ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » دسته‌بندی نشده
  • شناسه : 7666
  • ۰۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۶:۳۶
  • 423 بازدید
  • ارسال توسط :
ارتفاعات کوسالان کردستان معراج شهدای مدافع حرم بود

ارتفاعات کوسالان کردستان معراج شهدای مدافع حرم بود

به گزارش شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ یکی از همرزمان شهید جواد کاکه جانی در گفت و گو با  پیشمرگ روح الله گفت: سال 1390 به واسطه ازدواج شهید جواد کاکه جانی با خواهرم با این شهید بزرگوار آشنا شدم و بعد از مدتی که خودم نیز وارد سپاه […]

به گزارش شهدای مدافع حرم به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ یکی از همرزمان شهید جواد کاکه جانی در گفت و گو با  پیشمرگ روح الله گفت: سال 1390 به واسطه ازدواج شهید جواد کاکه جانی با خواهرم با این شهید بزرگوار آشنا شدم و بعد از مدتی که خودم نیز وارد سپاه پاسداران شدم و در گردان تکاوران مشغول خدمت شدم، بعد از ورود من به گردان تکاوران دوستی و رفاقت ما عمق بیشتری پیدا کرد.

 

شهید کاکه جانی بسیار مؤدب بود و علی رغم اینکه چند سالی از من بزرگتر بود، ولی برای من احترام ویژه ای قایل بود. این برخورد شهید کاکه جانی باعث شده بود که من همواره به چشم برادر بزرگتر به ایشان نگاه کنم و خودم را برادر کوچکتر شهید کاکه جانی قلمداد کنم.

 

ادب و تربیت شهید کاکه جانی در خانه زبانزد خاص و عام بود. علی رغم رفاقت من و شهید کاکه جانی گاهی به قدری برای بنده احترام قایل می شد که از برخورد محترمانه شهید خجالت می کشیدم؛ نه تنها بنده بلکه با سایر اعضای خانواده نیز با ادب و متانت خاصی برخورد می کرد. روابط فامیلی ما هیچ گاه وارد محیط کاری نمی شد و شهید کاکه جانی امور مربوط به حوزه کاری را با جدیت دنبال می کرد و اهمیت خاصی به خرج می داد.

 

پاییز سال 1394 تعدادی از نیروهای لشکر به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شدند. شهید کاکه جانی علی رغم تلاش فراوان در این مرحله نتوانست به سوریه اعزام شود، ولی در نهایت در مرحله دوم به سوریه اعزام شد. شهید کاکه جانی همزمان با اعزام زائران به کربلای معلا برای مراسم اربعین سرور و سالار شهیدان امام حسین(ع) به سوریه اعزام شد. در واقع شهید کاکه جانی به همراه چند تن از دوستان تمام کارهای مربوط به پیاده روی اربعین را انجام داده بود ولی زمانی که قصد خروج از پادگان و رفتن به کربلا را داشت، متوجه می شود که نامش در لیست اعزام به سوریه قرار دارد، به همین دلیل سفر به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) جایگزین سفر کربلا کرد.

 

در عملیات های زیادی توفیق حضور در جوار شهید کاکه جانی را داشتم. شهید کاکه جانی در انجام عملیات ها بسیار با روحیه بود و خستگی برایش معنایی نداشت. از بودن در کنار شهید کاکه جانی احساس غرور می کردم و بر خود می بالیدم. شهید کاکه جانی از جمله همرزمانی بود که هوای دوستانش را داشت و تا حد توان به همرزمانش کمک می کرد.

 

در آخرین عملیاتی که به ارتفاعات کوسالان اعزام شدیم، من در شیفت مرخصی بودم و زمانی که از اعزام نیروها به این منطقه مطلع شدم، سریع به محل گردان مراجعه کردم تا به همراه نیروها به منطقه اعزام شوم. شب قبل از اعزام به خانه شهید کاکه جانی رفتم و از خواهرزاده ام ـ فرزند کاکه جانی ـ فیلم گرفتم تا زمانی که شهید کاکه جانی را می بینم فیلم فرزندش را به ایشان نشان دهم. ولی زمانی که به محل گردان رسیدم، خیلی زود به منطقه اعزام شدیم و من نتوانستم آخرین لبخندهای فرزند شهید کاکه جانی را به ایشان نشان دهم.

 

زمانی که به منطقه رسیدیم، از یکی از بچه ها شنیدم که شب قبل وقتی نیروها به محل کمین اعزام شده اند، شهید کاکه جانی به تنهایی سلاح تیربار و جعبه مهمات تیربار را حمل کرده است، همان جا تصمیم گرفتم که امروز حتماً شهید کاکه جانی را کمک کنم. با اصرار فراوان جعبه مهمات را از شهید کاکه جانی می گرفتم و دقایقی کمکش می کردم، ولی شهید بلافاصله جعبه مهمات را از من می گرفت و می گفت: خسته شده ای.

 

مجموع وزن سلاح و مهمات شهید کاکه جانی که تیربارچی گردان تکاوران بودند چیزی در حدود 14 الی 15 کیلو گرم بود و لازمه حمل این مقدار بار اضافی، علاوه بر قدرت جسمانی بسیار بالا، داشتن ایمان قوی است که اراده شخص را برای تحمل سختی ها تقویت کند.

 

مصافت طولانی بود و خستگی بر نیروها چیره شده بود و برای اینکه بتوانیم بر این خستگی غلبه کنیم، سلاح و مهمات هم دیگر را حمل می کردیم. برخی مناطق به اندازه ای از لحاظ پوشش دارای پستی و بلندی بود که مجبور بودیم به صورت انفرادی و بدون هیچ سلاح و مهماتی از منطقه عبور کنیم تا نفر بعدی سلاح را برای ما پرتاب کند و بعد خودش از آن ارتفاع بالا بیاید و یا از آن بلندی پایین برود. به هر سختی بود بعد از چند ساعت پیاده روی به محلی که از قبل تعیین شده بود رسیدیم.

 

نحوه عملیات به گونه ای طراحی شده بود که بتواینم نیروهای ضد انقلاب را به منطقه مورد نظر هدایت کنیم و بعد از آن از چند محور به آن ها حمله کنیم. طی چند مرحله از بی سیم شنیدیم که چند نفر از نیروهای ضد انقلاب توسط تیم های مختلف مورد هدف قرار گرفته و به هلاکت رسیده اند. شنیدن این اخبار باعث تقویت روحیه نیروها می شد.

 

در حال پیشروی به طرف نیروهای ضد انقلاب بودیم که ناگهان با آتش سنگین نیروهای ضد انقلاب روبرو شدیم. خیلی سریع پشت صخره ها پناه گرفتیم. شهید کامران حسین پور نفر اول تیم ما بود و در همان لحظه اول از ناحیه سر مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. ما هم شروع به تیراندازی کردیم و توانستیم تک تیرانداز نیروهای ضد انقلاب را مورد هدف قرار دهیم. در حین درگیری یک آن متوجه شدم که شهید کاکه جانی هم مورد هدف گلوله قرار گرفته است. تعداد زیادی گلوله به شهید کاکه جانی اصابت کرده بود، ناله های شهید کاکه جانی را می شنیدم، ولی کاری از من ساخته نبود. درگیری ادامه داشت تا اینکه یکی دیگر از اعضای نیروهای ضد انقلاب را مورد هدف قرار دادیم.

 

با رسیدن همرزمانم، نیروهای ضد انقلاب عقب نشستند و درگیری به اتمام رسید. ترکش نارنجک به سرم اصابت کرده بود و سر و صورتم غرق خون بود، خون های صورتم را کنار زدم و خودم را به بالین شهدا رساندم. شهید کامران حسین پور و شهید جواد کاکه جانی به شهادت رسیده بودند و فقط آه و حسرت جا ماندن از کاروان شهدا برای من باقی مانده بود.

 

شهیدان کامران حسین پور و جواد کاکه جانی طالب شهادت در جوار بارگاه ملکوتی حضرت زینب (س) بودند ولی خداوند مقدر کرده بود که خون این عزیزان در خطه خونرگ کردستان بر زمین جاری شود تا سندی باشد بر مظلومیت مردم کردستان و پلیدی نیروهای ضد انقلاب.

 

بعد از اینکه پیکر مطهر شهدا را به شهرستان قروه منتقل کردیم، شهید کامران حسین پور را در گلزار شهدای شهرستان قروه و پیکر شهیدان علی پویا و جواد کاکه جانی را در زادگاهشان ـ دلبران ـ دفن کردیم.

 

البته نفرات باقی مانده گروهک ضد انقلاب در مرحله ای دیگر در کمین رزمندگان سپاه اسلام گرفتار شدند و به درک واصل شدند. و هدف شومشان از ورود به کردستان را برای همیشه تاریخ با خود به گور بردند.

 

 

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن