ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 28372
  • ۰۳ تیر ۱۳۹۶ - ۵:۳۰
  • 426 بازدید
  • ارسال توسط :
کبوترانی که با آسمانی شدن رضا، برای همیشه رفتند

کبوترانی که با آسمانی شدن رضا، برای همیشه رفتند

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ائل، چه زیبا گفت مقام معظم رهبری که "بدانید امروز در هیچ جای‌ دنیا زنانی مثل این مادران شهدای ما، که مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید باشند، نیستند. در جامعه ما، مادرانی با […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از ائل، چه زیبا گفت مقام معظم رهبری که "بدانید امروز در هیچ جای‌ دنیا زنانی مثل این مادران شهدای ما، که مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید باشند، نیستند. در جامعه ما، مادرانی با این خصوصیات که از پدرها بهتر و قویتر و آگاهانه‌تر ایستادند، در این میدان بسیارند، این همان تربیت اسلامی است. این همان دامان پاک و مطهر و نورانی فاطمه زهرا(س) است."

چند روز قبل بود که خبر وفات مادر شهیدان پوررادی، دلمان را غصه دار کرد و در غم از دست دادن شیرزنی چون او، آه کشیدیم.

مادری مهربان که دو فرزند رشیدش را در راه اسلام قربانی کرد و همچون ام وهب در غم از دست دادنشان هیچ گاه مویه نکرد، بلکه همواره فخر فروخت بر ظالمان جهان که مادرِ شهید شده است.

و امروز ما آرامش، صلح و زندگی و تمام واژه‌های زیبای امروز را مدیون دستان پاک و احساس ناب مادرانه مادران شهدا هستیم چراکه از دامان مادران شهید است که شهید به معراج می‌رود.

به بهانه عروج مادر شهیدان رضا و امیر پوررادی به سراغ همرزم سال های نه چندان دور این شهدا و عموی شهیدان پوررادی رفته ایم.

آنچه که در مقابل دیدگانتان قرار می گیرد، از دل برآمده، پس لاجرم بر دل خواهد نشست.

بهزاد پروین قدس، شهید زنده این روزهای شهرمان است، زندگی اش سرشار از یاد و نام شهداست، شاید شهیدی از خطه مان نباشد که حاج بهزاد با او مدتی انس نگرفته باشد، رضا و امیر را عاشقانه توصیف می کند و می گوید شیفته معنویت سرشار این دو شهید شده بود.

پای صحبت های از دل برآمده اش بنشینید:

امیر سن و سال کمی داشت اما پر از نور و معنویت بود

با امیر در اعزام نیرو آشنا شدم خوشبختانه عضو نیروهای دسته من شد در مجالست با او در قطار بیشتر با روحیات اخلاقی او آشنا شدم رفتار و سکنات به حدی جذاب بود در مخاطب خیلی تاثیر میگذاشت واقعا از لحاظ تربیتی در خانواده ای رشد یافته بود که روح بزرگش سرشار از نور و معنویت بود.

 

Image title

 

لباسی که لباس شهادت شد

به یاد دارم‌ روزهای آخر قبل از عملیات والفجر یک در موقعیت صفی آباد مراسم قرائت زیارت عاشورا و دعای توسل برگزار میشد به راستی امیر در چنین محافلی نسبت به سن و سالش نمونه بود انسان خود به خود شیفته او میشد… همواره با دوستش شهید موسی(غلامعلی)هنانیان مجالست داشت.گفتار و کردارش پر از معنویت و اخلاص بود از بس خلق و خوی این عزیز برایم‌تاثیر گذاشته بود که در طی ماموریت که من عازم واحد اطلاعات و عملیات شدم فکر و ذکرم امیر و موسی بود به همین خاطر برای هر کدام یک دست لباس کره ای هدیه دادم‌ امیر با سر به زیری تشکر کرد و گفت لباس شهادت ماست. این هم بخاطر اینکه خود را آماده ضیافت خدا میکرد میخواست شیک پوش باشد رو به موسی کردم‌گفتم معلوم‌الحال هر دو بوی سفر شهادت میدهید.

 

Image title

 

البته از همچون‌پدر ومادری چنین فرزند پاک و منزه بعید نبود.

امیر در اعزام بعدی در عملیات والفجر ۴منطقه عمومی پنجوین شرکت نمود و دعوت حق را لبیک گفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود رسید.

مقارن با شهادت امیر من به اتفاق عمویش زنده یاد حاج حبیب پوررادی و حاج محمد پیکانی عازم منطقه جنوب بودیم. حاج حبیب کارمند پستخانه بود و اداره پست نقش به سزایی در دوران هشت سال دفاع مقدس در رساندن نامه های رزمندگان اسلام و خانواده ها ایفا مینمود.

خبر شهادت امیر را با مداحی به عمویش گفتیم

و امثال حاج حبیب گمنامانه در این سنگر تلاش میکردند. بین راه در خرم آباد حاج محمد اتفاقی با تبریز تماس تلفنی داشت در این میان خبر شهادت امیر را دادند و از وی خواستند حاج حبیب را برگردانید. وی رو به من‌کرد دنبال چاره جویی بود که چگونه طرح موضوع کنیم، بنابراین قرار گذاشتیم داخل ماشین مداحی کنیم و در اثنا مداحی و شعر خوانی خبر شهادت را بدهیم. در جمع سه نفره عالمی شد و آخرالامر نیز با همان حال مداحی خبر شهادت را دادیم. برایمان سخت گذشت ولی بخاطر ماموریت نتوانستیم به مراسم تشیع و تدفین برسیم و با حاج حبیب با دلشکستگی در خرم آباد وداع کردیم و او به تبریز بازگشت.

خانه حاج مقصو پور رادی همواره بهشت اهل بیت و محل شعرخوانی و مداحی بوده است و شهیدان پور رادی هم در چنین مکانی رشد و بالندگی یافته و به فیض شهادت نایل آمده اند.

حاج مقصود در کنار کسوت سپاهی و پاسداری و مداحی اهل بیت در عملیات ها هم حضور داشت و در عملیات بدر نیز از ناحیه پاشنه پا بر اثر بمباران و اصابت ترکش به شدتبه شدت مجروح شدند و هنوز هم که هنوز است زخم این جانبازی التیام نیافته است.

کبوترانی که با آسمانی شدن رضا، برای همیشه رفتند

رضا پور رادی، فرزند بزرگتر شخصیتی نادر داشت، بزرگوار بود و با صلابت.

رضا به کبوترهای سفید علاقه داشت و از دو تا کبوتر سفید نگهداری می کرد. وقتی هم به جبهه می رفت، توصیه کرده بود که زمانی که من نیستم به این زبان بسته ها هم برسید و آب و دانه شان را بدهید. یک روز که شهید رضا پوررادی در منطقه حضور داشته، متوجه می شوند که این کبوتران در لانه شان خودشان را به در و دیوار می زنند که مادر شهید هم فکر می کند گربه ای وارد لانه شده، شبانه می روند و می بینند که خبری از گربه نیست، اما درب لانه را باز میکنند و کبوتران از لانه خارج‌میشوند و میگویند چون کبوتران عادت دارند باز میگردند اما هیچگاه برنگشتند و روزهایی بود که مارش پیروزی عملیات کربلای ۵نواخته می شد و رضا آن شب آسمانی شده بود.

یادگاری پروین قدس از مادر شهیدان پوررادی

خود مادر شهید به من پیام داده بود که به فلانی بگویید خوشا به حالش، عجب کیفی دارد با یاد شهدا زندگی کردن! گفته بود به بهزاد بگویید اینکه مدام عکس و فیلم و یاد وخاطره شهدا جلوی چشمانش قرار دارد، یک دنیا ارزش دارد.

این پیام حاج خانوم برای من یک یادگاری است…

خود شخصیت بی بدیل حاج مقصود پوررادی که همچون‌معلم و پدری دلسوز و مداحی با صفا نقش به سزایی در هیئات و محافل برای جوان ها دارد و حاجی خانم که به رحمت خدا نائل آمد در عشق به اهل بیت علیه السلام زبان زد بود و ولایت مداری محض داشتند و بدون کوچکترین ابایی از ولایت پذیری گوشزد میکردند.

پدر و مادر شهیدان پوررادی دوست داشتند پسرانشان گمنام باشند

ما هر وقت خواستیم از امیر و رضا پور رادی بگوییم، پدر و مادر شهدا مخالفت کردند، دوست داشتند پسران شهدیشان گمنام باشند و واقعا در راه خدا قربانی داده بودند، به همین دلیل نمی خواستند در بوق و کرنا کنند.

به سراغ حاج کاظم پوررادی، عموی شهیدان پور رادی می رویم. از امیر نوجوان و رضای جوان به نیکی و بزرگی یاد می کند و انگار سال هاست که در حسرت دیدارشان می سوزد.

رضا، سقای جبهه ها بود

شهید رضا پور رادی، سقای جبهه ها بود و برای رزمندگان آب می آورد.

 

Image title

 

شب عملیات کربلای ۵ که متوجه می شود فردا روز عملیات است، ماشین را تحویل ترابری می دهد و از گردان حبیب اسلحه می گیرد.

 حاج صمد قاسمپور می گوید شب عملیات رضا را دیدم و به نوعی سرش را گرم کردم تا با ما به عملیات نیاید، ولی رضا آنقدر مصمم بود که به عنوان نیروی آزاد از سوی گردان حبیب به عملیات آمده بود.

در همان عملیات شهید می شود و با حضور ۴۵روز در این ماموریت پیکر مطهرش را از منطقه به تبریز آوردند، چهره اش با طراوات بود و نور داشت.

رضا خدمت سربازیش را نیز در ایام دفاع مقدس در کردستان انجام داده بود، همین نترس بودنش را قوی تر کرده بود.

 

Image title

 

در عین حال مظلوم و بی سر وصدا بود. خودش را مطرح نمی کرد و همین الان هم بعد از گذشت چندین سال از شهادتشان، در هیچ جایی اسمی از آنها مطرح نیست و خود حاج مقصود پوررادی نیز دوست دارد فرزندان شهیدش گمنام بمانند.
رضا دو تا کبوتر سفید داشت، به خانم من گفته بود زن عمو خبر داری، وقتی رضا برود، دو تا کبوتر رضا هم با رضا خواهند رفت! زن عمویش گفته بود از این حرفا پیش مادرت نزن، ناراحت میشود ولی همان اتفاقی افتاد که رضا گفته بود…

امیر پوررادی رزمنده ای قاسم گونه در جبهه ها بود

امیر ۱۶ ساله نشده بود که مصمم بود سنش را زیاد کند، رفته بود پیش آیت الله مدنی و اجازه گرفته بود تا به جبهه ها اعزام شود.

امیر در والفجر ۴ به مقام شهادت نایل شد، سنش کم بود ولی دلش خیلی بزرگ بود.

جنازه امیر را که آوردند، کفنش پر از خون بود، انگار ماننده غنچه نشکفته بود.

 

Image title

 

آنقدر حرف های بزرگ در وصیت نامه اش زده که آدم حیرت می کند.

حاج خانوم (مادر شهیدان پور رادی) قبل از اینکه مادر این شهدا باشد در طایفه ما الگو بود، دست به خیر بود و دست گیر همه.  

فخر مادر شهیدان پوررادی به شهادت فرزندانش

مادر شهیدان پور رادی بعد از شهادت فرزندانش زجه و ناله نمی کرد، بلکه همواره به داشتن فرزندان شهیدش فخر می کرد.

درخواست مادر شهدا برای آذین بندی کوچه به خاطر تقدیم دومین فرزند شهید

بعد از شهادت رضا، حاج خانوم به حاج مقصود پوررادی گفته بود این دومین شهید ماست، به بچه ها بگو کوچه را آذین ببندند تا فکر نکنند ما بعد از دادن دومین شهید، مایوس می شویم و عقب می نشینیم.

هیچ گاه برای شهادت رضا و امیر لباس مشکی نپوشیدیم

همه ما در مراسم رضا و امیر، با لباس بسیجی در مراسم حضور یافتیم و هیچ گاه لباس مشکی نپوشیدیم.

مقام مادران شهدا کمتر از شهیدان نیست

بانو «حاجیه خانم زهراسلطان تنهائی‌نژاد» مادر مکرمه شهیدان پوررادی دعوت حق را لبیک گفت و اکنون بر سر سفره اباعبدالله الحسین (ع) همراه با پسران شهیدش میهمان هستند.

تا شهدا زنده‌اند، مادر شهید زنده است

آنچه که در کربلا ماند نام مادران شهیدی بود که همواره یادشان جگرسوز بود، و آنچه زینت این مادران بود تاسی از حضرت زینب سلام الله علیها بود، صبری که دلواپسی را در خود می‌خورد.

استقامت مادران شهدا بود که پای فرزندان را در میدان نبرد محکم می‌کرد، لبخند مادران شهدا بود که دل فرزندان شهیدشان را در راه ولایت ثابت‌قدم می‌نمود.

قدر مادران شهدایی که هنوز هم عطر و بوی فرزندان شهیدشان را در شهرهایمان می پراکنند، بدانیم…

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.