ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 68242
  • ۲۷ دی ۱۳۹۶ - ۶:۱۸
  • 331 بازدید
  • ارسال توسط :
مانع رفتن نورالله به سوریه نشدم

مانع رفتن نورالله به سوریه نشدم

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از  قومس؛ "مدافعان حرم" عنوانی است که تعدادی برای دفاع از مقدسات و اعتقاداتشان برای خود برمی گزینند و با اقتدا به مولایشان حضرت سید الشهدا(ع)، تعلقات و وابستگی های دنیوی را رها می کنند و می […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از  قومس؛ "مدافعان حرم" عنوانی است که تعدادی برای دفاع از مقدسات و اعتقاداتشان برای خود برمی گزینند و با اقتدا به مولایشان حضرت سید الشهدا(ع)، تعلقات و وابستگی های دنیوی را رها می کنند و می روند.

شهید نور الله فخری یکی از شهدای مدافع حرم از تیپ فاطمیون است که گفتگوی خبرنگار قومس با برادر و مادر  این شهید بزرگوار در ذیل می آید:

برادر شهید: نورالله علاقه زیادی به اهل بیت(ع) داشت

قومس: ابتدا خود را معرفی کنید و بگویید شهید چند سال داشت و متولد کجا بود؟

برادر شهید نورالله فخری ازشهدای مدافع حرم، هستم؛ برادرم نورالله 27 ساله و متولد افغانستان بود.

قومس: برادرتان از چند سالگی به ایران آمد و به چه دلیل تصمیم گرفت مدافع حرم شود؟

نورالله از 16 سالگی به ایران آمد او تا کلاس ششم ابتدایی در افغانستان درس خواند ولی به علت جنگ های داخلی نتوانست درسش را ادامه دهد.

نورالله علاقه زیادی به اهل بیت(ع) داشت و در صحبت هایش مدام از ائمه یاد می کرد به همین دلیل تصمیم گرفت برای دفاع ازحرم حضرت زینب (س) به سوریه برود.

قومس: دلیل ازدواج نکردن نورالله چه بود؟

زمانی که او ایران بود، بنایی می کرد ما چندین بار با او تماس گرفتیم و از او خواستیم تا به افغانستان بیاید و برایش همسری بگیریم، ولی هر بار به بهانه ای شانه خالی می کرد و آخر هم ازدواج نکرد.

قومس: خصوصیات اخلاقی برادرتان چگونه بود؟

برادرم فردی بسیار مومن و متدین بود، به پدر و مادر و خانواده اش بسیار احترام می گذاشت و ورزشکار هم بود.

مادر شهید: فرزندم همیشه انگشتر عقیق بر دست می کرد

قومس:  علت علاقه فرزندتان به انگشتر عقیق چه بود؟

نورالله همیشه انگشتری از عقیق بر دست می کرد و می گفت: در این سنگهای زیبا و درخشان حکمتی از سوی پروردگار نهفته است.

قومس: رابطه ی فرزندتان با شما چگونه بود؟

پسرم بسیار مهربان و با نماز بود، احترام خاصی برای پدر و مادرش قائل بود، هرگز با من یا پدرش تندی نکرد، علاقه خاصی هم به ائمه و اهل بیت داشت.

قومس: آیا زمانی که شما متوجه شدید نور الله می خواهد به سوریه برود مخالفت نکردید؟

نورالله همیشه از علاقه اش به اهل بیت می گفت، قبل از رفتنش چند بار به من گفته بود که دفاع از حرم خواهر امام حسین(ع) وظیفه ی ماست؛ من هم به علاقه ی او احترام گذاشتم و برای رفتن مانعش نشدم. موقع خداحافظی به من گفت: مادر اگر من شهید شدم صبور باش و برایم ناراحتی نکن.

قومس: هنگامی که خبر شهادت فرزندت را شنیدی چه احساسی داشتید؟

فرزندم 25 روز بعد از اعزام در حومه ی شهر حلب به شهادت رسید، برادرم خبر شهادتش را برایم آورد، جنازه ی نورالله را دو هفته نگه داشتند تا ما از افغانستان بیاییم و او را ببینیم.

وقتی خبر شهادتش را شنیدم هم خوشحال شدم هم ناراحت؛ ناراحت شدم چون دیگر فرزندم را نمی بینم و خوشحال شدم که نورالله به آرزویش رسید.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.