ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 46806
  • ۱۶ شهریور ۱۳۹۶ - ۹:۳۰
  • 104 بازدید
  • ارسال توسط :

سطح دانش، دانایی و سواد ریشه ای در جامعه ما بسیار پایین است/ جامعه به جایی رسیده که می گوید قشنگ تر حرف بزن و من را فریب بده تا به تو رای دهم/ ایده و طرحی منطقی از سوی جریان انقلابی کشور به مردم ارائه

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از سرویس سیاسی پایگاه 598، پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری 96 تحلیل های زیادی در خصوص نتایج آن و دلایل پیروزی حسن روحانی صورت گرفت. یکی از مهمترین عواملی که در نتیجه انتخابات تاثیرگذار بود استفاده از تاکتیک رقیب هراسی توسط حسن روحانی و […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از سرویس سیاسی پایگاه 598، پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری 96 تحلیل های زیادی در خصوص نتایج آن و دلایل پیروزی حسن روحانی صورت گرفت. یکی از مهمترین عواملی که در نتیجه انتخابات تاثیرگذار بود استفاده از تاکتیک رقیب هراسی توسط حسن روحانی و حامیان وی بود که در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم به گسترده ترین شکل ممکن دنبال شد. استفاده از تاکتیک رقیب هراسی توسط جناح اصلاح طلب مدتهاست که استفاده می شود که می توان شروع آن را انتخابات سال 76 دانست. جایی که کاندیدای اصلاحات بحث دیوارکشی رقیب خود را مطرح کرد و چنین موضوعی در کمال ناباوری 20 سال بعد توسط همان افراد تکرار شد و باز هم نتیجه داد!

به طور قطع نسبت دادن صفاتی همچون دیوارکش،خشونت طلب، ضد هنر، ضد آزادی و … به جناح انقلابی کشور محلی از اعراب نداشته و با واقعیات فاصله فراوانی دارد اما حال بایستی بررسی کرد که چرا چنین القابی می تواند در افکار بخشی از مردم و در نتیجه رای آنان تاثیر گذارد و بعد از این باید چه استراتژی هایی را در پیش گرفت که بتوان افکار جامعه را به سمت و سوی واقعی سوق داد.

به همین منظور با برخی از نخبگان سیاسی کشور به گفت و گو پرداخته ایم که به تدریج در سلسله مطالبی به نظر خوانندگان محترم می سرد. حسین شمسیان از اعضای شورای سردبیری روزنامه کیهان ، نخستین فردی است که با او به صحبت نشسته ایم.

سوال اول این است که چرا موضوعات سخیف مانند دیوار کشی در پیاده رو ها باید بر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در ایران تاثیر گذار باشد؟! چرا نتیجه انتخابات را سیاسیت های کلان اقتصادی و یا موضوعات ایدئولوژیک همانند چرایی ایستادن در برابر غرب و نگرش های مختلف کاندیداها در این خصوص تعیین نمی کند؟!

به نظر من همیشه این طورنبوده است که نتیجه انتخابات به این گونه تعیین شود. اگر ما چند انتخابات مهم را در نظر بگیریم، آن وقت به نتایج بدتری می رسیم. در اولین انتخابات بعد از 8 سال دفاع مقدس شعار سازندگی ویرانه‌های جنگ بود که منجر به تشکیل دولت سازندگی شد. بعد از آن جریان اصلاح طلب با شعار بازگرداندن کرامت مردم وارد عرصه انتخابات شد که شعار و موضوع بسیار تعیین کننده‌ای بوده و هست. حال به اینکه از آن استفاده سوء میشود؛ کاری ندارم. در سال ۸۴ با سر دست گرفتن شعارهای اصلی انقلاب و با شعار بازگرداندن عزت مردم، توجه به محرومین و فقرا انتخابات برگزار شد. ما می بینیم که قبلاً شعارها بد نبوده است؛ اما حالا اتفاق می افتد و به قول شما دیوارکشی مهم می‌شود. در اصل هر شعار دهنده ای درون خود و میزان ارزشمندی خود را نشان می دهد و دیگر این که به تغییرات جامعه توجه کند. یعنی گاهی نیازها و مطالبات واقعی است گاهی نیازها و مطالبات ساخته می شود.

من معتقد هستم که در طول دو دهه گذشته یک جریانی حساب شده و هوشمند برای مردم و جامعه نیاز سازی کرد و سبک زندگی مردم را تغییر داد به گونه ای که اولویت مسائل جابجا شود. اگر برای عده زیادی ایثار و شهادت حرف اول بود؛ الان فلان نوع آزادی خواهی حرف اول را میزند که اساساً با منطق انسانی هم مخالف است. حالا برگردیم به سوال شما چرا اینگونه چیزها در انتخابات تاثیر گذار می شود. امروز کسانی این شعار را می دهند که خودشان روزی تندروترین بودند. اگر شما تغییر سبک زندگی را مقدمه این شعار قرار بدهید، متوجه این موضوع می شوید. این افراد آنقدر سبک زندگی مردم را تغییر دادند که اگر شعار عدالت و استقلال بدهند عجیب است و خریدار ندارد.

طرف(جریان اصلاحات) رسما می‌گوید که من نوکر آمریکا هستم و دوست دارم با آمریکا رابطه داشته باشم. در این فضا از حقیقت گفتن خیلی رای آور نیست آنها رای آور ها را مطرح میکنند. چیزی که در جامعه تغییر سبک داده اثرگذار است و عقاید قلبی آنان است.

این جناح از چه روش هایی استفاده می کند تا چنین موضوعات خلاف واقعی همچون دیوارکش، خشونت طلب و … در باور قشری از مردم تاثیر می گذارد و به نوعی باور پذیر می شود؟! بالاخره چنین اتهامات دروغی که به حناح انقلابی نسبت داده می شود در نهایت در ذهن جوانان و نوجوانان تاثیر می گذارد.

ببینید ۲ مطلب هست. می خواهم یک پیشینه تاریخی بگویم. این یک اتفاق تازه ای نیست. یعنی یک گروهی پیدا شده است و عملیات روانی می کنند و حقیقت را وارونه جلوه می دهند و به مخالف خود تهمت می زنند. این تازگی ندارد. مثلا به امیرالمومنین می گفتند نماز نمی‌خواند. به گونه ای که وقتی حضرت شهید شدند پرسیدند مگر علی نماز می خواند که می‌گویید در محراب شهید شد؟!

در انقلاب خودمان به شهید بهشتی لیبرال می‌گفتند. شهید بهشتی به آمریکا می‌گفت: عصبانی باش و از عصبانیت بمیر بعد به شهید بهشتی می گفتند سرمایه دار! روی یک عده اثر گذاشت. اینکه آن عده چه کسانی هستند و چگونه اثر می گذارد مهم است. چرا ما یک کارنمی کنیم که اثر نگذارد و چکار میکنیم که اثر گذاشته است؟! این موضوع ریشه‌ای تاریخی دارد. در زمان معاویه آن مطلب کجا گرفت؟ در شام پایتخت معاویه. یعنی جایی که صدای امیر المومنین به آنجا نمی رسد. اول انقلاب چه کسانی اتهامات علیه شهید بهشتی را باور کردند؟ کسانی که شهید بهشتی را نمی شناختند.

یعنی عنصر مهم عملیات روانی بی خبری و جهل است. کاری که صورت گرفته همین است . شما ملاحظه می کنید که همه افراد جامعه یک گوشی هوشمند در اختیار دارد و گمان می کند به صورت لحظه ای در مسیر اخبار قرار دارد در حالی که اینگونه نیست!

بنگاه هایی به صورت حساب شده و هوشمندانه اخبار را درجامعه پخش می‌کند و جامعه را در ذیل بمباران شدید خبری و رسانه‌ای خود قرار می‌دهد. این جریان همین الان وجود دارد و اتاق فکر برای این کار تشکیل شده است و بخش زیادی از آن اخبار واقعی است و تامین کننده و تغذیه کننده ی نیاز خبری مردم است. همه دوست دارند در جریان خبرها باشند. کسی نیست که بگوید دوست ندارم از فلان موضوع زودتر از بقیه خبردار بشوم. در بین این مسیر است که تحلیل ، خبر خاص و دورغ خود را تحویل مخاطب می دهند. این مهمترین عنصر عملیات روانی است.

اگر قرار است یک عملیات روانی صورت بگیرد با این ترفند انجام میشود. چرا دیوار کشی و اسیدپاشی را می‌گویند. چرا اینها مهم می شود؟ دو علت دارد. اولا این افراد دستشان برای گزارش حقیقی از خدماتشان به مردم خالی است. وقتی من می خواهم با یک نفر پیمان ببندم باید یک رزومه از آن داشته باشم. مثلا یک نفر می‌خواهد خانه من را بسازد من به او می‌گویم شما تا الان چند خانه ساخته اید؟ او باید ده خانه ساخته باشد تا من بتوانم به او اعتماد کنم. کارنامه دولت یازدهم و کارنامه وزرا که در قبل بوده اند، کارنامه های خالی یا سیاه است. کارنامه سیاه یعنی چه یعنی ما یک وزیر نفت داریم که آورده اش برای ملت ایران ۵۰ میلیارد دلار خسارت در قرارداد کرسنت است. ما یک وزیر مسکن داریم که نتیجه آن تعطیلی و رکود در سامانه مسکن بوده است. اگر او بگوید من همان کسی هستم که مسکن را نابود کرده ام، کسی به او رای نمی دهد. اگر کسی بگوید که ۲۰ وزارتخانه ام چنین وضعیتی دارند و واردات و قاچاق چند برابر شده است که مردم به او رای نمی دهند. او در این فضا هیاهو می کند، جنجال می‌کند به من می‌گویند اگر من خانه ات را نسازم، این آبی که از زیر خانه ات می رود را خراب می کنم و کاری نداشته باش که چه کسی هستم. آن فرد هم با تبلیغی که دارد خانه خراب میشود از خانه بیرون می‌رود و می گویم خانه ام را بساز. به خاطر همین می گویند به من رای بدهید اینها می خواستند زنان را در خانه حبس کنند. به من رای بدهید تا زنان را به سرکار بیاورم. اما بعدش چیزی نمی شود. خرش از پل گذشته است. مردم کاری نمی‌توانند بکنند.

اینکه مردم خیلی راحت چنین وعده های نسیه ای را باور می کنند چه دلایلی را دارد؟

یک دلیلش همان تغییر سبک زندگی است و دلایل دیگر هم دارد اگر بخواهیم خیلی صریح بگوییم باید در مورد جامعه خودمان قضاوت واقعی بکنیم. این که می‌گویم توهین به جامعه نیست چراکه هر جامعه یک ویژگی و سطحی دارد. واقعیت این است که سطح دانش و دانایی و سواد ریشه ای در جامعه ما بسیار بسیار پایین است. منظورم از سطح دانش و دانایی تلگرام و مجله و روزنامه خواندن نیست؛ عمق داشتن است. با یک مثال می‌گویم: اگر کسی بگوید در یک سال رئیس جمهوری یک میلیون شغل ایجاد می کنم؛ من باید سوال کنم که منابع شما برای ایجاد یک میلیون شغل چیست؟ نمی گویم نمی شود. این وعده در انتخابات از طرف سه نامزد داده شد ابتدا آقایان رئیسی و قالیباف چنین وعده ای دادند؛ بعد از این موضوع سخنگوی دولت و رئیس مجلس آقای لاریجانی تکذیب کردند و گفتند این شدنی نیست. اما بعد دیدند چنین وعده ای رای آور است و آقای روحانی هم وعده 1 میلیون شغل در سال را داد. جامعه هوشیار جامعه ای است که از هر کدام از آنها بپرسد چگونه این کار را می کنی؟ با رکود و تعطیلی بیش از۶۰ درصد صنایع چگونه یک میلیون شغل ایجاد می کنید؟ چون جامعه این دانایی را ندارد می‌گوید ایده خوبی است پس رای میدهیم که بچه مان سرکار برود.

چون جامعه اینگونه است به آمار و ارقام توجه ندارد. یعنی فکر نمی‌کند که وقتی روزی که دولت یازدهم تشکیل شد ما حدود ۱۲ درصد بیکاری داشتیم. الان این درصد بیشتر شده است یعنی جوانان جویای کار فرصت کمتری برای به دست آوردن شغل دارند. وقتی می‌گوییم ۱۲ درصد بیکاری داریم یعنی درصد نفر در جامعه جویای کار باشند یعنی فقط ۱۲ نفر نمی‌تواند کار بکنند و ۸۸ نفر می توانند کار پیدا کنند. هنوز مردم نمی‌توانند بفهمند که این دروغ یا راست است. واقعاً در جامعه ما ۱۲% است؟ اینکه دروغ روشن و آشکار است. اما چون جامعه حوصله ندارد به این موضوع فکر کند و سظح خود را بالا نبرده است هر عددی را می پذیرد و یا مثلا می‌گویند تورم ۹درصد شده است و کسی حرفی نمی زند و همه باور می کنند! من جای دولت بودم می گفتم اصلا تورم 2 درصد شده است! یک نفر گفت اینجا وسط زمین است. اگر قبول نداری متر کن! آمار و ارقام دولت اینگونه است.

اکنون چگونه جامعه ما متوجه نیست که تا قبل از این جوانان جویای کار بیکار بودند، الان تعطیلی کارخانه ها باعث شد که کارگرها بیکار شوند. یعنی پدر ها هم بیکار شده اند. چون جامعه دنبال این عدد و رقم ها نمی رود اتفاق بدی می افتد که کاملاً در مناظرات ملموس بود. جامعه به جایی میرسد که می گوید قشنگ تر حرف بزن و من را فریب بده و انتظار فریب در جامعه شکل می گیرد. مثلا می گویند فلانی خوب حرف نمی زند! یعنی باید تئاتر بازی کند تا بتواند رای بگیرد. تن صدا را بالا و پایین کند؛ اشک در چشم هایش حلقه بزند و صدای او بلرزد تا جامعه بگوید چه مرد خوبی است.

بعد ما به آن مرد خوب می گویم یک سری از کارنامه ات را نشان بده اما او چیزی ندارد. این خطر بسیار جدی است. در جوامع دیگر یک نفر به دلیل آنکه ۲۰۰ نفر از مردم شهری بیکار می‌شوند وزیر استعفا می دهد. مثلاً در ژاپن خود کشی می کند. اما اینجا هر اتفاقی می افتد طرف با وقاحت در جلوی چشمان مردم می ایستد و فقط حرف های تازه می زند. جامعه باید روزی به نتیجه برسد فارغ از اسم های اصلاح طلب و اصولگرا هرکس آمد و حرفی زد بتواند آن را بسنجد. سنجش به این نیست که اعتماد کنیم انشالله خوب شود بلکه به کارنامه و عملکرد گذشته است یا سواد آنقدر بالا بیاید که تطبیق این ادعا با فاکتور های واقعی جامعه انجام شود

شما فکر میکنید این وضعیتی که در جامعه وجود دارد رو به بهبود می‌ رود یا بدتر میشود؟ باز شاید ۴ سال دیگر یکی‌ بیاید و دوباره همین حرفها و شاید بدتر از آنها را بزند و دوباره انتخاب شود. این شرایط در نهایت خطری برای انقلاب ندارد؟

هیچ بعدی ندارد که این اتفاقی که شما می فرمایید بیفتد. بیدار شدن هزینه دارد. یعنی مردم زمان امیرالمومنین که باور کرده بودند علی نماز نمی خواند روزی فهمیدند که علی نبود؛ هزینه سنگینی دادند تا بیدار شوند. زمان شهید بهشتی کسانی که می‌گفتند شهید بهشتی لیبرال است؛ در تشییع جنازه اش گریه می کردند. هیچ بعدی ندارد که ما هزینه بدهیم. هزینه حتما از کشته شدن یک نفر نیست، انواع هزینه ها است.

برای مثال رهبر انقلاب قبل از انتخابات مجلس دهم سخنرانی داشتند. گفتند نتیجه انتخابات مستقیماً به خودتان برمیگردد. یعنی هزینه اش را خود مردم می‌دهند این امری کاملا بدیهی است. اتفاقی که می‌افتد این است که ما با مجلسی طرف می شویم که از بدیهیات امور خبر ندارد. ما داریم هزینه این مجلس را می دهیم و به قول ضرب المثل ها آش کشک خاله است بخوری پاته نخوری پاته.

رئیس جمهوری انتخاب می‌کنیم که از ابتداییات زندگی مردم خبری ندارد. در همه اینها مصداق وجود دارد. در مجلس بحث انتخاب وزرا است. کابینه دولت دوازدهم توسط مجلس دهم رئیس آورده است. شما بروید مباحثات صحن علنی را گوش کنید. ببینید بحث ها خالی از عمق که بتواند به عنوان یک تحلیل کارشناسی انجام شود. در مورد وزیر نفت یک کاندیدا به عنوان مخالف می گویند آقای وزیر آمده باشگاه نفت و انرژی درست کرده است و غیره. (باشگاه نفت و انرژی به عنوان یک مافیا در ایران است و آینده بسیار خطرناکی برای ما رقم میزند.کاری به آن ندارم.) نماینده موافق آقای وزیر می‌گوید باشگاه داری سخت است. باشگاه فوتبال یک چیز بسیار سختی است. آقای وزیر می‌خواستند باشگاه را به بخش خصوصی واگذار کنند اما موقعیت آن پیش نیامد! این نماینده تفاوت باشگاه نفت و انرژی و باشگاه فوتبال را نمی داند و مردم به چنین آدمی رای داده اند. آن وقت این آدم برای تمام شئونات زندگی از تولد تا مرگ قانون تصویب می کند. ما هزینه بیدار شدن را اینگونه می دهیم. کاری به سر ملت می آید که بعد به خطای خود در انتخاب های خود پی ببرند. لزوما بحث این دولت و مجلس نیست. این موضوع همیشگی است و ما در این مقطع صحبت می‌کنیم و ما همیشه باید بیدار باشیم.

در حوزه دولت هم همینطور آقای رئیس جمهور انتخاب شدند و وزیر معرفی می‌کنند. معاون آقای رئیس جمهور صحبت می کند و می گویند قبول کنید ما کشاورزی بلد نیستیم و باید برویم یک مستشار خارجی بیاوریم کشاورزی یادمان بدهد. این را معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان محیط زیست میگوید. (آقای کلانتری) این جامعه اینها را یادش رفته است و حالا چوب می خورد تا بیدار شود. ایران با سابقه چندهزار ساله در حوزه کشاورزی را تحقیر می‌کند و می‌گوید برویم یک میلیارد دلار بدهیم و از ترکیه مشاور بیاوریم. چه کسی این حرف را می زند؟ کسی که خودش 11 سال وزیر کشاورزی بوده است و در این مدت هیچ گلی به سر کشاورزی ایران نزده است. حالا در حوزه اپوزیسیون می گوید ما کشاورزی بلد نیستیم. یعنی بازگشت به چهل سال قبل دوران پهلوی می‌گوید مستشار بیاوریم تا الفبای کشاورزی را به ما بیاموزد. جامعه باید بیدار باشد اینها هزینه است. مزرعه تعطیل می‌شود و می‌گوید این طرحی که وزارت کشاورزی گذاشته است برای ایجاد گلخانه های وسیع در سطح کشور نابود کننده است. یعنی اگر بیکاری، تکان نخور.

کسی که به آن وعده ها و نمایش ها در مناظره های تلویزیونی به امید آنکه بچه اش سر کار برود رای داد حالا باید با واقعیت ملموس شود و اتفاقا الان دیگر نمی تواند کاری بکند. چون رای را که گرفتند سوار ماشین می شوند و می روند. مردم را جا میگذارند.

با وضعیت کنونی جامعه امیدی به بهبود اوضاع هست؟

نباید نا امید بود. یک جریان می می‌آید و با یک روشی خودش را با زور به جامعه تحمیل می‌کند. زور انواع دارد: گاهی اوقات اسلحه می‌گذارند پشت سرت و پولت را میگیرند. گاهی اوقات می‌گویند اگر این هزار تومان را به من بدهید تا دو ساعت دیگر ۲ هزار تومان به تو می دهند. طرف می رود با دست خودش سکه می کارد به امید اینکه درخت سکه سبز شود. این یک وعده است و مردم به این امید رای داده اند.

همیشه اینگونه نیست گاهی اوقات مردم می‌شنوند و باور نمیکنند مانند سالهای 84 و 88 . کاری نداریم که احمدی نژاد بعد ها چه شد ، لحظه انتخاب را می‌گویم. اگر صدایی، طرح و ایده ای در جریان انقلابی داشته باشیم که مردم نسبت به آن نظرشان جلب شود و امید پیدا کنند که این جریان می‌تواند برای مردم کاری بکند تمام این شعبده ها از بین می رود. وقتی می‌گویم شعبده از این جهت که حضرت موسی عصا را انداخت. آنها یک عالمه شعبده داشتند که به تعبیر قرآن چشم مردم را آن شعبده ها گرفته بود. چرا باور پذیر شد؟ چون مردم نسخه اصلی را ندیده بودند. اگر نسخه خوبی به مردم ارائه شود، از این ها عبور میکنند چون با واقعیت روبرو می شوند حالا هر چقدر می خواهد طرف در جلوی دوربین گریه کند یا تن صدای خود را بالا و پایین ببرد.

دو مسئله وجود دارد. یکی اینکه از این طرف ایده منطقی ارائه نمی شود و مردم نسبت به آن سردرگم و مردد هستند و دیگری اینکه بالاخره سطح توقعات تغییر کرده و باید هزینه آن تغییر را بدهند. یعنی کسی که می گوید من بین این آزادی و اقتصاد، آزادی را انتخاب کرده ام و مرادش از آزادی چیزی فراتر از این همه آزادی موجود در جمهوری اسلامی است، باید چهار سال هزینه اش را بدهد و بفهمد که این انتخاب گرسنگی دارد. آن وقت منطقی می شود و می‌گوید من از همه مواهب آزادی در کشورم استفاده می کنم چرا اقتصاد خوبی نداشته باشم؟ حقیقتاً الان چه آزادی در کشور می‌خواهیم و موجود نیست؟ چه امکان معقول ما می‌خواهیم و در کشور نیست؟!


این گفت‌وگو ادامه دارد …

* گفت‌وگو از : احسان اشرفی

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.