به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهید روحالله کافیزاده، از جمله طلایهداران شهدای مدافع حرم است که پانزدهم اردیبهشت سال 92 در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید و عنوان نخستین شهید مدافع حرم استان اصفهان(نجفآباد)را به خود اختصاص داد. شهید روحالله […]
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهید روحالله کافیزاده، از جمله طلایهداران شهدای مدافع حرم است که پانزدهم اردیبهشت سال 92 در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید و عنوان نخستین شهید مدافع حرم استان اصفهان(نجفآباد)را به خود اختصاص داد.
شهید روحالله کافیزاده فرزند بهمن، 27 شهریور سال 1359 دیده به جهان گشود و در پانزدهم اردیبهشت سال 1392 در حلب در حالیکه یک تانک را تعمیر میکرد مورد اصابت گلوله از ناحیه سر قرار گرفت و به شهادت رسید، پیکر پاکش در نجفآباد به خاک سپرده شد.
با الهه عبداللهی؛ همسر شهید روح اللهکافیزاده هم صحبت شدیم تا گذری کوتاه از زندگی با همسرش را روایت کند. او متولد 1362 است و در حال حاضر در گلدشت نجفآباد به همراه دو فرزندشان زندگی میکند.
آغاز یک راه مشترک
همسر شهید کافیزاده در مورد همسر شهیدش گفت: آقا روحالله متولد 27 شهریور سال 59 در نجفآباد اصفهان بود. ما 20 تیر سال 1387 با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج دخترم "اسما" متولد 1380 و پسرم "حسین مهدی" متولد 1386 است.
وی افزود: قبل از ازدواج از سختهایی شغلش و ماموریتهای طولانی برایم گفته بود و من همه آنها را به خاطر اخلاق خوبش و متانت و صداقتی که در او میدیدم پذیرفتم. شوهرم به قدری خوب بود که در کنارش کامل شدن و بزرگ شدن را حس میکردم چون زمانی که با او ازدواج کردم 16 ساله بودم.
عبداللهی با بیان اینکه همسرش علاقه بسیاری به بچهها داشت، گفت: اردیبهشت سال 80 دخترم اسما به دنیا آمد و 6 سال بعد خدا پسرم حسین مهدی را به ما داد. وقتی دخترم به دنیا آمد، آقا روحالله مرتب خدا را شکر میکرد و از اینکه خدای متعال ما را از داشتن نعمت دختر و پسر بهرهمند کرده بسیار شاکر بود.
روحالله در نماز شب هم مراعات دیگران را میکرد
وی همسرش را نمونه یک مرد کامل معرفی کرد و افزود: آقا روحالله بسیار خانواده دوست بود و صله رحم برایش اهمیت داشت. نزدیکهای عید که میشد بسیار کمک حالم بود، هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد. آخرین عیدی که کنار ما بود آنقدر کار کرده بود که دلم نمیآمد به چیزی دست بزنم برای خانه هم خرید بسیاری کرده بود گویا میدانست باید خانه پر از آذوقه باشد. دنیا برایش ارزشی نداشت و آنقدری میخواست که ما در آرامش باشیم. او آخرت را بر دنیا ترجیح میداد. عبداللهی گفت: نیمههای شب که برای نماز شب بلند میشد مراعات میکرد تا کسی بیدار نشود، عاشق امام زمان بود و میگفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم.
روحالله در اعزام اول به آرزویش رسید
وی با اشاره به اینکه همسرش نخستین شهید مدافع حرم استان اصفهان بود، اظهار داشت: آقا روحالله مکانیک تانک بود و زمانیکه در حال تعمیر تانک در سوریه بود، سرش را هدف میگیرند و با شلیک گلوله او را به شهادت میرسانند.
همسر شهید کافیزاده افزود: همسرم در همان اعزام اول به آرزویش رسید. وقتی پیکر پاکش را از فرودگاه به پادگان آوردند، به خاطر ازدحام جمعیت فقط برای چند دقیقه توانستم او را ببینم و متاسفانه ملاقات خصوصی هم اتفاق نیفتاد تا بتوانم با آقا روحالله صحبت کنم و یک دل سیر ببینمش و دیدار ما به قیامت افتاد.
آخرین خداحافظی روحالله و رازی که پنهان ماند
وی در مورد نحوه رفتن همسرش به سوریه گفت: آقا روحالله راز رفتنش را برای من فاش نکرد، قبل از رفتنش یک بار از من پرسید اگر من بروم ماموریت و شهید شوم تو چه کار میکنی؟ گفتم: حالا که از جنگ خبری نیست، بهتر است در موردش حرف نزنیم. زمانیکه فتنه در سوریه آغاز شد، مدام اخبار سوریه را دنبال میکرد در حالیکه من از اعزام نیرو به سوریه بی خبر بودم.
عبداللهی ادامه داد: 27 فروردین سال 92 بود که گفت برای یک ماموریت عازم تهران است. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت: سوریه است و من از شدت ناراحتی زدم زیر گریه و میگفتم: چرا رفتی؟ در جوابم گفت: نترس گریه نکن، حضرت زینب هوای ما را دارند. صدا مرتب قطع و وصل میشد و فقط آخرین حرفی که در آن تماس شنیدم این بود که گفت: "مواظب خودت و بچهها باش؛ خداحافظ".
برادرم خبر شهادت روحالله را به من داد
وی بیان کرد: اوایل مثل حالا نبود. تماس گرفتن بسیار سخت و مشکل بود. 4 روز یکبار تماس میگرفت و ما را از احوال خودش مطلع میکرد اما خیلی نمیشد صحبت کرد. یک بار که شوهرم تماس گرفت، یک شماره تلفن به من داد و گفت: از این به بعد میتوانم با این شماره تماس بگیرم و من از این بابت خیلی خوشحال شدم.
عبداللهی آهی کشید و افزود: اما این خوشحالی طولی نکشید چند روز بعد یعنی 15 اردیبهشت، آقا روحالله به شهادت رسید. فردای آن روز، برادرم صبح زود به خانه ما آمد میخواست حرفی بزند اما نمیتوانست و یکدفعه به گریه افتاد و گفت: "روحالله مجروح شده" اما از گریههایش فهمیدم شوهرم شهید شده است.
وی گفت: تا قبل از دیدن پیکرش، باورم نمیشد که آقا روحالله به شهادت رسیده و ما را ترک کرده است. در مراسم تشییع، آنقدر مات و مبهوت عظمت عروج آقا روحالله و دلتنگیهایم بودم که فرزندانم را فراموش کرده بودم. بعد از مراسم وقتی به خودم آمدم همه تلاشم را برای آرامش آنها کردم اسما بهتر مرا درک میکرد اما حسین مهدی به خاطر سن کمش عصبی شده بود و تاب دیدن بچهها را با پدرانشان نداشت. بازیاش شده بود مداحی و روضهخوانی رو به روی عکس پدرش. الانم هم خانه ما پر از عکسهای آقا روحالله است.
خاطره آخرین سفر با روحالله
همسر شهید کافیزاده گفت: آقا روحالله سعی میکرد ما را سالی یکبار هم که شده به مشهد ببرد و هر وقت فرصت میکردیم قم و جمکران و شهرستانهای نزدیک میرفتیم.
وی با اشاره به آخرین مسافرت با همسرش اظهار داشت: آخرین باری که ما با هم به مسافرت رفتیم، چادگان بود. وقتی آنجا رسیدیم و وارد اتاق شدیم یکسری وسایل در اختیار ما گذاشتند مانند جارو برقی و امثال اینها. زمانیکه خواستیم جارو بزنیم متوجه شدیم جارو برقی خراب است و یک قطعه از آن جدا شد.
عبدالهی افزود: همان موقع به شهر رفت و آن قطعه را خرید و آمد و جارو را تعمیر کرد. به او گفتم: ما که جارو را خراب نکردیم شما چرا قطعه خریدید و درست کردید؟ در جواب گفت: اشکالی ندارد ما باید موقع تحویل وسایل آنها را چک میکردیم و تحویل میگرفتیم اما حالا باید سالم تحویل بدهیم و خدای نکرده حق الناس نکرده باشیم.
گفتوگو از مولود افشار
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت مربوط به تیم نجف آبادنیوز است.
طراحی سایت : نجف آبانیوز