ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 44312
  • ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ - ۵:۵۰
  • 490 بازدید
  • ارسال توسط :
داستان «ابو فهد»؛ از دیدار «بشار» در خط مقدم نبرد تا روزهای تنهایی «ام‌فهد» + تصاویر

داستان «ابو فهد»؛ از دیدار «بشار» در خط مقدم نبرد تا روزهای تنهایی «ام‌فهد» + تصاویر

گزارش ارسالی، بشری زینی، دمشق: تاکنون کمتر از شهدای سوری و خانواده آن‌ها در رسانه‌های ایران صحبت شده است. این بار خبرنگار تسنیم به سراغ یکی از خانواده‌های شهدای کشور سوریه رفته و ساعاتی را با آن‌ها هم قصه شده است. قصه «ام‌فهد» یکی از داستان‌های واقعی این روزهای سوریه پس از 6 سال نبرد […]

گزارش ارسالی، بشری زینی، دمشق: تاکنون کمتر از شهدای سوری و خانواده آن‌ها در رسانه‌های ایران صحبت شده است. این بار خبرنگار تسنیم به سراغ یکی از خانواده‌های شهدای کشور سوریه رفته و ساعاتی را با آن‌ها هم قصه شده است. قصه «ام‌فهد» یکی از داستان‌های واقعی این روزهای سوریه پس از 6 سال نبرد است.

«ام فهد» صحبت‌هایش را با یادآوری همسر شهیدش و مواضع شجاعانه و قهرمانانه وی در نبردهای مختلف شروع می‌کند. او با افتخار تمام از نحوه شهادت همسرش و اینکه چگونه از دوستان رزمنده‌اش و منطقه‌ای حمایت کرد که در آن زندگی می‌کنند، حرف می‌زند، اینکه از آنها در برابر یک تروریست انتحاری حمایت کرد که برای منفجر کردن خود در مقر اداره دفاع ملی در منطقه «کفرسوسه» تلاش کرد، منطقه‌ای که یک منطقه مسکونی و پرجمعیت قلمداد می‌شود… فرد انتحاری که دو دستش را گرفت و تا لحظه مرگش، آن را رها نکرد.

ام فهد به خاطراتش رجوع می‌کند و چنین ادامه می‌دهد: شب تاریکی بود و لحظه‌ای را یادآوری می‌کند که همسر شهیدش با بشار اسد دیدار کرده بود آن هم هنگامی که اسد با نیروهای ارتش عربی سوریه و دیگر نیروهای مسلح مستقر در خط مقدم در منطقه غوطه شرقی  واقع در حومه دمشق دیدار کرده بود،‌

ام فهد آخرین حرف‌های همسرش را که در آن روز خطاب به اسد بر زبان آورده بود، یادآوری می‌کند : ما در اینجا تا آخرین قطره خون خود می‌جنگیم.  وی در عمل بر سر عهد و پیمانش ماند و تا آخرین نفس ماند و جنگید.

ام فهد به من اشاره می‌کند و می‌گوید: ابوفهد (همسر شهیدش) بار و میراث سنگینی را به جا گذاشت،‌ فقدان اولین مرحله آن بود و هنگامی که از فقدان حرف می‌زنم باید حجم درد و رنجی را که به جا گذاشته،‌ درک کنیم، من بعد از شهادت او،‌ هم مادری می‌کنم هم پدری … درست است که فرزندانم بزرگ شده‌‌اند و به خودشان متکی هستند اما ستون خانه‌ام رفته است و حالا همه مسئولیت منزل و فرزندانم بر عهده من است.

ام فهد در یک مدرسه ابتدایی کار می‌کند و به همراه فرزندانش در یک خانه دو طبقه معمولی زندگی می‌کند،‌ یک پسر و دو دختر دارد که پسر و یکی از دخترانش ازدواج کرده‌اند… ام فهد از میزان احترام و ارزشی می‌گوید که همکارانش در کار برای وی قائل می‌شوند.

وی از رابطه‌اش با نوه‌هایش حرف می‌زند،‌ جایی که دختر متأهلش در کنار وی زندگی می‌کند و پسرش هم در طبقه دوم ساکن است. ام فهد تلاش می‌کند که همواره خانواده را دور هم جمع و به هم نزدیک کند.

ام فهد احساس می‌کند که این کارهایش، سبب شادی روح ابوفهد می‌شود،‌ او از لحظات شادی حرف می‌زند که در خانواده‌اش جریان دارد،‌ هر پیشروی ارتش را از طریق اخبار مطلع می‌شود و چنان از این اخبار خوشحال می‌شود،‌گویی خود از این جبهه‌ها بازگشته و در تحقق پیروزی سهیم بوده است.

ام فهد به ما می‌گوید که پیام همسرش را فرزندان و نوه‌هایش هر روز آویزه گوششان می‌کنند، مفاد پیامش این است که فقدان، درد است،‌ اما درد بزرگتر این است که وطن را از دست بدهیم، وطن خیلی ارزشمند است، ارزشمندتر از آمیخته شدن خون من و خون تمام شهدا،‌ خون‌هایی که  تنها با کار و تلاش برای بازسازی میهن و تربیت نسلی ارزش آن دانسته می‌شود که این نسل، ارزش میهن را با وجود تمام شرایط درک کند.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.