ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 5633
  • ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۰:۰۲
  • 117 بازدید
  • ارسال توسط :
برخی‌ها فکر می‌کنند دشمن باید پیش بیاید تا با او بجنگیم/ تمام خاک سوریه متعلق به حضرت زینب(س) است

برخی‌ها فکر می‌کنند دشمن باید پیش بیاید تا با او بجنگیم/ تمام خاک سوریه متعلق به حضرت زینب(س) است

به گزارش شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، همان‌طور که می‌دانیم؛ جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران که در سال 59 آغاز شد، برای نابودی انقلاب اسلامی طراحی شد و کشورهای غربی که منافع خود را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متزلزل دیدند، به همراهی با صدام پرداختند. رزمندگان ایرانی […]

به گزارش شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، همان‌طور که می‌دانیم؛ جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران که در سال 59 آغاز شد، برای نابودی انقلاب اسلامی طراحی شد و کشورهای غربی که منافع خود را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی متزلزل دیدند، به همراهی با صدام پرداختند.

رزمندگان ایرانی با روحیه‌ای قوی و بسیجی با دفاع از میهن اسلامی در سال‌های دفاع‌مقدس مانع از محقق شدن اهداف دشمنان انقلاب شدند.

رزمندگانی که با خلوص نیت و در راه خدا به فرمان رهبرشان لبیک گفته و دشمنان نظام و انقلاب اسلامی را سرجای خود نشاندند و سرانجام بعد از هشت سال مقاومت و رشادت فراوان در جنگ حق علیه باطل به پیروزی رسیدند.

حاج یحیی کاکویی یکی از رزمندگانی است که در جبهه‌های جنگ، در راه خدا و به اطاعت از فرمان امام همانند دیگر جوانان آن‌دوره رشادت‌های فراوانی به‌خرج داده است.

وی متولد اول شهریورماه 45 در ساری است و حدود 40 سالی می‌شود که در محله بخش هشت این شهر زندگی می‌کند، پدرش کارگر بود، پنج برادر و چهار خواهر هستند، یحیی فرزند پنجم خانواده است که یکی از برادرهایش در دفاع از میهن به شهادت رسید.

از کودکی با شهید سید مجتبی علمدار دوست بوده، در واقع شهید هم‌بازی دوران کودکی و نوجوانی او بود، حاج یحیی هم‌محلی بودن با شهید علمدار را افتخار خود می‌داند، این دوستی در دوران جوانی ادامه داشت تا جایی که در زمان جنگ نیز با هم به جبهه می‌رفتند.

«حاج یحیی» در سال 68 به دانشگاه فردوسی مشهد رفت و در رشته دندانپزشکی به تحصیل پرداخت، در حال حاضر دندان‌پزشک یکی از مراکز بهداشت ساری است، او در سال 70 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دو فرزند پسر و دختر  است.

برخورد ساده، صحبت کردن روان و شوخ‌طبعی از ویژگی‌های اخلاقی اوست، با هم‌کلام شدن با او می‌توان به بی‌ریایی در رفتار و کردارش پی برد، بهترین مکان برای مصاحبه با او مسجد دهقان‌زاده است، چرا که حاج یحیی همواره بعد از کار، اوقات خود را در مسجد و همراه با جوانان می‌گذراند.

در ادامه، مصاحبه خبرگزاری فارس با حاج یحیی کاکویی را می‌خوانید:

فارس: از دوران کودکی و نوجوانی خود بگویید.

دوران کودکی و نوجوانی من با دوستان خوبی مانند شهید مجتبی علمدار گذشت که باعث افتخار من است، ما در یک محل زندگی می‌کردیم، حتی در یک مدرسه درس می‌خواندیم، در پنج سالگی به ساری آمدیم، حدود 20 سال با شهید دوست بودم، هر روز غروب برای نماز به مسجد می‌رفتیم و پس از آن نیز مراسمات مرسوم برگزار می‌شد.

من و شهید علمدار همیشه با هم بودیم، مجتبی یک دوچرخه داشت که همیشه با هم در محل دور می‌زدیم، از وقتی خود را شناختم، در اطرافم آدم‌های خوب دیدم، در پایگاه بسیج محله‌مان بخش هشت، دوستان بسیار بااخلاقی داشتم.

فارس: روزی که انقلاب شد را به‎یاد دارید؟

از پیروزی انقلاب چیز زیادی یادم نمی‎آید، من در زمان پیروزی انقلاب 13 ساله بودم، فقط شبی را به‎یاد دارم که انقلاب پیروز شد، برادرم آمد و گفت: «شب تاریک ملت روز شد، خمینی عاقبت پیروز شد».(با خنده)

فارس: نخستین‌بار چه زمانی به جنگ رفتید؟ 

من اواخر سال 60 برای آموزش به منجیل رفتم و برای نخستین‌بار در سال 61 وارد جبهه شدم، در آنجا به تدارکات لشگر رفتم و پس از دو ماه به ساری برگشتم و پس از آن همراه شهید علمدار و دوستانش به جبهه می‌رفتم.

گردان مسلم لشکر ویژه 25 کربلا، نخستین گردانی بود که به آنجا رفتم و از آنجا به بعد تمام زندگیم در دوران جنگ در گردان‌های «حمزه»، «مسلم»، «یا رسول(ص)» و «فاتحین» گذشت، البته به‌صورت ممتد نبودیم، بلکه می‌رفتیم و برمی‌گشتیم، اما شهید علمدار خیلی بیشتر در جبهه بود.

 

 

فارس: هنگامی که تصمیم گرفتید به جبهه بروید، برخورد خانواده با شما چگونه بود؟

وقتی به پدرم گفتم که می‌خواهم به جبهه بروم، با خنده می‌گفت: برو، خبر مرگت را هم بیاورند! وقتی به جبهه رفتم، پدر و برادرانم نیز آنجا حضور داشتند، پدرم دوست داشت به جبهه برویم، یادم هست که او همیشه زمانی‎که در پایگاه بودیم، ماه رمضان برای رزمندگان سحر و افطار می‌آورد.

فارس: از خصوصیات اخلاقی شهید علمدار بگویید؟

او انسانی پاک‌سرشت و سالم بود، اخلاق بسیار نیک داشت و هر کار خیری را اول خود انجام می‌داد و پس از آن به دیگران توصیه می‌کرد، فردی شجاع بود و مردم نیز علاقه زیادی به او داشتند و البته به ورزش نیز علاقه‌مند بود.

فارس: خاطره‌ای از شهید علمدار بگویید.

روز عاشورا بود و ما بیشتر اوقات نماز را در مسجد جامع می‌خواندیم، زمانی بود که مجتبی تیر خورد و به ساری برگشته بود، روز عاشورا طبق روال همیشگی با موتور به دنبالش رفتم تا او را برای نماز به مسجد بیاورم، در بین راه به من گفت: «صبر کن»، ایستادم، گفت: «الآن چه ساعتی است؟ امام حسین (ع) الآن کجاست؟» و شروع کرد به گریه کردن، من نیز از گریه او به گریه افتادم.

 

 

فارس: از برادر شهیدتان بگویید.

برادرم «تورج» از من کوچک‌تر بود، وقتی با شهید مجتبی علمدار برای نماز می‌رفتیم، او به‌دنبال ما می‎دوید و ما را با سنگ می‌زد که من را نیز همراه خود ببرید(با خنده)، در عملیات فتح مهران بودیم، در حال خواندن نماز صبح بودم که صدایی شنیدم، یکی از دوستانم به‌نام مجتبی هادی‌زاده به من گفت: «تورج تیر خورده»، بدنم بی‎رمق شد، باور نمی‌کردم.

در زمان جنگ، دو بار این حالت برای من پیش آمد، یک‌بار تیر خوردن تورج و بار دوم تیر خوردن شهید علمدار، تورج را کول گرفتم و پشت خط آوردم، پس از اینکه به ساری آمدیم، چشم‌هایش را که باز کرد و مرا دید، گفت: «تو نامردی! تو جیب منو خالی کردی»، گفتم: من نگرفتم، اما همچنان می‌گفت که تو گرفتی(با خنده).

موضوع این بود که در جیب تورج قرآن و انگشتر قرار داشت که در بیمارستان آنها را گرفته بودند و پس از چند روز برای ما فرستادند.

فارس: از زخمی شدن شهید علمدار بگویید.

وقتی شهر «خرمال» را گرفتیم، آن شب صبر کردیم، شهید علمدار جلوتر از ما رفت، من 20 دقیقه دیرتر از او رفتم و به یک سه‌راهی رسیدم که یک طرف به سمت سد و دیگری به سمت حلبچه می‌رفت، در آنجا پاسگاهی بود که متوجه شدم یک نفر روی زمین افتاده، رفتم ببینم چه کسی است، دیدم مجتبی است که اصلاً حتی آخ هم نمی‌گفت و فقط ذکر «یا زهرا(س)» بر زبانش جاری بود، گفتم: برویم عقب، اما راضی نشد، به دوستم محمد یوسف‌نژاد که همراهم بود، گفتم باید او را عقب ببریم، فکر می‌کنم کارم درست است و حدود دو تا سه کیلومتر در باتلاق و گل بود که او را کول کرده و به عقب بردیم.

 

 

فارس: از حال و هوای جبهه و رزمنده‌ها بگویید.

جبهه همه‌اش عشق و فداکاری است، از خانه که بیرون می‌رفتیم، همه چیز را فراموش می‌کردیم؛ پدر و مادر در فکرمان نمی‎آمد و البته برای آنها دعا می‌کردیم، خیلی کم احساس دلتنگی به من دست می‌داد، خیلی کم‌توقع بودیم، غذا بود یا نبود و هر چه بخوریم یا اصلاً نخوریم برای ما مهم نبود، ایثار و فداکاری در جبهه موج می‌زد، بعضی از دوستانم حتی جلو من می‌ایستادند تا تیر به من نخورد، در واقع خود را فدا می‌کردند تا همرزم‌شان زنده بماند.

شاید این چیزهایی که می‌گویم را در فیلم‌ها دیده باشید، اما من این وقایع را به‌عینه دیدم، حدود 110 نفر از دوستانم شهید شدند و 25 نفر آنها را خودم کول کرده و به پشت خط آوردم، بهترین دوستانم که حتی می‌توانم بگویم که بیشتر از دیگران، آنها را دوست دارم.

 

 

فارس: خاطره‌ای که از جبهه که بیشتر به یادتان مانده است.

یادم هست که یک‌بار بی‌سیم زدند و گفتند: کجایید؟ من و همرزمانم نیز موقعیت را گفتیم، جواب دادند که شما 11 نفر داخل خاک عراق هستید، سریع برگردید عقب، و ما نیز آمدیم ساری( با خنده)، بعد از 45 روز فرمانده گردان را دیدیم، گفت: شما کجا رفتید؟ گفتیم: آمدیم ساری، گفت: «من به شما گفتم بیایید خط، شما رفتید ساری؟»(با خنده)

فارس: وقتی قطعنامه 598 امضا شد، شما کجا بودید؟

آن زمان جبهه بودیم، گریه می‌کردیم، همچنان داشتیم به دفاع ادامه می‌دادیم که آقای هاشمی و رضایی آمدند و گفتند: «دیگر تیر نزنید، ما قطعنامه را امضا کردیم»، راستش را بگویم ما رزمنده‌ها داشتیم از این بابت دیوانه می‌شدیم.

 

 

فارس: از زخمی شدن خودتان بگویید.

نخستین‌بار در سال 65 در «سه‌راه مرگ» با دوستانم رضا نیک‌دوز و رضا چمنی بودم که ناگهان دیدیم به سمت ما تیرباران شد و البته تیرها به دریاچه کنار سه‌راه خورد و ماهی‌ها و گل و لای درون دریاچه به سمت بالا پرتاب شد و در همان زمان بود که ترکش به دستم اصابت کرد، بار دوم نیز در منطقه «قلاویزان» ترکش خوردم و همین‌طور در عملیات کربلای 8، موج انفجار مرا تا چند متر پرتاب کرد و سرم ضربه خورد.

فارس: اسیر عراقی هم گرفتید؟ رفتارتان با آنها چگونه بود؟

بله، اسیر زیاد گرفتیم، یک‌بار با چهار پنج نفر از رزمندگان، 300 عراقی را اسیر کردیم به عقب آوردیم، در مناطق خرمال و همین‌طور عملیات والفجر 6 نیز اسیر گرفتیم.

هیچ‌وقت با اسرای عراقی بدرفتاری نکردم، درخواست آب و چای می‌کردند و برای آنها می‌آوردم، حتی پای یک اسیر عراقی که تیر خورده بود را بستم، خوش‌رفتاری جزء دین ما و از وظایف مسلمانان است.

فارس: زمان رحلت امام کجا بودید؟

آن زمان در دانشگاه فردوسی مشهد بودم که پس از شنیدن خبر رحلت ایشان به ساری آمدم و در مراسمات شرکت کردم، با رحلت امام انگار همه عالم و آدم را از دست داده بودیم، مانند کسی که صاحب خود را از دست بدهد، واقعاً نمی‌شود که آن احساس را بیان کنم، فقط می‌توانم بگویم خیلی سخت بود، در واقع فقط زمانی می‌توان چیزی را درک کرد که در آنجا و آن زمان قرار بگیرید.

فارس: نظرتان در مورد وقایع بعد از امام و انتخاب رهبری چیست؟

در واقع فکر می‌کردیم بعد از امام دیگر هیچ حجتی در این دنیا نیست، اما خداوند فرموده که اگر حجتی از دنیا برود، حجتی مانند و یا بهتر از او را می‌آوریم، مقام معظم رهبری جایگزین مناسبی برای این امر بوده‌اند، انتخابات و رأی امری درست است، اما شورایی شدن رهبری را قبول ندارم، در واقع بهترین گزینه بعد از امام راحل همین ولی خدا و پسر فاطمه(س) بودند و ما نیز پس از امام امت، همواره مطیع محض آقا بوده‌ایم.

به نظر من بهترین شیوه مطیع بودن به رهبر نماز است، احیای فرهنگ نماز جماعت و دیدار با خانواده‌های شهدا که شهید علمدار نیز همواره این کار را انجام می‌داد.

 

 

فارس: برخی معتقدند که در دوران بعد از امام راحل وقایع و فتنه‌ها بیشتر و سخت‌تر شده است، نظر شما چیست؟

هر دوره‌ای سختی خود را دارد، یک‌روز با رسول‌الله(ص) و یک‌روز هم با امیرالمؤمنین(ع) برخورد می‌کنند، درست است که فتنه‌ها بیشتر شده، اما با تدبیر و درایت رهبر معظم انقلاب و به لطف ائمه اطهار(ع) در نطفه خفه می‌شوند.

فارس: رسیدگی به خانواده‌های شهدا و جانبازان در این سال‌ها چه‌طور بوده است؟

ما اصلاً برای این چیزها به جبهه نرفتیم که بخواهیم بگوییم به ما رسیدگی کنند، من و سایر رزمندگان برای رضای خدا به جبهه رفتیم و مزد خود را نیز از خدا می‌گیریم، البته که توجه به خانواده شهدا توجه به خود شهید است و بنیاد شهید و امور ایثارگران و بنیاد جانبازان به‌یقین این امر را خوب مدیریت کرده‌اند، شاید بگویند که من خیلی خوشبین هستم! به نظرم توان آنها تا همین اندازه است.

فارس: نظرتان در مورد انتخابات و وقایع بعد از آن در سال 88 چیست؟

در وقایع سال 88 در واقع غربال‌گری بچه‌های انقلاب صورت گرفت و البته انگلیس و اسرائیل به وقایع آن دامن زدند، اتفاقات بدی افتاد و خیلی دردناک بود، اما خیلی از خودی‌ها خط خود را نشان دادند، باید پس از فرمایشات مقام معظم رهبری که در نماز جمعه فرمودند: «تمام کنید»، غائله را تمام می‌کردند، البته برخی برگشتند، اما عده‌ای همچنان ادامه دادند، دل‌مان نمی‌آید که کسی از قطار انقلاب که در آن سوار شده و در حال حرکت هستیم، پیاده شود.

هر چند انقلاب ریزش نیز دارد، اما به فرمایش رهبر باید جذب حداکثری داشته باشیم، در مسائل سال 88 رهبر انقلاب خیلی مدارا کرده و در قبال خیلی از تندروی‌ها مناعت طبع به‌خرج دادند و در نهایت این قضیه نیز با تدبیر رهبر پایان یافت.

فارس: اگر جنگی در کشور ما صورت بگیرد، فکر می‌کنید جوانان این‌دوره چه‌قدر مانند شما آماده دفاع هستند؟

به نظرم جوانان این‌دوره نیز با غیرت و عزتی که دارند، همانند رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به دفاع از کشور می‌پردازند، اصلاً شکل و قیافه و وزن و هیکل مهم نیست، برخی‌ها زودتر می‌روند، زودتر خالص می‌شوند و برخی‌ها دیرتر، در این‌دوره نیز در جنگ سوریه مدافعان حرم را داریم که بیشتر از جوانان هستند و به حال آنها غبطه می‌خوریم.

فارس: در مورد جنگ سوریه و موضع ایران در قبال این جنگ بگویید.

هر اتفاقی که در این منطقه در حال وقوع است، برای حفظ صهیونیست طراحی شده، کشور آمریکا را چند صهیونیست اداره می‌کنند، فتنه سوریه نقشه انگلیس، آمریکا و صهیونیست است که جبهه مقاومت عقب‌نشینی کند.

موضع ایران در مورد جنگ سوریه کاملاً درست است، چرا که هدف دشمن از بین بردن انقلاب اسلامی است و به فرموده رهبر اگر در سوریه این تعداد شهید نمی‌دادیم، قطعاً در خاک کشور بیشتر بود، البته شهادت مدافعان حرم در وقایع خان‌طومان دلمان را به‌درد آورد، اما به گفته امام راحل «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می‌شود».

فارس: برخی می‌گویند خان‌طومان کجا و حرم حضرت زینب(س) کجا؟ نظر شما چیست؟

تمام خاک سوریه متعلق به حضرت زینب(س) است، مسأله این است که برخی‌ها فکر می‌کنند دشمن باید پیش بیاید تا با او بجنگیم، اما اگر دشمن به مرزها نزدیک شود، به‌مراتب مقابله کردن سخت‌تر می‌شود، جنگیدن در سوریه سخت‌تر از جنگیدن در هشت سال دفاع مقدس است، زیرا جنگ در خاک ما نیست و قبول کردن این امر برای برخی دشوار است.

 

 

فارس: چه توصیه‌ای به جوانان و نوجوانان دارید؟

همیشه به پدر و مادرشان احترام بگذارند و در نماز جماعت و مراسمات سینه‌زنی و دعا شرکت کنند، نماز اول وقت بخوانند، نماز شب بخوانند و مدافع حرم باشند، آرزوی من این است که تمام مسجدها پر از نوجوان و جوان شود.

در پایان از حاج یحیی کاکویی خواستم تا نظرش را در مورد کلمات ذیل در قالب جمله یا کلمه بیان کند:

مقام معظم رهبری: همه چیز من

نظام اسلامی: برای آن جان می‌دهم

امام: آدمم کرد!

هشت سال جنگ تحمیلی: بهترین روزهای زندگیم

شهید مجتبی علمدار: دستم را بگیرد

مدافع حرم: لیاقت آن را به من بدهند

بشار اسد: مرد

قاسم سلیمانی: همیشه فرمانده

شهاب سه: اقتدار

در پایان مصاحبه با این رزمنده، از او خواستم که اگر سخنی مانده است، بگوید و  او تنها در یک جمله گفت: برای خواندن نماز به مسجد بیا.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن