ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 71661
  • ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۳:۵۱
  • 159 بازدید
  • ارسال توسط :

یادمان شهدا رمز ماندگاری فرهنگ ایثار و مقاومت

هشت سال جنگ تحمیلی یکی از درخشان ترین عرصه های دفاع مقدس محسوب می شود؛ هنگامه ای که ملت ایران در اتحادی بی نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و برای حفظ و پاسداری از خاک وطن، سراسر عشق، ایثار و شجاعت شدند، پس از پایان جنگ نیز مجاهدانی از تبار شهیدان […]

هشت سال جنگ تحمیلی یکی از درخشان ترین عرصه های دفاع مقدس محسوب می شود؛ هنگامه ای که ملت ایران در اتحادی بی نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و برای حفظ و پاسداری از خاک وطن، سراسر عشق، ایثار و شجاعت شدند، پس از پایان جنگ نیز مجاهدانی از تبار شهیدان برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) در قامت مدافعان حرم در جنگ با اندیشه های افراطی و تکفیری، جامه برازنده شهادت را بر تن کردند و تحسین جهانیان را برانگیختند. بنابراین روزنامه های مختلف به منظور ارج نهادن به این ارزش ها و برجسته سازی تلاش های این ایثارگران با انتشار گزارش ها و مطالبی در محورهای گوناگون به این مهم پرداختند.

**دفاع مقدس؛ جلوه هایی آشکار از ارزش های ملی و مذهبی
تاریخ هشت سال جنگ تحمیلی جلوه هایی آشکار از ارزش هایی چون پایداری و ایثار در نظام جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت و پیروزی های شگفت انگیز رزمندگان اسلام سبب برانگیختگی شور و شعف ملت ایران شد.

روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «شلمچه و عملیات کربلای پنج» نوشت: چه تاوان سنگین و خونینی دارد ادای تکلیف، غروب دلگیر شلمچه، نخستین روز، پایانش را آغاز کرده بود.خورشید بیست و هفتمین روز دی ماه، خسته از یک روز تابش مداوم، اما کم رمق، در پشت نیزارهای آن سوی اروند صغیر آرام گرفته بود و آماده می شد برای خواب شبانه اش. غروب بود اگر آبادیِ مسلمان نشینی، در آن نزدیکی بود اینک باید دل می‌سپردم به صدای اذان گویش و شهادتش به بزرگی و یکتایی خداوند. خدایی که پروردگار تمامی عالم و همه بندگانش می باشد. مجید سمت چپم بود در مشهد خود، میان آب ها و دیگر بسیجی شهید در سمت راستم آرمیده بود آسوده و فارغ از درد و رنج. در پناهشان بودم، میان آن دو. من کجا و آنان کجا؟

روزنامه «خراسان» به بهانه روز «مادران شهدا» در یادداشتی به قلم غلامرضا بنی اسدی با عنوان «مادر و امیدی که در قاب نشسته است» آورد: سخت است از خود گذشتن. باید بزرگِ بزرگ شد تا بتوان از خویش گذشت. باید به درکی تازه از زندگی و حیات و مبدأ و معاد رسید تا بتوان از خود گذشت چنان که شهدا به این مقامِ والا رسیدند در روزگاری که بسیاری از ما از صدای گلوله در فیلم ها هم بر خویش می لرزیم، لرزه در پشت دشمن انداختند. بزرگ بودند و بزرگ آن قدر که هرچه نگاه مان را به آسمان بدوزیم باز از درک عظمت شان ناتوانیم. من با همه وجود این دشواری را حس می کنم بنابراین با احترام به مادران شهدا برمی خیزم که یک ماموریتِ الهی به پهنای همه عمر و طول همه آرزوهاشان را به بهترین نحو انجام دهم. در آغاز این ماموریت، به پرورش نسلی ممتاز و برگزیده شده، همت می کنند و همه امید خود را به آنان می بندند که لحظه به لحظه بزرگ می شوند و هزینه این ساختِ زیبا را با سوختنِ خود می پردازند و الله اکبر که این سوختن با چه عشقی انجام می‌شود تا جایی که وقتی فرزند به منتهای رشادت می‌رسد، پدر و به ویژه مادر، نیمه راه کهولت و کوتاه شدن را هم پشت سر می‌گذارند اما مهر و محبت شان به فرزند، همچنان جوان می‌ماند.

روزنامه «ایران» در دیداری با خانواده شهدای محله «سوهانک» تهران به بهانه روز تکریم مادران و همسران شهدا در گزارشی با عنوان «کوچه های شهر با نام شما چراغان می شود» نوشت: سیزدهم جمادی‌الثانی مصادف با یازدهم اسفند سالروز وفات بانوی بزرگوار حضرت ‌ام‌البنین در تقویم کشورمان به‌نام روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است. چون فداکاری و ایثار این بانوی بزرگوار، تابلویی زیبا از عشق و ارادت به مکتب تشیع و سرسپردگی به‌خاندان عصمت و طهارت(ع) را به نمایش گذاشته است و مادران و همسران شهدای ما در طول 8 سال دفاع مقدس با الگو از این بانوی بزرگوار حماسه‌های جاویدی ساختند که قلم توانایی نوشتن آن را ندارد اما تاریخ همیشه از آنها یاد خواهد کرد. بیش از 20 شهید گرانقدر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در گلزار شهدای این محله به خاک سپرده شده‌اند. شهید احمدعلی ازگلی نخستین شهید آن منطقه در دوران 8 سال دفاع مقدس است. پدر و مادر شهید با خوشرویی به استقبال‌مان می‌آیند. خانه‌شان پر است از یادگاری‌های پسرشان احمد. کتابخانه‌ای که روی در چوبی آن با خط خوش شعری نوشته شده و عکس‌هایی از شهیدشان. پدرش می‌گوید: احمد در شمیران نخستین شهید بود، از آن پس من متولی گلزار شهدا شدم.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «ضدانقلاب‌ها با سیگار روی پیکر دارا یادگاری نوشتند» آورد: گروهک‌ها کینه فراوانی از این «دارا کهنه‌پوشی از مؤسسان سپاه مریوان» داشتند، تمام بدنش را با آتش سیگار سوزاندند و با سرنیزه، زخم‌های متعددی به بدنش وارد کردند. در نهایت پس از شکنجه‌های وحشیانه سرش را با موزائیک بریدند و پیکر خونینش را روی زمین کشیدند. شاید کمتر کسی بداند آشوب‌های کردستان از کجا شکل گرفت و چطور وارد فاز نظامی شد. تاریخ را که ورق می‌زنیم به واقعه 23 تیر 1358 مریوان می‌رسیم که طی آن حدود 25 پاسدار محلی با قساوت تمام توسط ضد انقلاب به شهادت رسیدند و شعله‌های آتشی را برافروختند که تا چند سال کردستانات را دربرگرفت. بعدها مشخص شد تمامی شهدای واقعه مریوان، از پاسدارهای بومی بودند که به صورت خودجوش اقدام به تأسیس دفتر سپاه در مریوان کرده بودند؛ شهدای مظلومی که به رغم شهرت حادثه مریوان، کمتر شناخته شدند و نامی از آنها به گوش نمی‌رسید.

**روایت هایی از شهامت و ایستادگی دلاورمردان دفاع مقدس
مرور خاطره های شهیدان و ایثارگران جنگ تحمیلی، حاوی و انعکاس دهنده نوع نگاه و باور این دلاورمردان در دفاع از میهن خویش است. آنان که با ایستادگی و از خودگذشتگی به رویارویی دشمن متجاوز رفتند و آموزگاران شجاعت و ایثار شدند.

روزنامه «خراسان» در گزارشی با عنوان «نبرد فرماندهان در15 کیلومتری فلسطین اشغالی» از استراتژی فاطمیون و آرزوی نابودی رژیم صهیونیستی نوشت: روز 9 اسفند ماه، سومین سالگرد شهادت سرداران شهید فاطمیون، ابوحامد و فاتح است که چند سال قبل فاطمیون را تأسیس کردند و با انسجام رزمندگان افغانستانی مدافع حرم، این لشکر را قوام بخشیدند. یکی از عملیات‌های مشترک ابوحامد و فاتح ماجرای تل قرین بود. تل قرین منطقه‌ای در سوریه است که موقعیت راهبردی و حساسی دارد و این حساسیت به دلیل نزدیکی 15 کیلومتری به مناطق اشغالی فلسطین است. این نزدیکی باعث شده بود که تروریست‌های مورد حمایت رژیم صهیونیستی این نقطه را به عنوان مرکز ثقل دیده‌بانی و برای اشراف بر دیگر مناطق انتخاب کنند. وقتی تل قرین به تصرف رزمندگان مقاومت درآمد، شاهد بودیم که چگونه موشک‌ها یکی پس از دیگری از سوی مناطق اشغالی فلسطین به تل قرین شلیک می‌شود و این یعنی اسرائیل مستقیم وارد جنگ شده بود. هرچند حدود 17 شهید از رزمندگان فاطمیون و درنهایت فاتح همراه با فرمانده خود ابوحامد همزمان در یک مکان به شهادت رسید.

روزنامه «کیهان» در گزارشی با عنوان «دو ماه پیش از شهادت فایل صوتی عاشقانه‌ای برای حضرت آقا فرستاد» آورد: رهبر عزیزمان که هماره به قافله شهدا غبطه می‌خورد، خوش لفظ را خوش زخم، خوش باور و خوش رفیقش نامید. حالا شاید بتوان به او خوش طریق و خوش پرواز هم لقب داد، پروازی به بلندای آسمان تا ملکوت، تا اوج، تا دیدار یار… سال‌ها رنج و زخم جراحت‌های جانبازی را تحمل کرد، سال‌ها برای لحظه وصال یار له‌له زد و چون شمع آب شد تا عاقبت یار، او را به قیمت جان خرید. از اربعین شهادتش چندروزی بیشتر نمی‌گذرد و حالا او در جمع یاران سفرکرده‌اش آرام گرفته؛ در بین آنها که سال‌ها شوق دیدار دوباره‌شان آرام و قرار از روح و جان این شهید زنده گرفته‌بود.

در ادامه به نقل از ژاله ایمانی همسر شهید «علی خوش لفظ» آمده است: ژاله ایمانی متولد 1346 هستم و در سال 66 یعنی در بحبوحه سال‌های پایانی جنگ و در شرایطی که ایشان جانباز شده بودند باهم ازدواج کردیم. بنده کاملا با علم به عوارض جانبازی و شیمیایی شهید خوش لفظ با او ازدواج کردم، البته اوایل این عوارض نمود کمتری داشت اما در طی سالیان، رفته رفته علائم و آسیب‌های جانبازی و شیمیایی بیشتر و بیشتر نمایان شد. جراحات جانبازی شهید بسیار بود و آثار آن از تیر و ترکش‌های متعددی که در بدنش باقی مانده بود نمایان می‌شد اما مهم‌ترین عارضه‌‌ای که در نهایت او را به وصال یار رساند عارضه شیمیایی بود.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «پهلوانی از سیستان و بلوچستان» به یاد سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی آورد: سردار شهید حاج حبیب لک‏زایی 18 شهریور 1342 در خانواده‏ای روحانی دیده به جهان گشود. وی در هشتم تیر 1360 به عضویت سپاه پاسداران درآمد وی در سال 1367 در منطقه شلمچه به شدت مجروح شد، به طوری که چهار روز در بی‌هوشی به سر برد. او در اثر این مجروحیت‏ها جانباز 77 درصد شد و ترکش‏هایی در ناحیه سر، گردن، چشم، قفسه سینه و دیگر اعضای بدنش، سال‏ها همنشین این سردار پرتلاش بوده‏اند. سردار لک‏زایی از تک‌تیرانداز گردان کمیل لشکر 41 ثارالله در دشت‌عباس تا جانشین فرمانده مقاومت منطقه و جانشین فرمانده سپاه سلمان از سال 1387 در هنگام شهادت مسئولیت‏های زیادی را برعهده داشت. بعد از شهادت شهید محمدزاده مدتی نیز سرپرست سپاه سلمان بود همچنین مدیرعامل بنیاد فرهنگی مهدی موعود (عج) استان سیستان و بلوچستان، دبیر ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان، ریاست هیئت مدیره مؤسسه خیریه امدادگران عاشورای استان، رئیس هیئت امنای گلزار شهدای حضرت رسول‌(ص)، عضو هیئت امنای هیئت رزمندگان کشور و نماینده ایثارگران استان در مجلس ایثارگران کشور را نیز در کارنامه خود داشت.

روزنامه «کیهان» در گزارشی دیگر با عنوان «اول فکر، بعد عملیات» نوشت: مسوولان اطلاعات در دوران دفاع مقدس نقش مهمی در پیروزی‌های رزمندگان اسلام داشتند و در این میان نام فرماندهان و سردارانی همچون سردار شهید سیدمحمدعلی موسوی از مسوولان اطلاعات پیشین نیروی زمینی سپاه به چشم می‌خورد. وی بیش از 90 ماه سابقه حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل داشت وی در ابتدای جنگ تحمیلی از فرماندهان برجسته‌ای بود که نقش مهمی در برقراری نظم و امنیت در شهر خرمشهر ایفا کرد و پس از آن در پست‌های مختلف اطلاعاتی و امنیتی با موفقیت حاضر شد سپس تا سطح کارشناسی ارشد در رشته مدیریت امور دفاعی به ادامه تحصیل پرداخت.

روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «شهید خیبر و سردار خط شکن عاشورایی» آورد: از شهید حمید باکری نسبت به آنچه از مهدی باکری گفته و منتشر شده، کمترسخن به میان آمده است. شاید یکی از دلایل آن این باشد که او برادر مهدی و همراه همیشگی وی بود و گفتن از مهدی، بیانگر خاطرات حمید هم هست. حمید همیشه در کنار مهدی و هم رزم وی بود و وقتی هم که در 6 اسفند 1362 در کنار پل جزیره مجنون جنوبی به شهادت رسید، قائم مقام مهدی در لشگر پر افتخار و خط شکن عاشورا بود. با این حال، حمید خود شخصیت بزرگی داشت. او انسانی دوست داشتنی و با صفا، مهربان و پر تلاش، و شجاع و جنگ آور، فهیم و باهوش بود.

در ادامه این گزارش آمده است: از حمید باکری چند جمله زیبایی به یادگار مانده است که بیان آن‌ها، یاد او را در اذهان بیشتر زنده نگه می‌دارد: دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند، در غیر این صورت زمانی فرا می‌رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته می‌شوند. دسته‌ای راه بی‌تفاوتی را بر می‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند و دسته‌ای با مخالفت با گذشته خود بر می‌خیزند و از گذشته خود پشیمان می‌شوند. دسته‌ای به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسئولیت می‌کنند که از شدت مصائب و غصه‌ها دق خواهند کرد. پس از خدا بخواهید که با وصول شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزئی دسته سوم ماندن هم بسیار سخت و دشوار خواهد بود.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «علمدار جبهه‌ها و پرچمدار جهاد و شهادت» درباره سردار پاسدار شهید حاج حسین خرازی نوشت: او با آغاز انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی فعالیت خود را شروع کرد. در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به درجات عالی از نظر معنوی و نظامی رسید و در تاریخ 8 اسفند 65 در عملیات سرنوشت ساز کربلای 5 به دیدار ارباب بی‌کفن خود یعنی امام حسین علیه السلام رسید او در جبهه به علمدار جبهه‌ها معروف بود چون در عملیات خیبر یک دست خود را به راه خدا داده بود. او همان حاج حسین خرازی عزیز از محله فقیر نشین اصفهان است. شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چذابه و تپه‌های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین(ع) رسمیت یافت. در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی‌اش حدود 15 کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت. از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 4 و خیبر…… در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

روزنامه «ایران» در گزارشی درباره زندگی نامه آزاده سرافراز مصطفی اردیبهشت با عنوان «در انتظار مادر» آورد: گاهی در ایام اسارت در زندان عراق به دوران کودکی و روزهای سختی که در پرورشگاه کانون کارآموزی کرج گذرانده بودم فکر می‌کردم. وقایع تلخ آن زمان از جلوی چشمانم رژه می‌رفتند. بعضی اوقات نمی‌توانستم بفهمم سال های زندگی در کانون برایم سخت‌تر و عذاب آورتر بودند یا زندگی در اسارت و زیر آن همه فشار و سختی سربازان بعضاً بی‌رحم عراقی. انگار سرنوشت مرا با رنج و محنت نوشته‌اند. مادرم مرا در کانون گذاشت و رفت، نه به این سادگی البته. چند بار خداحافظی کرد و هنوز دور نشده بود که باز برمی گشت و مرا در آغوشش می‌گرفت و می‌بوسید و گریه می‌کرد و باز جدا می‌شد. بار آخر که دید طاقت من هم طاق شده است یک اسکناس پنج تومانی از کیفش در آورد و به دستم داد و گفت روی همین پله‌های جلوی دفتر بنشین، کاری دارم که باید بروم اما تا یک ساعت دیگر برمی گردم و با هم به خانه می‌رویم. با همه کوچکی‌ام حس می‌کردم که برای آرام کردن من دروغ می‌گوید اما در عین حال می‌خواستم باور کنم که راست می‌گوید. او رفت و من ساعت ها در انتظارش همان جا نشستم. می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم که مبادا او بیاید و مرا نبیند.

روزنامه «جوان» در گزارشی دیگر با عنوان «نجات کودک عرب‌زبان توسط یک رزمنده دفاع مقدس» نوشت: اوایل جنگ بود. به دلیل اهمال‌کاری برخی از مسئولان وقت، کشورمان از حمله همه‌جانبه دشمن غافلگیر شده بود. تا مدتی دست برتر با دشمن بود و به هر نقطه از جبهه‌ها که می‌رفتی، با فجایع بسیاری روبه‌رو می‌شدی. در اولین روزهای شروع جنگ به سوسنگرد اعزام شدم. داخل این شهر پر از اجساد شهدا بود. آنجا رزمندگانی را می‌دیدیم که مثل خودم چیزی از هنر جنگ نمی‌دانستند اما با غیرت دینی و ملی‌شان به میدان نبرد آمده بودند تا به قدر توانشان در برابر دشمن ایستادگی کنند. رزمنده‌ها در کمال مظلومیت با کمترین سلاح در برابر یک ارتش مجهز بعثی مقاومت و پیشروی‌اش را کند می‌کردند. سال اول جنگ روزهای سختی را سپری می‌کردیم. گاه وقایعی را شاهد می‌شدیم که با عقل سلیم جور درنمی‌آمدند.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «اسفند، بهار زودرس فرماندهان جنگ بود» آورد: اسفند، ماه فرماندهان شهید است. ماهی که در آن حداقل پنج تن از نام‌آورترین سرداران دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند. شهید حمید باکری، شهید محمدابراهیم همت، شهید مهدی باکری، شهید عباس کریمی و شهید حاج‌حسین خرازی از بنام‌ترین فرماندهان دفاع مقدس بودند که همگی در اسفندماه پر گشودند. در کنار این نام‌های بزرگ، هستند فرماندهان دیگری که در سمت‌ها و مسئولیت‌های مختلفی خدمت می‌کردند و آنها نیز اسفند پرحادثه را مناسب پرواز یافتند و بال در بال ملائک گشودند. در حالی که به میانه اسفند 1396 می‌رسیم، مروری بر نام‌ها و نشانه‌هایی می‌اندازیم که ریختن خون سرخ‌شان، اسفند را بهار فرماندهان جنگ می‌کند.

** آثار دفاع مقدس؛ اسنادی مهم از هشت سال پایداری
حفظ و پاسداری از اسناد و آثار دوران دفاع مقدس، لزوم رویارویی از امکان فراموشی وقایع این برهه را گوشزد می کند و چه زیبا خواهد بود خاطره سازان این دوران خود مولف وقایع این دوران باشند تا به حکم امانت این خاطرات به درستی به نسل های آینده برسانند.

روزنامه «وطن امروز» در گزارشی با عنوان «حسام خوش‌نویس» نویسنده ادبیات دفاع‌مقدس نوشت: سردار جنگ، جانباز، فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران یا هر چیز دیگر می‌تواند بخشی از وجوه حمید حسام را معرفی کند. حمید حسام متولد 1340 در همدان است او با کتاب «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند» به دنیای ادبیات داستانی پا گذاشت. کتابی که می‌توان آن را خاطره‌نگاری در حوزه ادبیات دفاع‌مقدس نامید. «راز نگین سرخ» دیگر کتابی است که او در سال 78 در قالب رمان به بازار فرستاد. او هم‌اکنون در کارنامه خود بیش از 10 اثر قابل ستایش دارد که همگی در حوزه دفاع‌مقدس و ادبیات پایداری هستند. کتاب‌های «آب هرگز نمی‌میرد»، «بچه‌های ممدگره»، «پوتین‌های آشنا»، «خداحافظ سالار»، «دلیل»، «راز نگین سرخ»، «فقط غلام حسین باش»، «نردبانی برای چیدن تاریخ»، «عطر شب‌بوها»، «وقتی مهتاب گم شد» و… از جمله آثار او است .

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «سرنوشت قطعنامه در دستان (تنگه ابوقریب)» آورد: «تنگه ابوقریب» که آن را نسخه وطنی و بومی «دانکرک» می‌نامند، یکی از شگفتی‌های جشنواره فجر سی‌وششم بود؛ فیلمی در دسته سینمای دفاع‌مقدس و از جمله Big Productionها که هر چه خود فیلم، پرسروصداست اما کارگردان و عواملش از آرام‌ترین و کم‌حاشیه‌ترین‌ها بودند. یکی از وجوه شگفت‌انگیز «تنگه ابوقریب» بهرام توکلی است. «تنگه ابوقریب» نمایش گوشه‌ای از خون‌هایی است که کسانی برای آنکه ایران، خانه خوبان بماند، به پای این خاک ریخته‌اند. «تنگه ابوقریب» روایت مقاومت رزمندگان گردان عمار در 5 روز پایانی جنگ تحمیلی است. موقعیت سوق‌الجیشی این تنگه به‌گونه‌ای است که اگر به دست رژیم بعث عراق اشغال شود، دشمن تا خرمشهر براحتی جلو می‌آید و شهر سقوط خواهد کرد. این در حالی است که کمتر از یک هفته بعد از این نبرد جان‌فرسا، قطعنامه 598 امضا شده و روشن است که سرنوشت جنگ و تعیین متجاوز تا چه حد به مقاومت این تنگه بستگی داشته اما در تاریخ، نقش آن مغفول و مهجور مانده است. بهرام توکلی در پلان پایانی فیلم- که درخشان‎ترین صحنه است- این نکته را به زیبایی به نمایش در آورده است.

روزنامه «جام جم» در گزارشی با عنوان «باغبان ادبیات دفاع‌مقدس» نوشت: مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر هنر و ادبیات پایداری حوزه هنری، حدود سه دهه است در عرصه نگارش و انتشار کتاب های مهمی در خصوص دفاع مقدس فعال است و در تازهترین سلسله نشست های حوزه هنری با عنوان شبی با نویسنده، همراه دیگر نویسندگان و همکارانش به معرفی و بررسی کتاب های خوب و مهم این عرصه خواهد پرداخت. او بیش از آنکه درگیر نوشتن شود و بخواهد نام خود را با کتاب هایش ماندگار کند، مشغول بررسی آثار جوانترها و کمک برای شکل گیری یک جریان محکم و پیشرو در عرصه ادبیات دفاع مقدس بوده است. گویی ذاتا باغبان است و آبیاری گل های باغچه بیش از هر چیز روح بزرگش را راضی میکند.

از سال 1367 تاکنون در این دفتر مشغول کار روی آثار مرتبط با دفاع مقدس، جمع آوری خاطرات رزمندگان و… بوده و البته با همه مشغله هایی که داشته، حدود 20 جلد کتاب هم منتشر کرده است. کتاب «مردی که خواب نمی دید» در زمانی منتشر شد که هنوز بازار کتاب های خاطرات دفاع مقدس رونق نداشت و این اثر ارزشمند آنگونه که باید، دیده نشد. در حالی که مرحوم بختیاری با دقت و پرداختن به جزئیات مهم زندگی مهندس خالدی، اثری خواندنی خلق کرد.

روزنامه «خراسان» در گزارشی با عنوان «شناگر هور» آورد: چقدر خوب است تا وقتی که بزرگان و آنان که ما دوستشان داریم تا آن زمان که در میان ما هستند بشناسیم شان، کتاب ها، فیلم های مستند و گزارش های مطبوعاتی دقیقا چنین وظیفه ای را بر عهده دارند. یکی از آثاری که توانسته از عهده این وظیفه به خوبی برآید، کتاب «شناگر هور» است که روایتی از زندگی ورزشکار جانباز «محمد محمدی» را پیش روی مخاطبان قرار داده است.

سیده محدثه موذنی راد به عنوان نویسنده این کتاب در اثری که به همت معاونت فرهنگی واجتماعی و مدیریت تربیت بدنی شهرداری مشهد منتشر شده است، تلاش کرده راوی صادق خاطرات و زندگی فردی، اجتماعی و جهادی جانباز محمد محمدی باشد. این جانباز 70درصد که رتبه های متعدد قهرمانی رشته شنا در مسابقات بین المللی را در کارنامه دارد نویسنده این کتاب در 190 صفحه روایتی خواندنی از چهار سالگی جانباز محمدی از کوچه باغ های شاندیز مشهد تا روزگار امروز سوژه اش را به رشته تحریر در آورده و اثری دوست داشتنی را به مخاطبان خود عرضه کرده است. «شناگر هور» زمستان 1395 توسط انتشارات ققنوس چاپ شده است.

این روزنامه با اقتباسی آزاد از کتاب «شهیدِ صالح» در گزارشی دیگر با عنوان «مثل یوسف گمگشته» نوشت: قصه‌اش به یوسف گمگشته‌ای می‌ماند که عطر خوش بوی پیراهنش در تمام شهر پیچیده اما سال ها پس از رفتنش، چشم انتظاری آمدنش هنوز به جمال وصال روشن نشده. پس از گذشت سال‌ها از آزادی خرمشهر و سال‌ها پس از پایان دفاع مقدس،‌ هنوز هم رد و نشانی از فرمانده شهید جاویدالاثر «سیدعلی اصغر صالح شریعتی» که در روزهای ابتدایی نبرد با دشمن از فرماندهان مقاومت 34 روزه آزادی خرمشهر بود، نیست. انگار قصه شهادت او در آخرین روز مقاومت در خرمشهر با عروج روح و جسم یکی شده …

روزنامه «جوان» با نگاهی به کتاب «شش و سی دقیقه عصر» در گزارشی با عنوان «شجاعت‌های مثال‌زدنی یک خلبان آذری» نوشت: دفاع مقدس برای معرفی نقش‌آفرینی‌های این قهرمانان هیچ چیزی کم ندارد و همانند یک معدن الماس، نیاز به استخراج، کشف و کنکاش دارد.«یوسف سمندریان» از همان قهرمانانی است که از همان اولین روزهای جنگ با هواپیمایی جنگی به جنگ دشمن متجاوز بعثی رفت و 983 سورتی پرواز انجام داد. سمندریان در یکی از پروازهایش مورد هدف قرار گرفت و پنج سالی را در اسارت دشمن گذراند. کتاب «شش و سی دقیقه عصر» شرح حال زندگی این خلبان آزاده است؛ امیر سرتیپی که در سرزمین مردان باغیرتی همچون باکری‌ها‌ زاده شد و رشد کرد. سمندریان به دلیل علاقه زیادش به خلبانی از تبریز راهی تهران شد و پس از موفقیت در آزمایش‌ و آزمون‌ها وارد نیروی هوایی می‌شود.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «روایتی صادقانه از بسیجی‌های شجاع امام» آورد: رهبر انقلاب در تقریظشان بر کتاب «سرباز کوچک امام»، آن را یک سند باارزش از دفاع مقدس و انقلاب دانستند این تقریظ بار دیگر نام این اثر ماندگار در ادبیات دفاع مقدس را بر سر زبان‌ها انداخت تا ارزش ادبی کتاب بیش از پیش عیان و مشخص شود. به بیان منتقدان، این کتاب به لحاظ حجم و محتوا جامع‌ترین کتاب خاطره‌نگاری در عرصه اسارت و فرهنگ ایثار و مقاومت به شمار می‌رود. فاطمه دوست‌کامی که مصاحبه‌کننده و نویسنده «سرباز کوچک امام» است، این کتاب را طی چهار سال با نگاهی به زندگی این بزرگمرد و با حمایت مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان نوشته است.

*گروه اطلاع رسانی
*پژوهشم**1699**2059**9131
ایرنا پژوهش، کانالی برای انعکاس تازه ترین تحلیل ها، گزارش ها و مطالب پژوهشی ایران وجهان، با ما https://t.me/Irnaresearchهمراه شوید.

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.