی و گناه از او افول نماید. بندگان خدا! نعمت‌های خدا را (که ایمان و یقین است) به‌وسیله اصلاح نفس خویش (به سبب تقوا و ترک گناه) مراقبت کنید تا بر یقین شما بیفزاید و سودى نفیس و گران‌بها برید. خدا رحمت کند بنده اى را که تصمیم خیرى گیرد و انجام دهد یا تصمیم شرّى گیرد و از آن بازایستد. سپس فرمود: ما (اهل‌بیت) آن روح را به‌وسیله اطاعت خدا و عمل براى او فزاینده می کنیم[4](همو، 1407، ج 2، ص268).

مرحوم علامه طباطبایی ذیل روایت مذکور بیان بدیعی دارد؛ از این منظر،خدا بر ایمان آثاری مترتب نموده که از آن جمله نوری است که در تمام افعال مؤمن ساری و جاری، و موجب تشخیص خیر از شر و نفع از ضرراست. این نور، بصیرت و ادراک است که از خواص حیات معنوی است؛ چنانچه نور ادراک حسی و خیالی در انسان و دیگر حیوانات حاصل نمی شود، مگر بعد از پیدایش حیات در آنها. این حیاتی که خدا برای مؤمن اثبات می کند، علاوه بر حیات مشترک او با کافر است. پس مؤمن دو حیات و کافر یک حیات دارد. در این موضع چنین استنباط می شود که مؤمن افزون بر روح مشترک همگانی، از روحی دیگر نیز برخوردار است و حیات ویژه مؤمن (حیات معنوی) برخاسته از این روح است.

پس خواص حیات از روح مترشح می گردد و اختلاف خواص ناشی اختلاف مبادی است. این روح، مرتبه رفیعه و فائقه روح است که به‌واسطه ایمان در مؤمن به شکوفایی رسیده و متناسب با فعل و حال مؤمن در او متکون، یا از وی جدا می شود؛ این گونه نیست که این روح به طور مطلق مستقر در مؤمن مستقر باشد، بلکه مستقر و مُستَودِع است. البته مغایرت این روح با روح انسان از حیث عدد نیست تا تعدد روح لازم آید، بلکه از حیث رتبه است. (کلینی، 1387، ج 3، ص666-665).

نکته اخیر مرحوم علامه را دیگر مفسران نیز مورد توجه قرار داده اند؛ چنان که گفته‌اند: آخرین درجه نفس انسان در روایات «ارواح خمسه»، «روح القدس» نام گرفته است. مفاد روایات «ارواح خمسه» روح های جدای از هم نیست تا انسان دارای چند حقیقت باشد؛ بلکه مراد این است که حقیقت واحده نفس انسان، درجات طولی متعدد دارد؛ چنان‌که مؤمنان، درجات و مراتب طولی متعدد دارند (جوادی آملی، 1389، ج5، ص477).

بنابر آنچه بیان شد، فرایند شکل‌گیری حیات طیبه در انسان به این صورت است که با ورود به فضای دین‌داری و ایمان و تمکن در این فضا، مرتبه فائقه روح او که به‌صورت استعداد در وی نهفته است، شکوفا می شود. ثمره ارزشمند این شکوفایی، ظهور حیاتی معنوی و طیّب است که فوق حیات ظاهری می باشد.

پی نوشت:

[1]. «و الحیاه أعمّ من أن تکون فی النباتات: "یحیی الأرض بعد موتها"، فانّها حیاه نباتیّه؛ أو فی الحیوان: "ربّ أرنی کیف تحیی الموتى"، أو فی الإنسان: "ما هی إلّا حیاتنا الدّنیا"، "و هو الّذی أحیاکم"؛ أو فی مطلق الحیاه: "و اللّه یحیی و یمیت"، "یخرج الحیّ من المیّت"؛ أو فی الحیاه المعنویّه: "فلنحیینّه حیاه طیّبه"، "إذا دعاکم لما یحییکم"؛ أو فی الدار الآخره: "و إنّ الدّارَ الآخرَه لَهِیَ الحَیَوان"، "لا یَمُوتُ فیها وَ لَا یَحْیى"» (مصطفوی، 1360، ج 2، ص 337).

[2]. مفسر فرزانه معاصر آیت الله جوادی آملی دراین باره نوشته‌اند: «قرآن از موحد به زنده یاد می‌کند و کافر را برابر او قرار می‌دهد؛ یعنی انسان یا زنده است یا کافر: "لِیُنذِرَ مَن کانَ حَیّاً و یَحِقَّ القَولُ عَلَی ‌الکافِرین" (یس، 70) و این تقابل نشانِ زنده بودن موحد و مرده  بودن کافر است؛ چنان‌که در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند، برسانى: "و ما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبور" (فاطر، 22). کسانی را که در قبرِ بدن و طبیعت گرفتارند و هم اکنون زنده به گورند، نمی‌توانی بشنوانی و هدایت کنی؛ یعنی کافر مرده است» (جوادی آملی، 1388، ج9، ص588؛ 1388، ج7، ص624).

[3]. «قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع): یَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ ثَلَاثَه أَصْنَافٍ … فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اللَّهِ (ع) وَ خَاصَّه اللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِیهِمْ خَمْسَه أَرْوَاحٍ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا الْأَشْیَاءَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُوَّه فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَه اللَّهِ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحِ الشَّهْوَه فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَه اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَرِهُوا مَعْصِیَتَهُ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی بِهِ یَذْهَبُ النَّاسُ وَ یَجِیئُونَ وَ جَعَلَ فِی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَصْحَابِ الْمَیْمَنَه رُوحَ الْإِیمَانِ فَبِهِ خَافُوا اللَّهَ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْقُوَّه فَبِهِ قَدَرُوا عَلَى طَاعَه اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الشَّهْوَه فَبِهِ اشْتَهَوْا طَاعَه اللَّهِ وَ جَعَلَ فِیهِمْ رُوحَ الْمَدْرَجِ الَّذِی بِهِ یَذْهَبُ النَّاسُ وَ یَجِیئُون» (کلینى، 1407، ج 1، ص272).

[4]. «دَخَلْتُ عَلى  أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام، فَقَالَ لِی: "إِنَّ اللَّهَ (تَبَارَکَ وَ تَعَالى ) أَیَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ ، تَحْضُرُهُ  فِی کُلِّ وَقْتٍ یُحْسِنُ فِیهِ وَ یَتَّقِی، وَ تَغِیبُ  عَنْهُ فِی کُلِّ وَقْت  یُذْنِبُ فِیهِ وَ یَعْتَدِی، فَهِیَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ، وَ تَسِیخُ  فِی الثَّرى  عِنْدَ إِسَاءَتِهِ، فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِکُمْ أَنْفُسَکُمْ؛ تَزْدَادُوا یَقِیناً، وَ تَرْبَحُوا نَفِیساً ثَمِیناً؛ رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَیْرٍ فَعَمِلَهُ، أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ". ثُمَّ قَالَ: "نَحْنُ نُؤَیِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَه لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ "» (همان، ج 2، ص268؛ فیض کاشانی، 1365، ج5، ص1013؛ حر عاملی، 1367، ج15، ص296؛ مجلسی، 1403، ج66، ص194).

مراجع

– قرآن کریم.

– نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم : انتشارات مشهور، 1379.

– صحیفه سجادیه، ترجمه حسین انصاریان، چ4،‌ تهران: پیام آزادی،‌ 1379.

– ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنه، ج3، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.

– ابن منظور، محمد بن مکرم ،‌ لسان العرب ، محقق و مصحح: جمال‌الدین میردامادی، چ3 ، بیروت : دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1414ق.

– امام خمینی، سید روح‌الله موسوی، تقریرات فلسفه، ج 3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1381.

– ــــــــــــــــــ ، شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1374.

– جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج5، چ5، قم: اسراء، 1389.

– ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج7، چ4، قم: اسراء، 1388.

– ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج9، چ3، قم: اسراء، 1388.

– ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج11، چ2، قم: اسراء، 1387.

– ـــــــــــــــــــ ، تسنیم، ج13، چ3، قم: اسراء، 1389.

– ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، ج2، قم: اسراء، 1383.

– ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، جلد11، چ7، قم: اسراء، 1386.

– ـــــــــــــــــــ ‌، تفسیر موضوعی قرآن کریم(حیات حقیقی انسان در قرآن)، جلد15، چ2، قم: اسراء، 1384.

– ـــــــــــــــــــ ، تفسیر موضوعی قرآن کریم(جامعه در قرآن)، جلد17، چ3، قم: اسراء، 1389.

– ـــــــــــــــــــ ، امام مهدی «عج» موجود موعود، چ6، قم: اسراء، 1389.

– ـــــــــــــــــــ ، تفسیر انسان به انسان، چ5، قم: اسراء، 1389.

– حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعه، ج15، تهران: انتشارات اسلامیه، 1367.

– حسینی طهرانی، محمدحسین، امام شناسى، ج 16، بیروت: دار المحجّه البیضاء، بی‌تا.

– خوانسارى، محمد بن حسین ، شرح غرر الحکم، چ4،  تهران : انتشارات دانشگاه تهران ، 1366.

– راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چ2، قم: دفتر نشر کتاب، 1404ق.

– سعادت پرور، علی، سر الاسراء، ج1، قم: منشورات مکتبه التشیع، 1374.

– طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374.

– فیض کاشانی، محمد بن محسن، الوافی، اصفهان: مکتبه الامام امیرالمؤمنین علی(ع) العامه، 1365.

– کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چ4 ، تهران : دار الکتب الإسلامیه، 1407ق.

– ــــــــــــــــــــــــ ، اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج 2، تهران: نشر نور، 1362.

– ــــــــــــــــــــــــ ، کافی، قم: دار الحدیث للطباعه و النشر، 1387.

– مجلسى، محمدباقر ، بحار الأنوار، چ2 ، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.

– مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

– مطهرى، مرتضی، ج3، 22-21 و 25، تهران: انتشارات صدرا ، 1368.

نویسندگان:

عبدالله حاجی صادقی: استادیار علوم قرآن و حدیث مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

ابوالقاسم بخشیان: دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث مجتمع آموزش عالی شهید محلاتی

دو فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 31

ادامه دارد…

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.