ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 68935
  • ۰۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۶:۰۸
  • 120 بازدید
  • ارسال توسط :
شهید افغانستانی که قید اروپا را زد و به سوریه رفت

شهید افغانستانی که قید اروپا را زد و به سوریه رفت

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، وقتی مهدی از سوریه به مرخصی می‌آید یکی از دوستان خانوادگی به دیدارش می‌رود و می‌گوید: شنیده‌ایم که به مدافعان حرم پول و کارت اقامت می‌دهند و آنها برای گرفتن این امکانات راهی عراق و سوریه می‌شوند. بعد از مهدی […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، وقتی مهدی از سوریه به مرخصی می‌آید یکی از دوستان خانوادگی به دیدارش می‌رود و می‌گوید: شنیده‌ایم که به مدافعان حرم پول و کارت اقامت می‌دهند و آنها برای گرفتن این امکانات راهی عراق و سوریه می‌شوند. بعد از مهدی می‌پرسد: هدف تو از جهاد در سوریه چیست؟ مهدی لبخندی می‌زند و می‌گوید: ما به دیدار شهادت می‌رویم/ مثل زینب تا اسارت می‌رویم . شهید مهدی خوش‌آمدی یک تبعه افغانستانی بود که به هر مشقتی بود خودش را به ترکیه می‌رساند تا به اروپا برود اما هنوز پایش به آنجا نرسیده، دلش هوایی حرم می‌شود و برای حفظ اسلام ناب محمدی، از میانه راه برمی‌گردد و به صف مدافعان حرم می‌پیوندد. شهید مهدی حافظ چند جزء از قرآن و خادم امامزاده جعفر بن موسی(ع) پیشوا بود که 28 آبان 1396 در سن 25سالگی در روند آزاد‌سازی بوکمال به شهادت می‌رسد. گفت‌و‌گوی ما با مرتضی خوش‌آمدی، برادر شهید را پیش رو دارید.

گویا شهید خوش‌آمدی خادم امامزاده جعفربن‌موسی(ع) بودند، شما از چه زمانی در پیشوا زندگی می‌کردید؟
پدرمان سال 1357 در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مهاجرت و همین جا ازدواج می‌کند و تشکیل خانواده می‌دهد. من و مهدی از دوران خردسالی در پیشوا زندگی می‌کردیم. در آنجا امامزاده‌ای است به نام جعفربن‌موسی‌الکاظم(ع)‌ که از فرزندان امام موسی بن جعفر(ع) و برادر تنی امام رضا(ع) هستند. من فرزند اول خانواده بودم و مهدی فرزند دوم. هر دو خادم آن امامزاده شدیم. مهدی مکبر بود و خادمی می‌کرد و من هم قاری قرآن و مداح بودم. البته داداش مهدی حافظ چند جزء قرآن هم بود اما تا سال دوم دبیرستان بیشتر تحصیل نکرد. کمی بعد یعنی در سال 1394 همراه با دوستانش تصمیم گرفت به اروپا مهاجرت کند.
ایشان که می‌خواست به اروپا برود، چطور سر از سوریه و دفاع از حرم درآورد؟
 سال 1394 که مهاجرت به سمت اروپا زیاد شد، دوستان و رفقای مهدی هم راهی شدند و به مهدی پیشنهاد دادند که با آنها به اروپا برود. مهدی قبول کرد و همراهشان رفت. وقتی به ترکیه رسید، با ما تماس گرفت و گفت که من در ترکیه هستم اما می‌خواهم به ایران برگردم. رفقایم رفته‌اند و از همین‌جا برمی‌گردم. پدرم با اینکه از همان ابتدا مخالف تصمیم مهدی بود، گفت: تو این همه سختی و خطر را پشت سر گذاشتی، حالا می‌خواهی برگردی؟ من همه هزینه‌هایت را می‌دهم، تو راهت را ادامه بده و به اروپا برو. مهدی گفت: نه برمی‌گردم. حتی به پدر گفت موتورم را بفروشید و مبلغی برایم بفرستید تا بتوانم برگردم. من حاضرم بمیرم اما به اروپا نروم.
به چه دلیلی تصمیمش عوض شده بود؟
داداش وقتی به ایران رسید، گفت: من چیزهایی دیدم که تصمیم گرفتم برگردم. مهدی آدم تودار و آرامی بود. با خاله‌ام در این مورد صحبت کرده و گفته بود من آنجا نشانی از اسلام، عفت و دین ندیدم. خیلی چیزها ارزش خود را از دست داده است. من در کشور اسلامی چون ایران متولد و بزرگ شده‌ام، نمی‌دانم اگر بروم اروپا اثری از دین در وجودم باقی می‌ماند یا نه!
از اروپا تا سوریه، این تحول برایتان عجیب نبود؟
مهدی از ترکیه که برگشت یک هفته بعد راهی سوریه شد. اینکه چه دیده بود یا چه چیزی در وجودش او را به این صراط منیر رهنمون شده بود، نمی‌دانیم. خیلی اخلاقش عوض شده بود. وقتی رسید رفت دفتر فاطمیون ثبت‌نام کرد. در همان ترکیه به رفقایش گفته بود برمی‌گردم و به سوریه می‌روم. آنجا تا شهید نشوم باز نمی‌گردم. داداش تمام فیلم‌های رزم فاطمیون و مدافعان حرم را از نت می‌گرفت و آنها را نگاه می‌کرد. می‌گفت غیرتم اجازه نمی‌دهد که آنجا سر بچه شیعه‌ها را ببرند و من بروم اروپا. خلاصه یک هفته بعد از برگشت از ترکیه همه کارهای اعزامش هماهنگ شد. انگار بی‌بی زینب(س) طلبیده بودش.
گفتید پدرتان با اروپا رفتن مهدی مخالف بود، وقتی از تصمیم مدافع حرم شدن مهدی مطلع شد، چه کرد؟
پدرم گفت: من هر راهی جز این راه انتخاب می‌کردی، مخالفت می‌کردم اما حالا در راه حضرت زینب(س) و دفاع از حریم آل‌الله قدم برمی‌داری. من از جان و دل راضی هستم. حتی مسئول اعزام به خانه ما آمد و از ما رضایت کتبی و شفاهی گرفت. پدر هم می‌خواست برود، اما سنش که بالا بود مسئولان قبول نکردند. بابا به مهدی گفت: افتخار می‌کنم تو در راه اسلام جهاد کنی.
برادرتان چند بار اعزام شدند؟
مهدی سه بار اعزام شد، اولین بار ماه محرم و قبل از اربعین سال 1394 بود. یک ماه رفت آموزشی و بعد دو ماه در سوریه بود که به مرخصی آمد.
از جهادش در جبهه حرفی نمی‌زد؟
داداش وقتی از مرخصی برگشت تلفن همراهش پر بود از فیلم‌های مجاهدت رزمنده‌ها و شهادت آنها و وحشی‌گری داعش. مستندهایی از سر بریدن‌های تروریست‌ها داشت. وقتی به مادر و پدر نشان می‌داد آنها تاب دیدن نداشتند. می‌گفت مادر جان رفیقم را اسیر کردند و سرش را بریدند. من باید بروم تا انتقام بگیرم. بار دوم هم اعزام شد. این بار که به مرخصی آمد خاطره‌ای تعریف کرد: در یکی از هجوم‌ها یکی از رزمنده‌ها تیر خورد و جا ماند. استمداد می‌طلبید اما اصلاً امکان توقف و ماندن نبود. دشمن پشت ما بود، به مقر که رسیدیم به بچه‌ها گفتم من می‌روم، آن بنده‌خدا زنده است. دوستانم گفتند: نه خطرناک است، اگر بروی اسیر می‌شوی. برادرم می‌گوید: تاب ندارم بمانم. رفته بود و با همه خطرات آن رزمنده مجروح را پیدا کرده و روی کولش انداخته و به عقب آورده بود.
آخرین اعزامش کی بود؟
مهدی برای آخرین بار دو روز قبل اربعین سال 1396 رفت. یک هفته بعد از اینکه به دمشق رسیده بود، تماس گرفت و حال و احوالی کرد. بعد دیگر خبری نشد. 40 روز گذشت. من خیلی به دنبال رد و نشانی از او بودم. نمی‌دانستیم شهید شده است. مادرم بارها و بارها خواب دیده بود و غیرمستقیم می‌دانست که مهدی شهید شده است. وقتی پیکر را به معراج شهدا آوردند، ما بی‌اطلاع بودیم. کمی بعد از طرف بنیاد شهید و سپاه به در خانه آمدند و خبر شهادتش را دادند. پدرم گفت: راضی‌ام به رضای خدا. دسته‌گل ناقابلم تقدیم به خانم زینب (س). مهدی در شب شهادت امام رضا(ع) در تیپ امام رضا(ع) به شهادت رسید.
از مسئولیت‌هایش در جبهه مقاومت اطلاع داشتید؟
مهدی ورزشکار و یک موتورسوار حرفه‌ای بود. از این توانمندی هم در جبهه استفاده کرده بود. وقتی مسئولان توانمندی‌هایش را دیده بودند، گفته بودند تو باید مسئولیت بگیری و فرمانده بشوی. مهدی گفته بود: نه آمده‌ام خدمت کنم و به دنبال پست و مقام نیستم. من سرباز صفر حضرت زینب(س) هستم. همین برایم کافی است.
در مورد نحوه شهادتش پرسیدید؟
دوستان و همرزمانش نحوه شهادتش را اینطور تعریف کردند که ابتدا تیر به پای راست مهدی اصابت می‌کند و در مسیر بازگشت به مقر بر اثر اصابت خمپاره به شهادت می‌رسد.
وقتی به صحبت‌هایتان در مورد مهدی فکر می‌کنم با خود می‌گویم این لطف خدا بود که مهدی از میانه راه و سفر به اروپا بازگشت تا مدافع حرم شود؟
بله، به نظرم توجه مهدی به قرآن راهگشایش به سوی شهادت شد. من و مهدی از همان دوران کودکی کلاس‌های قرآنمان ترک نمی‌شد. مهدی خلوصی خاص داشت. هر کاری که به ایشان سپرده می‌شد به نحو احسنت انجام می‌داد. نماز و قرآن خواندن‌هایش در خلوت بود. با یک خضوع و خشوع خاصی قرآن می‌خواند. با جان و دل قرائت می‌کرد . رفتارش بی‌نظیر بود . خلوت‌های عاشقانه‌اش با خدا دیدنی بود. مهدی هر چه داشت از قرآن و انس با آن بود. از طرفی غیرت دینی هم داشت . حرف زور به کتش نمی‌رفت . زیر بارحرف زور نمی‌رفت. اهل قرآن و به عبارت کامل‌تر خادم قرآنی بود. وقتی تکفیری‌ها می‌خواستند به حرم بی‌بی‌زینب(س) تعدی کنند، تاب نیاورد.
  تا به حال شده بود با برادرتان درباره لزوم حضور نیروهای مدافع حرم در جبهه مقاومت اسلامی صحبت کنید؟
رفتار و منش مهدی پاسخ همه سؤال‌هایی بود که گاهی به ذهنمان خطور می‌کرد. ما به راهی که مهدی رفته بود ایمان داشتیم . یک بار یکی از بستگان در زمانی که مهدی به مرخصی آمده بود به خانه ما آمد. در میان صحبت‌هایش رو به مهدی کرد و گفت: شنیده‌ایم که به مدافعان حرم پول و کارت اقامت می‌دهند و آنها برای گرفتن این امکانات راهی عراق و سوریه می‌شوند . از مهدی پرسید: هدف تو در این جهاد چیست؟
مهدی خنده‌ای به صحبت‌های ناآگاهانه دوستمان کرد و گفت: ما به دیدار شهادت می‌رویم … مثل زینب تا اسارت می‌رویم.
چه برنامه‌ای برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهید خوش‌آمدی دارید؟
من با خود عهد کرده‌ام که نام شهید را برای همیشه زنده نگه دارم و به فرموده امام خامنه‌ای عمل کنم که فرمودند: زنده نگهداشتن یاد و نام شهدا کمتر از شهادت نیست. امیدوارم در این مسیر که هستم بتوانم به اهل‌بیت (ع) خدمت کنم و در این مجالسی که برای آنها برگزار می‌کنیم کار تبلیغی و آگاهی‌سازی جوانان را هم بر عهده داریم .
خیلی دوست دارم در روند اتفاقات جبهه مقاومت اسلامی باشم . این روزها با توجه به شهادت مهدی حس می‌کنم وظیفه سنگین‌تری بر عهده دارم. به نظر من آنها که رفتند کار حسینی کردند و ما مانده‌ها باید کار زینبی کنیم . جهاد فقط منوط به حضور در منطقه جنگی نیست، امروزه با جنگ نرمی که دشمن به راه انداخته باید مقابله کنیم و اجازه ندهیم که خون شهدا پایمال شود. در همین جلسات مذهبی باید به جوانان و نوجوانانمان بشناسانیم که شهدا برای چه رفتند و آنها را با معارف شهدا آشنا کنیم. همین جبهه مقاومت و همین حضور در سوریه و عراق مقدمه‌ساز ظهور امام زمان (عج) خواهد بود. باید بچه‌ها را نسبت به ظهور امام زمان و وقایع ظهور آگاه‌تر کنیم . جوانان امروز شناختی از این موضوع ندارند. ان‌شاءالله که پرچم جمهوری اسلامی به دست صاحب اصلی‌اش امام زمان (عج) خواهد رسید.

منبع: جوان

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.