ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » شهید حججی
  • شناسه : 69729
  • ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۵:۰۹
  • 92 بازدید
  • ارسال توسط :
کرمان| یادواره 527 شهید و سرداران شهید بم برگزار شد

کرمان| یادواره 527 شهید و سرداران شهید بم برگزار شد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری تسنیم از بم، مراسم یادواره 527 شهید و سرداران شهید بم شامگاه شنبه با حضور خانواده معظم شهید محسن حججی و حجت‌الاسلام حمیدالحسینی دبیرکل اتحادیه رادیو و تلویزیون اسلامی عراق در مسجد جامع بم برگزار شد. در این مراسم مادر شهید محسن حججی […]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهدای مدافع حرم به نقل از خبرگزاری تسنیم از بم، مراسم یادواره 527 شهید و سرداران شهید بم شامگاه شنبه با حضور خانواده معظم شهید محسن حججی و حجت‌الاسلام حمیدالحسینی دبیرکل اتحادیه رادیو و تلویزیون اسلامی عراق در مسجد جامع بم برگزار شد.

در این مراسم مادر شهید محسن حججی اظهار داشت: محسن با خلوص و ایمانی که از بچگی داشت در روضه‌هایی که می‌رفتیم با ما هم قدم می شد، خدمت برای اهل‌بیت‌(ع) و امام حسین‌(ع) را و زیارت عاشورا و نمازش را هیچ وقت فراموش نمی‌کرد و تا جایی که می‌توانست نماز را به جماعت می‌خواند.

وی افزود: محسن هنوز به سن تکلیف که نرسیده بود روزه‌هایش را کامل می‌گرفت. زمانی که آن داعشی ملعون محسن را اسیر کرد صلابت و اقتدار در چشمان محسن مشخص است که انگار گویی آقا محسن آن را اسیر کرده است. این شجاعت آقا محسن از روی خلوص نیت و آن احترامی که به پدر و مادرش می‌گذاشت بود. هر وقت که بیرون می‌رفت و می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید.

مادر شهید حججی با بیان اینکه سال 94 که آقا محسن به سوریه رفت 45 روز بود که من خبر نداشتم به سوریه رفته است گفت: در این چند روز هر وقت زنگ می‌زد، می‌گفت من تهرانم و من هم قانع می‌شدم تا اینکه بعد 45 روز برگشت.

وی بیان کرد: در این یک سال که اینجا بود انگار که محسن جایی دیگری بود، هر چه با او حرف می‌زدیم انگار نمی‌شنید و مدام به من می‌گفت مامان دوستانم شهید شدند و من شهید نشدم تو رو خدا برام دعا کن تا شهید بشوم.

مادر شهید حججی افزود: حتی دوستانش به او گفته بودند، ببین کجای کارت مشکل دارد. حتما مادرت راضی نیست که تو شهید نشدی. یک روز آمد، بلیت گرفته بود و من و باباش و خانمش را به مشهد برد. ده روز که مشهد بودیم شبهای قدر بود که واقعا التماس می‌کرد و می‌گفت تو رو خدا به امام رضا‌(ع) بگو یکبار دیگر قسمتم بشود و بروم سوریه پیش حضرت زینب(س) رو‌سفید شوم.

وی تصریح کرد: تو این یک سال که اینجا بود من رو قانع کرد که اگر ما نرویم این امنیت تو کشور ما نیست، من هم که می‌دیدم اینقدر بی‌قرار رفتن است، شب 21 رمضان بود در حرم امام رضا‌(ع) موافقت کردم.

مادر شهید حججی با بیان اینکه یک روز در شبکه‌های مجازی عکس اسیری رو زده بودند که برای اسیر ایرانی دعا کنید گفت: تا خانمش باز کرد، دید آقا محسن هست. خدا این روز رو برای هیچکس نیاورد. ما تا شب فقط دعا خواندیم و گریه کردیم و زمانی که فیلمش را دیدم که آن داعشی ملعون محسن رو گرفته و می‌برد توی ماشین و زمانی که لبهای خشکش را دیدم، خیلی دلم سوخت.

وی با اشاره به اینکه خدا را شکر و افتخار می‌کنم که چنین فرزندی داشتم که در راه امام حسین‌(ع) و اهل‌بیت(ع) فدا شد اظهار داشت: خیلی برای پدر و مادر سخت است اما من آقا محسن را در زندگیم حس می‌کنم، کوچکترین چیزی که از او بخواهم برای من محیا می‌شود. با اینکه شش ماه گذشته اما داغش برایم تازه است.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.