ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 64806
  • ۰۲ آذر ۱۳۹۶ - ۵:۰۰
  • 70 بازدید
  • ارسال توسط :
رابطه آینده سیاسی ایران و ترویج تفکر انتقادی

رابطه آینده سیاسی ایران و ترویج تفکر انتقادی

روزنامه آسمان آبی: امروز که خطر داعش کم‌کم رو به افول می‌گذارد، فرصتی برای تأمل بر ریشه‌های این شکل از بنیادگرایی به‌دست آمده است. با نگاهی دقیق‌تر به سیر شکل‌گیری و رشد گروه‌های افراطی همچون داعش، به وضوح می‌توان نقش آموزش را در ترویج بنیادگرایی مشاهده کرد.  این بنیادگرایی و خشونت‌طلبی تنها با ابزار جنگی […]

روزنامه آسمان آبی: امروز که خطر داعش کم‌کم رو به افول می‌گذارد، فرصتی برای تأمل بر ریشه‌های این شکل از بنیادگرایی به‌دست آمده است. با نگاهی دقیق‌تر به سیر شکل‌گیری و رشد گروه‌های افراطی همچون داعش، به وضوح می‌توان نقش آموزش را در ترویج بنیادگرایی مشاهده کرد.  این بنیادگرایی و خشونت‌طلبی تنها با ابزار جنگی و ارتش نظامی از بین رفتنی نیست و حتی به‌نظر می‌رسد که خشونت بیشتر به افراط‌گرایی و جنگ بیشتر می‌انجامد. اما برخی صاحب‌نظران اذعان دارند که آموزشی معطوف به پرورش شهروندانی صلح‌طلب و دموکراتیک، راه خروج از این بن‌بست است. به همین منظور با محمدرضا نیک‌نژاد معلم، پژوهشگر حوزه آموزش و عضو هیئت‌مدیره کانون صنفی معلمان، درباره کم و کیف چنین آموزشی گفت‌وگو کرده‌ایم.
‌امروزه در جهان نظریات صلح‌محور و مبتنی بر عدم‌خشونت به صورت چشمگیری رشد کرده‌است. در این زمینه، در حوزه آموزش چه تحولاتی رخ داده است؟

با توجه به حوادثی که در سده‌های اخیر اتفاق افتاده؛ نظیر جنگ‌های جهانی، درگیری‌های داخلی ومنطقه‌ای و همچنین ظهور پدیده تروریسم بنیادگرایانه، رویکرد کلی جامعه جهانی به سمتی معطوف شده است که شهروندانی پرورش دهند که صلح‌طلب باشند و حس نوع‌دوستی در آن‌ها وجود داشته باشد. طبیعتا چنین روشی جوابگو خواهد بود چون سرمایه‌گذاری بر آموزش و پرورش موجب پرورش شهروندانی خواهد شد که نتایج و منافع نهایی در آینده به کشور و سرزمینشان خواهد رسید. در این زمینه‌ کشورهایی مثل نروژ، سوئیس، فنلاند، آمریکا، کانادا، استرالیا، هنگ‌کنگ، ژاپن و سنگاپور نسبت به سایر کشورها دارای ریشه‌ها و بنیان‌های تئوریک قوی‌تری هستند. از جمله فعال‌ترین کشورها در حوزه آموزش و پرورش می‌توان از فنلاند، سوئد و سوئیس نام برد که نتایج آموزش آن‌ها را در حوزه‌هایی مثل صلح‌طلبی، حفاظت از محیط‌زیست، احترام به دیگر فرهنگ‌ها می‌توانیم مشاهده کنیم.

‌آیا ممکن است  درمورد این سبک و سیاق از آموزش و پرورش، چند نمونه و رویکرد حائز اهمیت را ذکر کنید، به نحوی که الگویی برای تغییرات آموزشی در کشور ما باشد؟

به‌طور کلی در نظریات و استراتژی‌های نوین آموزش، پرورش  «شهروند» به‌عنوان نقطه‌عطف ملاک قرار می‌گیرد و برون‌داد فرایندی که بر پرورش شهروند شایسته متمرکز است به همین صلح طلبی و دغدغه‌مند‌بودن نسبت به دموکراسی می‌انجامد. همین پرورش شهروند‌شایسته خودبه‌خود باعث به‌وجود آمدن ویژگی‌هایی نظیر صلح‌طلب بودن،  طرفدارمحیط‌زیست بودن و احترام گذاشتن به فرهنگ‌های متفاوت در شخص می‌شود. به صورت جامع‌تر اگر بخواهیم راجع‌به ویژگی‌های شهروند شایسته صحبت کنیم در برخی نظریات این موارد را به‌عنوان جانمایه‌های شهروندی برشمرده‌اند: راستگویی، شجاعت، دلسوزی، احترام و پاسخگویی. به‌عنوان مثال جامعه‌ای را در نظر بگیرید که در آن، سیاست‌مدار یا مسئول یا حتی یک شخص عادی به‌راحتی دروغ بگوید. همین امر باعث به‌وجود آمدن تنش‌های فردی و اجتماعی می‌شود. دیگر ویژگی ذکر‌شده برای شهروند شایسته، دلسوزی یا همدلی است. برای مثال ما در جامعه خود شاهدیم که کمتر قادریم در موقعیت‌های متفاوت خودمان را در جایگاه شخص مقابل قرار ‌دهیم و تنها از دیدگاه خودمان مسائل را قضاوت می‌کنیم و این خود منشأ بروز بسیاری از درگیری‌هاست.  مورد بعدی که بسیار حائز‌اهمیت است، احترام است یعنی احترام به انسانیت یک انسان، احترام به فرهنگ متفاوت، احترام به زبان متفاوت و احترام به نژادهای متفاوت و پذیرش تکثر زیستی و فرهنگی انسان‌ها. پاسخگویی هم که یکی از ارکان دموکراسی است  به این معناست که شهروند در هر جایگاه حقیقی یا حقوقی که در جامعه هست خود را نسبت به رفتارش پاسخگو بداند. شایان ذکر است که تعاریف دیگری نیز در رابطه با شهروند شایسته وجود دارد و شهروندی را این‌طور تعریف می‌کنند که  پرورش احساس اخلاقی در افراد است. چنان‌چه سنگ‌بنای جامعه ما به این مسیر میل کند، بخش اعظم جامعه‌ به سمت و سوی دموکراتیک خواهد رفت.
‌همان‌طور که فرمودید هدف در آموزش معطوف به صلح، پرورش شهروند دموکراتیک است؛ با این پیش‌فرض خلأ چنین آموزشی آیا خود آسیب جدی‌ای برای آینده سیاسی ایران نخواهد بود؟

به‌عنوان یک معلم که مطالعاتی هم در این زمینه داشته‌ام، آموزش و پرورش به‌عنوان یک نهاد حاکمیتی و سیاسی در این زمینه منفعل است و نشانه‌های بسیار ناچیزی در جهت پرورش شهروند ‌شایسته در نظام آموزشی کشور ما وجود دارد. دلایل این امر می‌تواند ساختاری، فرهنگی و به‌لحاظ امکانات، سخت‌افزاری و نرم‌افزاری باشد. مدارسی که مبتنی بر هدف پرورش شهروند‌شایسته ساخته شده‌اند باید ظرفیت‌ها و مشخصاتی داشته باشند؛ کلاس‌های درس استاندارد ظرفیت 15 تا 20دانش‌آموز را دارند، امکانات آموزشی باید چنان فراهم شود که در واقع ما بتوانیم یک الگوی مدرسه‌-جامعه در مدارسمان پیاده کنیم؛ یعنی دانش‌آموز بتواند در مدرسه دموکراسی را در مقیاس کوچک جامعه تمرین کند و به تعبیری در مدرسه شهروندی کند تا از خلال این نوع آموزش، ویژگی‌های شهروند شایسته درونش نهادینه شود. در واقع مدرسه نخستین فضایی است که کودک خود را به‌عنوان عضوی از یک گروه حس می‌کند و می‌آموزد که در آن‌جا نه می‌تواند بی‌دلیل امتیاز بگیرد و نه به کسی تحکم کند و به‌عنوان یک انسان، حقوق و وظایفی دارد و این‌ها مانند شرایطی که در خانواده وجود دارد تحت‌الشعاع مسائل عاطفی قرار نمی‌گیرد.  مسئله بعدی امکانات فضایی مثل سالن‌های اجتماعات است که مدرسه باید داشته باشند که در آن دانش‌آموزان بتوانند تجربه‌های حضور جمعی و زیست اجتماعی را حس و تمرین کنند. یکی از روش‌های مهم آموزشی، روش‌های نمایشی است که در آن واقعیت‌های اجتماعی در قالب موقعیت‌های نمایشی در کلاس خلق شوند و به دانش‌آموزان نقش داده شود. یکی از الگوهای مهمی که در مدرسه باید تمرین شود دموکراسی گفت‌و‌گو است بستری باید در کلاس برای آموزش آن فراهم شود که بچه‌ها در کلاس به‌صورت دایره‌ای بنشینند و معلم یک موضوعی را مثل دلسوزی انتخاب می‌کند و با پرسیدن سوالات هدفمند بحث را به جریان بیندازد و بچه‌ها هر کدام آزادانه نظرات‌شان را بیان‌کنند و در فرآیند گفت‌و‌گو نظرات صیقل می‌خورد و اصلاح می‌شوند و با هدایت معلم بچه‌ها در خلال این گفت‌و‌گو بردباری، تامل، پذیرش نظرات متفاوت را آموزش می‌بینند. و در عین حال نگاه سنجش‌گرانه و جسارت بیان‌نظر خودشان را پیدا می‌کنند و این کودک در آینده همان شهروند مسئولیت‌پذیر و پاسخگو می‌شود که زیر بار تحکم بی‌جا نمی‌رود.  اما ما در شرایط کنونی کلاس‌ها و آموزش و پرورش شاهدیم که معلم حتی وظایفش به‌عنوان دبیر در شکل سنتی را هم نمی‌تواند به‌درستی انجام دهد به دلیل عوامل مختلف از جمله کمبود امکانات و جمعیت بالای کلاس‌ها. مسئله اصلی این است که در اهداف آموزشی ما این مدل نگاه هدفمند به آموزش وجود شفافی ندارد. ببینید در سند تحول بنیادین اشاراتی به این مدل آموزش‌ها شده‌است منتهی این نقاط خیلی به وسیله برنامه‌ریزان پررنگ نیست. دلیل اصلی این بی‌توجهی هم این است که در دو مقطع اتفاقاتی برای این سند افتاد. این سند در دوران اصلاحات تدوین شد و به مقتضای آن دوران و فکری که در آن زمان در میان سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان جریان داشت درون‌مایه‌های دموکراتیک در آن وجود داشت. اما آن دوره اواخر کار دولت اصلاحات بود و بعد از آن قدرت از دست اصلاح‌طلبان خارج شد و در دولت چهار‌سال اول  احمدی‌نژاد این خطوط به‌طور کلی نادیده گرفته شد و در چهار‌سال دوم حاجی‌بابایی، وزیر آموزش و پرورش اذعان کرد که 70درصد این سند را تغییر داده‌است.  
‌یکی از ویژگی‌هایی که فرمودید در آموزش باید مورد توجه قرار بگیرد، یاد دادن احترام به فرهنگ دیگری است.آموزش چطور می‌تواند نقشی ایفا کند که هم صلح‌محورانه باشد و بستر گفت‌و‌گو میان اقوام را فراهم سازد و هم به بهانه تقویت اتحاد ملی به حذف نشانه‌های قومیتی و عناصر فرهنگی نینجامد؟

یکی از برنامه‌هایی که کشورهای دیگر تجربه کردند و می‌تواند الگوی ما قرار بگیرد ایجاد فضاها و طرح درس‌هایی است که در آن‌ها فرهنگ‌های مختلف را بهم می‌شناسانند. این‌که فرد در فضای آموزشی احساس ارزشمند بودن کرده و احساس کند چیزی از هویت فرهنگی و قومی‌اش برای ارائه دارد که شنیده می‌شود و به‌حساب می‌آید تا حد زیادی می‌تواند در کاهش تنش‌ها و ایجاد فضای گفت‌و‌گو مؤثر باشد. به‌طور مثال در شهری مثل تهران که تنوع قومی و فرهنگی زیاد است ساعت‌هایی در کلاس‌های درس تعریف شود که هر کدام از این افراد عناصر فرهنگی، قومی و زبانی خود را برای دیگران توضیح دهند و بحث شود. در این صورت مشخص می‌شود که در چارچوب ایران جغرافیایی مشترکات زیادی میان فرهنگ‌ها وجود دارد اما متأسفانه در حال حاضر به علت نبود این فضای گفت‌و‌گو برای هویت‌طلبان و سیاستمداران بیشتر تفاوت‌ها به‌چشم می‌آید. به نظر من در شرایط کنونی سیاستمداران مسئولیت‌شان برای کارهای فرهنگی در این حوزه چندبرابر شده است و به‌طور مثال در کردستانی که الان این قدر در بحران است باید بیش از گذشته به آن‌ها امکانات داده شود و اشتباهات گذشته هم جبران شود و اختیارات بیشتری در فضای زیست‌شان به آن‌ها داده شود.

‌در کنار آموزش و پرورش رسمی، جایگاه آموزش غیر‌رسمی به‌واسطه نهادهای مدنی مانند سمن‌ها را در بسط نگرش صلح‌طلبانه به آموزش کجا می‌بینید؟

ببینید، با توجه به این‌که این نهادها رشد خوبی داشته‌ و مشروعیت پیدا کرده‌اند نه‌تنها کار کردن بر آن‌ها اهمیت دارد، بلکه بخشی از بار و مسئولیت آموزش کشور بر دوش آن‌ها است. به‌طور مثال آموزش‌های مربوط به سلامت عمومی جامعه کاملا باید به عهده این نهادها گذاشته شود. مسئله اساسی اینجاست که در جهان به این نتیجه رسیدند که شهروند در نهایت برای زیست دموکراتیک در جامعه خود دارد آموزش می‌بیند بنابراین نهادهای مدنی هستند که می‌توانند بهترین برنامه‌ریزی و عملکرد را در این حوزه داشته باشند و آموزش رسمی نیازی نیست که خیلی در این حوزه ورود کند.  در ایران هم بهتر است دیوارهای این آکادمی رسمی شکسته شود و بخشی از آموزش را به دست نهادهای مدنی سپرد. این خیلی می‌تواند مثبت باشد که یک بودجه بهینه از طرف دولت برای آموزش به این نهادها داده شود و به طور کلی مسئولیت آن حوزه به آنان واگذار شود؛ هم درون و هم در بیرون مدرسه. سرمایه‌گذاری در این نهادها و سپردن بخشی از وظایف آموزش و پرورش به دست آن‌ها قطعا بازده بهتری از صرف همان هزینه در سیستم متمرکز بروکراتیک و پر اما و اگر آموزش رسمی دارد.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.