ایستگاه صلواتی:
دانلود صلواتی تقویم دیو.اری و پوستر شهدا

موقعیت شما : صفحه اصلی » شهید حججی
  • شناسه : 89497
  • ۱۸ مهر ۱۳۹۷ - ۵:۲۳
  • 97 بازدید
  • ارسال توسط :
143 نماینده و یک لحاف‌دوز/ مجلس فقط بهارستان نیست/ بازخوانی و واکاوی یک خبر!

143 نماینده و یک لحاف‌دوز/ مجلس فقط بهارستان نیست/ بازخوانی و واکاوی یک خبر!

سرویس سیاست مشرق – روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت […]

سرویس سیاست مشرق – روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

143 نماینده و یک لحاف‌دوز

محمد صرفی در کیهان نوشت:
 
  جلسه روز یکشنبه مجلس درباره لایحه پیوستن به کنوانسیون مبارزه با تامین مالی تروریسم موسوم به CFT بار دیگر ضرورت پیگیری و مطالبه گوهر گمشده شفافیت را آشکار کرد. پیش از به رای گذاشتن لایحه دولت، برخی از نمایندگان مخالف CFT خواستار رای‌گیری علنی شدند.

117 نفر با پیشنهاد رای‌گیری علنی موافقت کردند و تعداد مخالفان 111 نفر بود اما با توجه به اینکه 17 نفر از حاضرین رای ممتنع دادند، عملاً تعداد موافقین کمتر از میزان لازم شد و رای‌گیری درباره یکی از جنجالی‌ترین و حساس‌ترین موضوعات کشور در تاریکی انجام شد و لایحه مذکور با 143 رای مثبت در برابر 120 رای منفی به تصویب رسید. در این میان 5 نفر رای ممتنع دادند و 3 تن نیز در رای‌گیری شرکت نکردند.

 نکته جالب آنکه تعداد مخالفین الحاق ایران به این کنوانسیون تقریباً برابر با کسانی است که خواستار شفافیت آرای نمایندگان بودند. نمایندگان موافق CFT می‌گویند رای به این الحاق در جهت منافع ملی و مصالح مردم است. در این میان اولین سؤالی که مطرح می‌شود آن است که این نمایندگان محترم اگر چنانچه خود می‌گویند برای حفظ و حراست از منافع ملی و مصالح مردم رای داده‌اند، پس چه باک از شفافیت آن؟! این چه کار افتخارآمیز و ارزشمندی است که آقایان و خانم‌های محترم، نتوانستند و نمی‌توانند با سربلندی به آن بالیده و به عنوان خدمت در کارنامه نمایندگی خود ثبت و به مردم ارائه دهند؟!
حدود یک ماه پیش از این جلسه، طرح یک فوریت الحاق دو تبصره به ماده 119 قانون آیین‌نامه داخلی مجلس شورای اسلامی در صحن علنی به رای گذاشته شد. در حالی این طرح روز 14 شهریور ماه به رای گذاشته شد که پیش از آن به یکی از سوژه‌های مورد توجه مردم و رسانه‌ها تبدیل شده و مطالبه‌ای عمومی در این باره شکل گرفته بود. حدود 210 تن از نمایندگان در موضع‌گیری‌های خود اعلام کرده بودند که موافق آن هستند… اما، نتیجه ماجرا، تاسف‌انگیز، قابل تامل و در عین حال جالب بود.

در روز رای‌گیری یک‌سوم از نمایندگان مجلس غایب بودند. از 194 نماینده حاضر تنها 59 تن با فوریت شفافیت آرا اعلام موافق کردند. 108 نفر مخالف، 5 ممتنع و 22 نفر هم اصلاً در رای‌گیری شرکت نکردند. این یعنی تقریباً از هر چهار نماینده‌ای که پیش از این در اظهار نظرهای عمومی گفته بودند موافق شفافیت آرا هستند، وقتی پای عمل به میان آمد تنها یک نفر از آنان به آنچه گفته بودند رای دادند. مسئله روشن و واضح است. موضع‌گیری و اظهار نظر و امضا پای طرح، شفاف است و در معرض سنجش و قضاوت قرار می‌گیرد اما رای‌گیری نه!

وقتی صحنه غبارآلود و غیرشفاف باشد می‌شود خیلی کارها کرد و حرف‌های مربوط و نامربوط را به هم آمیخت و به خورد خلایق داد. یکی از ترفندهای موثر در غبارآلود کردن فضا، دوقطبی کردن ماجراهاست. از سیاست گرفته تا فرهنگ و اقتصاد و رقابت در انتخابات و دیپلماسی و… می‌توان گفت «پناه می‌برم به خدا از بستن دهان منتقدان…» و ادعای بوسیدن دستشان را کرد و هر چند روز یک بار هم به هر بهانه‌ای از آنان شکایت کرد و به دادگاه کشاند. می‌توان ادعای شفافیت کرد و 7 ماه قانون انتشار عمومی حقوق و مزایای مدیران را پشت گوش انداخت و خم به ابرو نیاورد.

می‌گویند می‌خواهیم با CFT شفافیت بیاوریم. بله! اما برای چه کسی؟ مردم و نهادهای نظارتی خودمان یا دشمن که در این جنگ اقتصادی همچون گرگ به کمین نشسته و منتظر اندک روزنه و نشانه‌ای برای حمله‌ور شدن است؟ کاش دولتمردان و آن 143 نماینده مجلس آنقدر که نگران دغدغه و بهانه آمریکا و اروپا هستند، نگران عدم شفافیت برای ملت و نهادهای نظارتی هم بودند که اگر بودند یک لحاف‌دوز بیچاره و سبزی‌فروش بخت برگشته برای کمتر از 5 میلیون تومان، مورد سوءاستفاده قرار نگرفته و اینک بدهی مالیاتی 30 و 12 میلیارد تومانی نداشتند.

این میزان از ساده‌انگاری سیاسی و ولنگاری مدیریتی عجیب است. ماه‌ها از افتضاح ارز 4200 تومانی که 18 میلیارد دلار از ارز مملکت را به باد داد می‌گذرد اما یکی از آن143 نماینده مدعی شفافیت مالی از دولت سؤال نکردند که چطور و چگونه آن میزان از ارز به یغما رفت. یکی سؤال نکرد آن آقای معاون ارزی سابق بانک مرکزی چگونه بدون یک روز سابقه کاری مرتبط از آمریکا آمد و پشت میز که نه پشت مهم‌ترین سنگر جنگ ارزی کشور نشست. کسی هم نپرسید آن آقایی که بهمن ماه حکم انفصال از خدمتش را دیوان محاسبات صادر کرده بود، چگونه به خدمت (خدمت؟!) ادامه داد و بعد از استعفا حکم مشاور رئیس‌جمهور را گرفت. چرا شفافیت را از پاسخ به این پرسش‌ها شروع نمی‌کنید؟

معضل عدم شفافیت فقط در اقتصاد نیست و فضای سیاسی کشور نیز متاثر از این آفت است. کم نیستند مطربانی که ساز عراق می‌سازند و آهنگ بازگشت به حجاز می‌کنند. تابلوی اصولگرایی در دست دارند و هلیم اصلاحات را هم می‌زنند. طرف 20 سال است سر سفره اصلاح‌طلبان زانو زده و هر روز می‌گوید ما اصولگرایان چنین و چنان! نه اصولگرایی، نه اصلاح‌طلبی و نه اعتدال و خط کشی‌ها و اسامی دیگری از این دست، واجد ارزش و اعتباری ذاتی نیستند و هرکس را باید در ترازوی اعمالش سنجید اما در فضای غبارآلود و غیرشفاف، جایی برای موشکافی نمی‌ماند و هر چه فضا غیرشفاف‌تر، اعتبار سنجش‌ها کمتر. سیاستمداری که بر اساس پیش‌بینی وزش باد، صبحانه را با اصولگرایان می‌خورد و ظهر میل اعتدال می‌کند و شب هوس اصلاحات می‌کند، فرصت‌طلبی است که بیشتر به درد کار در سازمان هواشناسی می‌خورد.

بسیاری از مدیران محترم کشور در نهادها و سطوح مختلف، هنوز گمان می‌کنند شفافیت یک انتخاب است که می‌توانند آن را برگزینند یا کنارش بگذارند. سیر حرکت دنیا به گونه‌ای است که این امر مهم دیگر نه یک انتخاب که مسئله‌ای تحمیل‌گر است. شاید دیر و زود داشته باشد اما سوخت و سوز نخواهد داشت. شاید بتوان مدتی از آن فرار و خود را پنهان کرد اما بالاخره باید به آن تن داد. یکی از اصلی‌ترین راه‌های مقابله با تحریم‌ها نیز همین شفافیت است. هرقدر شفافیت داخلی برای کشور ضروری و سودمند است، شفاف‌سازی برای دشمن خطرناک و مشکل‌آفرین است. موضوعی که دولت و آن 143 نماینده مجلس، دقیقاً عکس آن عمل کردند؛ رای به عدم شفافیت رای خود و موافقت با شفاف‌سازی برای حریف!

البته در این میان ژست و نمایش شفافیت با هدف فرار از شفافیت نیز موضوع دیگری است که در جای خود باید به آن پرداخت. انتشار 2800 صفحه لیست بی‌سر و ته ارزبگیران دولتی از جمله این نمایش‌های کمدی است که حتی صدای نزدیک‌ترین حامیان دولت را نیز درآورد.

آقای ظریف در مجلس یک بار دیگر جانانه از برجام دفاع کرده و آن را پیروزی و دستاورد خواندند. حریف وی یعنی جان کری به تازگی کتاب خاطرات خود را منتشر کرده و جزئیات جالبی از روند مذاکرات هسته‌ای را روایت کرده است. چرا آقای ظریف و سایر اعضای تیم هسته‌ای گوشه‌ای از خاطرات خواندنی خود از مذاکرات را منتشر نمی‌کنند تا ملت بیش از این با فتح‌الفتوح برجام آشنا شوند؟ آمریکایی‌ها که خود طرف مذاکره بوده‌اند و چیز جدیدی برایشان نیست. صهیونیست‌ها هم که بلافاصله پس از هر دور مذاکره میزبان وندی شرمن بودند و تبادل نظر می‌کردند. فقط مردم خودمان نامحرم هستند؟! تا کی باید مردم قربانی عدم شفافیت شوند؟ از آن ساده‌دلانی که شب توافق به خیال دلار هزار تومانی زدند و رقصیدند تا آن سبزی‌فروش و لحاف‌دوز و رای دهندگان چشم بسته و گوش به فرمان تَکرار!

 

بسته حمایتی به جای رانت ارزی

مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:

 پس از شکست پروژه ارز 4200 تومان و رانت گسترده ای که در آن تصمیم ارزی وجود داشت، نرخ های ارز موجود در بازار (از سامانه نیما تا بازار آزاد)، به عنوان نرخ های مبنا، مورد پذیرش قرار گرفت. طبیعتا پذیرش واقعیات تلخ بازار ارز حتی با چشم انداز کاهش قیمت دلار به حدود هفت تا هشت هزار تومان (برآورد کارشناسان از قیمت واقعی دلار) به معنای پذیرش آثار تورمی این تغییر در نرخ ارز است. برای مواجهه با این آثار تورمی باید به سمت حمایت از قشرهای ضعیف رفت.

روز گذشته نشست غیرعلنی مجلس با حضور برخی مسئولان دولتی تشکیل و براساس آن برخی جزئیات بسته حمایتی دولت مشخص شد. براساس اظهارات سخنگوی هیئت رئیسه مجلس، 20 میلیون نفر مشمول بسته حمایتی دولت خواهند بود و کارت اعتباری به مبلغ 600 هزار تومان در سال دریافت خواهند کرد. این بسته البته با واکنش هایی مواجه شد. فارغ از واکنش دفتر نوبخت که از علنی شدن محتوای جلسه غیرعلنی حکایت داشت، برخی نمایندگان از جمله پورابراهیمی، رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس درخصوص بسته دولت انتقادهایی را مطرح کرد. در هر حال جدای از این که تصمیم دولت برای ارائه سبد حمایتی از قشرهای کم درآمد اقدامی مناسب است اما این بسته حمایتی دولت را از چند منظر می توان مورد تحلیل قرار داد.

1- با گذشت بیش از نیمی از سال و اوج گرفتن تورم و مشخص شدن نیاز قشرهای کم درآمد به حمایت غذایی و پیشنهادهایی که از اواخر سال گذشته و ابتدای امسال برای اختصاص بسته حمایت غذایی وجود داشت، تعلل دولت در نهایی کردن این بسته جای انتقاد دارد. آن هم در شرایطی که یک ماه قبل مجلس به دنبال تدوین طرحی برای ارائه بسته حمایتی و کارت اعتباری به برخی قشرها بود با این استدلال نوبخت که دولت در حال نهایی کردن بسته ای مشابه است، از طرح خود صرف نظر کرد و دست دولت را برای تدوین بسته ای در این زمینه باز گذاشت. اکنون و با گذشت بیش از یک ماه، همچنان بسته حمایتی در مرحله نهایی شدن باقی مانده است! این در حالی است که فشار تورم (براساس گزارش بانک مرکزی، تورم نقطه به نقطه در شهریور ماه به بیش از 30 درصد رسیده است) و ثابت ماندن دریافتی حقوق بگیران موجب نگرانی درباره کاهش مصرف مواد غذایی از جمله لبنیات، میوه و گوشت شده است و این کاهش مصرف می تواند علاوه بر آثار منفی اجتماعی، سلامت آحاد مردم را نیز تهدید کند. در چنین شرایطی تسریع در نهایی شدن این بسته و اجرای آن ضروری است.

2- دولت بارها اعلام کرده است که 18 میلیارد دلار ارز 4200 تومانی برای کالاهای اساسی و دارو در نظر گرفته است. نکته مهم این است که با وجود اختصاص بخشی از این مبلغ برای کالاهای اساسی، درعمل قیمت کالاهای اساسی رشد قابل توجهی داشته است. چنان که براساس تازه ترین گزارش بانک مرکزی از قیمت خرده فروشی برخی مواد غذایی در تهران، گوشت قرمز، گوشت مرغ، لبنیات و تخم مرغ به ترتیب 45، 35، 44 و 79 درصد نسبت به سال گذشته افزایش قیمت داشته اند. این آمار حاکی از شکست ایده مهار قیمت کالاهای اساسی با اختصاص ارز ارزان است. پیش از این نیز ایده مهار قیمت ها با اختصاص ارز ارزان، آثار منفی خود را در توزیع رانت گسترده برای شرکت های پتروشیمی و فولادی به همراه داشت و مشخص شد رانت ارزی به منزله قیف وارونه ای عمل می کند که دستاوردی برای قشرهای تحت فشار از افزایش نرخ ارز به همراه ندارد. به این ترتیب، افزایش نرخ ارز این کالاها در حد نرخ ارز سامانه نیما و اختصاص منابع ناشی از آن به بسته های حمایتی ضروری است. به این ترتیب یارانه ارزی که اکنون با تدبیر نامناسب دولت به جیب برخی وارد کنندگان و توزیع کنندگان کالا می رود، به جیب مردم خواهد رفت.

3- تردیدی وجود ندارد که اختصاص چنین بسته هایی برای همه نه عادلانه است و نه منابع کافی برای آن موجود است. بنابراین باید به سمت شناسایی خانوارهای هدف رفت. تجربه های قبلی که تلاش برای شناسایی و دسته بندی قشرهای مردم داشت در عمل به نتیجه نرسید. از شکست طرح خوشه بندی یارانه ای تا شناسایی یارانه بگیران ثروتمند و دسته بندی متقاضیان برای ارائه سبد کالا در سال 92، همگی نمونه های شکست در دسته بندی مردم از منظر سیاست های رفاهی است. این در حالی است که سال هاست در مجموعه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، موضوع تشکیل بانک اطلاعات رفاهی خانوار با استفاده از سامانه ها و بانک های اطلاعاتی دیگر در دست اقدام است و هنوز خبری درباره نهایی شدن این بانک اطلاعاتی و تقسیم بندی مردم برای بهره مندی از خدمات رفاهی و یارانه ای مطرح نشده است. تنها می توان گفت که تاحدی در زمینه شناسایی قشرهای نیازمند که تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی هستند موفق عمل شده است و بسته های غذایی نیز طی سال های اخیر به این قشرها اختصاص یافته است، اما بدون تردید بخشی از قشرهای حقوق بگیر از جمله کارگرانی که حداقل دستمزد را دریافت می کنند، نیازمند دریافت بسته حمایتی هستند. در چنین شرایطی شناسایی دیگر قشرهای نیازمند به بسته حمایتی، یکی از چالش های پیش روی اجرای این بسته است که باید برای آن تدبیری اساسی اندیشیده و در همین خصوص برای تکمیل بانک اطلاعات رفاهی خانوار اقدامات جدی تری انجام شود.

در هر صورت لزوم اجرای سریع تر بسته حمایتی و رفع دغدغه ها درباره مشمولان طرح ضروری است و باید توجه داشت در شرایطی که هدف هرگونه تحریمی فشار بر مردم با هدف ایجاد نارضایتی در اولویت طرف مقابل قرار دارد، تدوین و اجرای موفق بسته ای که بتواند فشار تحریمی به خصوص در قشرهای آسیب پذیر و کم درآمد را کم کند، بسیار مهم است و یکی از ابزارهای مواجهه ایران با تحریم هاست. 

مجلس فقط بهارستان نیست

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

در این عصر دلتنگی‌ها، چه بسیار است مظاهر امید؛ آنجا که مداحی و سینه‌زنی جماعتی از جوانان بحرینی را می‌بینی به زبان فارسی! و می‌بینی آن همه شور و شعور عاشورایی را تقدیم کرده‌اند به شهید سرجدای وطن؛ محسن حججی! من که راستش با مشاهده هیات پرهیبت‌شان بغض کردم و مدام با خود زمزمه می‌کردم: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش»! شاهک خائن نبود، ما الان به همان راحتی که زنجان و ماسوله می‌رویم، می‌رفتیم بحرین! این «ما» که نوشتم، طبق نقشه جغرافیا تا همین حدود 50 سال پیش، شامل بحرین هم می‌شد! زمانی که آنها از ما بودند و ما از آنها! زمانی که هنوز شوم‌ترین خط‌کش این قرن، بحرین کبری را از ایران زیبا جدا نکرده بود!

جوان بحرینی اما «اصل خویش» را فراموش نکرده! نه‌تنها در ظاهر و باطن بر شیعگی خود افزوده که برای سرور و سالار شهیدان با همان زبان مادری اقامه عزا می‌کند! و هیچ هم غافل از اخبار سرزمین پدری نیست! و همان عشق را که ما داریم، او هم دارد به شهدای مقدس سپاه قدس! اینکه ما آن گور به گوری را لعنت می‌کنیم، لعنی تنها از سر احساس نیست! و به شهادت همین متن، اتکا به منطق دارد! واقعا چرا و به چه دلیل، تن به این خفت داد که بحرین از ایران جدا شود؟! مگر بحرین هم مثل خرمشهر و آبادان و قشم و هرمز پاره‌ای از تن وطن نبود؟! و پاره تن ما نبود؟!

سلام و درود و رحمت و لطف خدا بر شهیدان که قطره قطره خون پاک‌شان، محافظ ذره ذره خاک ایران عزیز شد!  روضه بحرین، آنجا گریه‌دارتر می‌شود که از یاد نبریم اکثریت بحرینی‌ها «شیعه علی» و «محب فاطمه» هستند لیکن به واسطه شاهکار اعلیحضرت(!) موطن گرامی‌شان افتاد دست نوچه‌های سعودی! واقعا لعنت خدا بر سران وطن‌فروش رژیم عاری از مهر که سایه شلاق آل‌خلیفه هم‌پیمان با آل‌سعود را قریب نیم‌قرن است بر سر مرد و زن بحرینی بلند کرده! همان مردی که به گواهی تاریخ، برادر ماست و همان زنی که مستند به نقش و نگار دیروز، خواهر ما! دین‌شان اسلام و مذهب‌شان غالبا تشیع و «حب وطن» را ببین که نوحه فارسی خود را هم تقدیم می‌کنند به لاله سربلند ایرانی! گویی در پی «روزگار وصل خویش» می‌گردند! بله! شاهک غربزده بی‌وجود، تن به آن جدایی دردناک داد لیکن هرگز فکر نمی‌کرد و هرگز هیچ سلطنت‌طلبی فکر نمی‌کرد که نیم‌قرن بعد از آن فراق، این باشد محتوای مجلس جوانان غیور بحرینی! بروید حتما تماشا کنید خیمه و خیام‌شان را، بلکه متوجه محاسن فضای مجازی هم شدید! پس فقط آن مجلسی را نبینید که در بهارستان است!

به لطف «انقلاب اسلامی» و مهم‌ترین ثمره‌اش یعنی «جمهوری اسلامی» در جای‌جای منطقه مقاومت، پر است از مجالسی شبیه مجلس جوانان بحرینی که دل بدهند به شهید ایرانی! به پاسدار ایرانی! به مدافع حرم ایرانی! مجالسی که با شهدای جهاد با تروریست‌ها، فراتر از مؤانست لفظی، دیدنی‌ترین «تراکنش معنوی» را دارند!  و من این را به کوری چشم دشمن و دشمن‌دوستان می‌نویسم؛ گذشت دوره‌ای که دست شهدای ما بسته بود! خدا به واسطه شهادت، دست شهدای ما را چنان باز کرده که شهید احمد کاظمی خودش را در دل جوانی از نسل نو به نام محسن حججی جاودانه کند و آن دم که همین جوان رعنای دهه هفتادی هم از باده شهادت بنوشد و در راه محبوب، دست از سر و جان بشوید، بشود مراد عاشوراییان بحرین! و مگر الان ما می‌توانیم ادعا کنیم که قاسم سلیمانی فقط برای ما ایرانی‌ها «قهرمان» است؟! و مگر نه آنکه ما نیز و عراقی‌ها نیز و سوری‌ها نیز و یمنی‌ها نیز و فلسطینی‌ها نیز و اساسا همه احرار عالم، مثل لبنانی‌ها عشق می‌ورزند به شهیدان مغنیه؟! خیال بعضی مجالس و روسای‌شان، ولو آنکه در ایران باشند، تخت! کوبیده شده به محکمی هرچه تمام‌تر پرچم شهدای مقاومت در دل آزادگان عالم! دهه 40 با نامه، دهه 50 با نوار کاست، دهه 60 و 70 با ویدئوهای روایت فتح و دهه‌های معاصرتر هم با روش‌هایی که بلدیم و خوب هم بلدیم، اپوزیسیون استکبار جهانی بودیم، هستیم و باقی خواهیم ماند! وقتی خون شهدای کربلای 5، راه کربلا را باز کرده و وقتی در نبود معنی‌دار پترائوس و عمر سلیمان، پای حاج‌قاسم به بین‌الحرمین و بین‌النهرین رسیده، خنده‌دار است اگر توهم بزنند بعضی‌ها که مصوبات‌شان قادر است دست شیربچه‌های عباس‌بن‌علی علیه‌السلام را ببندد! نه! عقاب، کفتر کاکل به سر نیست که تو بتوانی با فلان قید بهمان کنوانسیون، سقف پرواز برایش معین کنی! عقاب پرواز می‌کند به سوی هر آسمانی که خدا بخواهد! و خون شهدا، با وجود این «خدا» حقا که چه پاسدار خوبی دارد! بروم سر اصل مطلب! همه حرف بعضی از این کنوانسیون‌های غربی این است که بر لب علمدار شرق ابوالخصیب، خشک شود گل لبخند! و حاج حسین خرازی بمیرد اما خدا پرچم آن خنده‌های محجوب را در غرب منطقه داد دست حاج حسین دیگری، حاج حسین همدانی! زیاد که زور بزنی دست کربلای پنجمی‌ها را ببندی، خداوند پای‌شان را به صحن و سرای اباعبدالله باز می‌کند! چشم ما به جمال کربلا روشن شد؛ به جمال قدس هم روشن می‌شود به اذن الهی! یک کنوانسیون هم زمان فرعون به تصویب رسید! تا چند صباح، هر نوزاد پسری به قتل برسد! اتفاقا تصویب هم شد! اما نظرت چیست خدا، نوزادی به نام «موسی» را عدل در کاخ فرعون بزرگ کند؟!

در دید خداوند منان، فرعون، نه یک پادشاه بزرگ، که یک حمال بزرگ است! لذا عشق است مصوبات الهی! و کنوانسیون‌های خدایی! بشارت باد بر سردار حاج احمد متوسلیان، اهتزاز این همه پرچم اسلام در جای‌جای افق! روزی افق کربلا! روزی افق بحرین! دقیقا هم بحرین! همان جزیره دنج که شاه نمی‌خواست جزو ایران باشد، جوانان دلاورش مجلس روضه‌شان را به نام نامی شهید مدافع حرم ثبت می‌کنند! همان محسن حججی که با هیچ مصوبه‌ای در هیچ مجلسی نمی‌توان برد نگاه نافذش را محدود کرد! همان محسن حججی که سمبل جنگ با تروریست‌ها و تکفیری‌هاست! غرب و غربزده‌ها از حرامیان حمایت نکنند؛ آموختن معایب ترور و تروریسم به جوانان این مرز و بوم، پیشکش! در خاطرات یکی از این شهدای مدافع حریم امن و امان کشور می‌خواندم که هنگام آخرین اعزام، چند تومانی پول توجیبی می‌دهد به دختربچه خردسالش! دختر اما این پول را برمی‌گرداند به پدر: «بابا جانم! شنیدم جنگ با داعش خیلی سخت است! هر وقت خسته شدی و گرسنه‌ شدی، برو با این پول، از آن بستنی‌ها بخر که همیشه برایم می‌خریدی!» این هم تراکنش مالی بچه‌های سپاه قدس! مایی که برای جنگ با اشرار منطقه، پول خرج می‌کنیم، جان می‌دهیم و سر می‌بازیم، شگفتا! باید شاهد ذره‌بین حامیان حرامیان باشیم روی تراکنش‌های مالی خودمان! آیا با این مصوبه مسخره‌تان، حیا نکردید از آه این دختر بچه؟! سلمنا! گاهی زحمت ما را مضاعف می‌کنید لیکن امید را نمی‌توانید هرگز از ما بگیرید! ما نهنگانیم! ما عقابانیم! ما شیرانیم!

هیهات! هیچ کس روایت فتح ما را نمی‌تواند متوقف کند! نگاه ما به مجالس «روایت فتح» است؛ به جای جای این منطقه مملو از مقاومت، نه مجلس «روایت فتف»! و قدر مسلم، تاریخ نخواهد بخشید بی‌وفایی کسانی که حامیان امثال آل‌سعود را می‌خواهند مراقب راستی و درستی راه و روش پاسداران این مرز و بوم کنند که علی‌الدوام سینه‌شان سپر بوده در برابر تکفیری‌ها! آن هم آل‌سعودی که لابد با خبرید از جدیدترین جنایتش که چه بلایی آورد بر سر روزنامه‌نگار منتقد! طرفه حکایت اینجاست که هیچ صدای درخور و شایسته‌ای هم از نامردان قبیله FATF بلند نشد! در قبال قطعه‌قطعه کردن پیکر یک قلم به دست، توسط رژیم آل‌سعود، اینچنین ساکت و اما خواهان شفاف‌شدن فیش حقوقی 2 میلیونی پاسدار سپاه قدس!‌ و پول توجیبی دختربچه‌اش! نوشتم همان اول متن! عصر، عصر دل‌تنگی‌هاست! به وکلای بعضی مجالس، نگاه می‌کنیم و بیش از پیش دل‌مان تنگ می‌شود برای شهید عبدالحمید دیالمه! نماینده مجلسی که در مشهد، شاگرد درس حضرت آقا بود! لیکن مگر همین جوانان بحرینی که شرح مجلس‌شان رفت، شاگرد مکتب سراسر درس ولایت‌فقیه نیستند؟!

آری! عصر، عصر دلتنگی‌هاست اما ما مجلس بدتر از بعضی مجالس کذا را هم دیده‌ایم! روزگاری بود که حزب‌الله فقط چند تا بلندگو داشت که پرسروصداترین‌شان هم انصافا همان بلندگوی درب و داغان حاج‌بخشی بود! پیرمردی که جوان نگه داشته بود غرور مقدسش را و یک‌تنه تمام مجلس ششم را حریف بود! آن روزها ما حتی در خواب هم زیارت اربعین را آن هم با این شکوه و عظمت نمی‌دیدیم! «حاج بخشی» نیست اما «حزب‌الله» زنده است!

«آوینی» نیست اما «روایت فتح» زنده است! «خرازی» نیست اما تبسم هر بسیجی، یادآور همان لبخندهای علمدار شرق ابوالخصیب است! و این «نیست» هم که می‌نویسم، اشاره به سوی کم ‌چشم حقیر دارد و الا از «شهید» زنده‌تر و حی و حاضرتر هم مگر داریم؟! مغموم نباشید راهیان نور دوکوهه! ما را همان خدایی، یار و یاور است که روزگار جنگ هم پدران‌مان‌ را از دل زحمت نامردان و نااهلان و نامحرمان، پیروز و سربلند بیرون آورد! غرب و غربزده‌ها صدالبته می‌توانند مصوبه بگذارند که چرا نام عملیات آزادسازی خرمشهر «الی بیت‌المقدس» بود! چرا؟! چون که خدا خواسته بود! و خدا خواسته است غلبه نهایی از آن «حزب‌الله» باشد! ما به افق کربلا، نماز خواندیم و به افق قدس هم خواهیم خواند ان‌شاءالله! دوکوهه‌ای‌ها! مغموم نباشید و ناظر بر مجالس سرشار از مقاومت و حریت و ایستادگی در جای‌جای منطقه بلند بگویید: «ماشاءالله حزب‌الله»! راستی! تا یادم نرفته بنویسم که شهید مدافع حرم، وقتی پیکرش پیدا شد در جیب پیراهنش یک اسکناس 5 هزار تومانی بود با چند قطره خون! نگو تیر خورده بود به قلبش! بفرما آقای رئیس! این هم از شفافیت تراکنش‌ مالی سپاه!

به اطلاع حامیان حرامیان برسانید، یک وقت مبادا بهانه پیدا کنند علیه ما! خوب پس دادید جواب محبت پاسدارانی را که در همین بهارستان سینه سپر کردند برای حفظ جان شما و امثال شما! اما نه! مجلس ما که فقط در بهارستان نیست! نماینده دارد انقلاب اسلامی در بحرین، درست مثل دیالمه! و نماینده دارد انقلاب اسلامی در یمن، از نسل اویس قرنی! هان ای مخاطب! با تو هستم! بگو: «ماشاءالله، حزب‌الله»! آری! تاسیس شد آن «هسته‌های مقاومت جهانی» که روزی آرزوی حضرت روح‌الله بود! القصه! دیشب دخترک خواب بابا را دیده که او را در مسجدالاقصی، قلم دوش کرده و مدام می‌چرخاند: «نوایی نوایی نوایی نوایی، الهی ور افتد نشان جدایی»! بس کنم! دلم گریه می‌خواهد! قلمم اشک‌هایش را ریخت! اینک نوبت باز شدن بغض گلوست: «به دنبال محمل، چنان زار گریم که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند…»!

خاشقجی قربانی انتقام بن سلمان

مصیب نعیمی در ایران نوشت:

با گذشت یک هفته از مفقود شدن جمال خاشقجی، روزنامه نگار سعودی در محل کنسولگری عربستان در استانبول، فشار علیه حاکمان سعودی بویژه محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور افزایش یافته و انگشت‌های اتهام وی را به عنوان متهم اصلی نشانه رفته‌است.

خاشقجی که زمانی مشاور مطبوعاتی ترکی الفیصل رئیس اطلاعات وامنیت اسبق عربستان بود و در شبکه‌ها ‌و رسانه‌های وابسته به عربستان فعالیت داشت، با روی کار آمدن ملک سلمان وانتقال قدرت به فرزندش محمد بن سلمان ودستگیری مقامات قبلی این کشور امریکا را به عنوان تبعیدگاه اختیاری برگزید و بعد از اقامت در امریکا به انتقادهای گسترده خود نسبت به عملکرد گروه بن سلمان ادامه داد.
تداوم انتقادهای خاشقجی از عملکرد بن سلمان در سرکوب مقامات سابق عربستان و تبعات جنگ ویرانگر یمن کافی بود تا ولیعهد عربستان طرح پاکسازی این مخالف آشنا با اسرار اندرونی آل سعود را به نحوی که رخ داد، اجراکند.

طفره رفتن مقامات عربستان از جمله شخص بن سلمان و تناقض گویی او در گفت‌وگو با شبکه بلومبرگ نیز حاکی از واقعیتی تلخ‌تر از آنچه است که عربستان سعی در القای آن دارد. ولیعهد عربستان در این گفت‌وگو سعی کرد خود را از اتهام مبرا کند ومدعی شد، در انتظار نتایج تحقیق توسط ترکیه است، در حالیکه قتل در کنسولگری که تحت حاکمیت عربستان است رخ داده و ‌مقامات سعودی تا همین دیروز اجازه تحقیق وتفحص در محیط کنسولگری را نداده بودند.

گفتنی است با اوج‌گیری ربوده شدن وقتل جمال خاشقجی زمزمه‌هایی در مورد ناپدید شدن برخی از مخالفان در داخل عربستان نیز آغاز شده که گفته می‌شود خانواده‌های مفقودین تهدید به مجازات وترور شده‌اند. علاوه بر این اخیراً جو ارعاب در عربستان بالا گرفته وکلیه پیام های بین شهری در این کشور کنترل شده وکسانی که از عملکرد رژیم انتقاد کنند مورد پیگرد قرار می‌گیرند.

قطعاً دلیل دست زدن به چنین پاکسازی‌هایی که می‌تواند برای هر رژیمی هزینه‌های سیاسی هنگفتی داشته باشد، حمایت امریکا از جنایات ریاض در یمن است. این حمایت بی‌شائبه این باور را در ذهن حاکمان جدید عربستان و بویژه ولیعهد جوان و بلند پرواز آن ایجاد کرده که ترامپ با دریافت میلیاردها دلار باد آورده از عربستان در برابرهرجنایت و اقدام خلاف موازین ‌و قوانین آنها نه تنها سکوت می‌کند بلکه او را از پاسخگویی نیز مصون خواهد داشت. غافل از این‌که افکار عمومی خشمگین از خودسری و آتش افروزی بن سلمان مغرور کاسه صبر همه را لبریز و امریکا را مجبور به نکوهش جنایت خواهد کرد.

بدون شک هواداران شماری از مقامات عربستانی که دارای ارتباطاتی با خاشقجی بوده‌اند و اکنون دایره اختیارات و قدرتمندی‌هایشان توسط بن سلمان کاهش یافته و از زمان بازداشت شاهزادگان، مترصد فرصتی برای انتقام از بن سلمان هستند، به بهانه آنچه در کنسولگری ریاض در استانبول رخ داده عرصه را بر رژیم خودسر عربستان تنگ‌تر خواهند کرد. ضمن آن‌که احیاناً بخشی از اهرم های قدرت در امریکا نیز با تداوم این گونه مسائل در داخل عربستان، مجاب به تغییر مهره‌های خود در این سرزمین نفت خیز خواهند شد.

بازخوانی و واکاوی یک خبر!

حسن کربلایی در رسالت نوشت:

دکتر عادل آذر رئیس دیوان محاسبات در گفت‌وگوی ویژه خبری سیما در یک ش نبهگذشته نکات مهمی را در مورد التهابات بازار ارز به شرح زیر مطرح کرد؛ ما التهابات در بازار ارز را پیش بینی می کردیم.هیئتی در دیوان تشکیل شد تا علائم ویژه را بررسی و رصد کند. به اتفاق عجیبی برخورد کردیم و دسترسی به حساب‌های بانک مرکزی را برای دیوان محدود کردند.

به رئیس جمهور و رئیس مجلس گفتیم تصمیماتی نادرست در حال اتخاذ است.پس از پایان بررسی‌ها برای سه تن از مدیران بانک مرکزی حکم انفصال صادر کردیم که یکی از آنها آقای سیف بود.
علت اینکه احکام صادره و رسیدگی‌ها را در رسانه‌ها اعلام نکردیم این بود که مبادا افشای این خبر التهاب در بازار ایجاد کند.نحوه ورود بانک مرکزی به بازار ارز و توزیع22 میلیارد دلار ارز مداخله‌ای توسط این نهاد از اقدامات نادرست بود.

گفت‌وگوی دکتر عادل آذر با سیمای جمهوری اسلامی نشان داد که مهمترین نهاد نظارتی کشور که مربوط به قوه مقننه است در این مدت بیکار نبوده و مشغول انجام وظایف ذاتی خود درباره التهابات بازار ارز بوده است.قاعدتاً وقتی نهاد مهم و کلیدی چون دیوان محاسبات با تشخیص تصمیمات نادرست بانک مرکزی تخلف تصمیم‌گیران را احراز و آنها را به انفصال دائم از خدمت محکوم می کند آن هم در دی ماه گذشته نباید آنها پس از این انفصال کار خود را ادامه می‌دادند.

ادامه کار آقای سیف و همکارانشان پس از احراز تخلف و انفصال بنابر هیچ مصلحتی از جمله التهاب بازار توجیه پذیر نیست چون به هر حال بازار ملتهب بود و دلیل رسیدگی‌های دیوان هم التهاب بازار بود. نکته مهم دیگری که آقای عادل آذر عنوان کرد این بود که؛ “توزیع 22 میلیارد دلار ارز مداخله‌ای توسط بانک مرکزی از اقدامات نادرست بوده است.” بر کسی پوشیده نیست که برخی با تزریق 5 میلیون دلار به بازار کنترل و هدایت بازار را به عهده می گرفتند. چطور بانک مرکزی با 22 میلیارد دلار نمی‌توانسته است بازار را هدایت و کنترل کند. اگر گفته شود بانک مرکزی خود عامل افزایش قیمت دلار بوده که این را ظاهراً دولتی‌ها تهمت می دانند. اگر بگوییم عامل نبوده پس چطور با تزریق 22 میلیارد دلار بازار کنترل نشده است.

نکته مهم در این خبررسانی که مغفول واقع شده این است که وفق تبصره 2 ماده 23 قانون دیوان محاسبات، دیوان پس از احراز تخلف و صدور حکم انفصال و رای جبران باید پرونده را برای تعقیب به مراجع قضائی بفرستد. آیا چنین پرونده ای برای دستگاه قضا برای رسیدگی حقوقی ارسال شده است؟!

بخش دوم مصاحبه آقای آذر به تخلفات دولت در بودجه 95 اختصاص داشت که گفت؛ “4544 بند تخلف در تفریغ بودجه سال 95 احراز شد. 1800 فقره پرونده در دادسرای دیوان تشکیل شد و 1066 فقره رای هم صادر شد. نتیجه آن شد که 50 نفر انفصال از خدمت و 571 نفر به جبران ضرر و زیان محکوم شدند.”

واقعاً این میزان تخلف در اجرای بودجه چه معنی می‌دهد؟ آقای عادل آذر باید در این مورد بیشتر توضیح می‌داد.

وی همچنین در مورد عملکرد سال 96 گفت؛ 4 میلیارد دلار در بخش ارزی به خزانه بازگشت داد ه شده است.وی توضیح نداد که این 4 میلیارد دلار کجا بوده و مربوط به تخلف کدام دستگاه بوده است؟!

این نوع اطلاع‌رسانی آن هم در شرایطی که مردم نیاز به اطلاعات شفاف دارند منجر به روشنگری بیشتری دارد.

دقیقاً رئیس دیوان محاسبات باید بگوید در مملکت چه خبر است. این همه تخلف آن هم در دولتی که مدعی تدبیر، قانون گرایی، شفافیت و امیدآفرینی است برای چیست؟ منشاء آن کدام است و متخلفان چرا به نوعی احساس مصونیت می‌کنند؟

امیدواریم آقای عادل آذر به هنگام تسلیم تفریغ بودجه سال 96 به مجلس به این سئوالات پاسخ دقیق  دهند.تا مردم بدانند حساب و کتابی در کار است و دیوان محاسبات کشور هم متکفل پاسخ گویی به این حساب و کتاب است.

رفتی و همه شاعر شدند

احسان محمدی در اعتماد نوشت:

چند روز پیش تولد سهراب سپهری بود. از میان همه شعرهای لطیفش همیشه یاد بخشی از «صدای آب» می‌افتم. آنجا که می‌گوید: پدرم وقتی مُرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند! آدمی که خودش مثل یک شعر نیمایی نرم و لطیف بود و لبه و تیغه و خار نداشت اینجا انگار بغض و گله و شکایت دارد. لحظه‌ای که تلگرام خبر آورد که «بهرام شفیع درگذشت» یاد همه آنهایی افتادم که چند سالی است یکی از تفریحات سالم‌شان مزه پرانی به بهرام شفیع است.

منتظرم دریغا دریغ‌های‌شان را حالا بخوانم و زیر لب بگویم: وقتی بهرام شفیع مُرد، حمله آوران همه شاعر شدند! برای نسل ما او الهه برنامه‌های تلویزیونی بود. یکشنبه‌شب‌ها آنقدر بیدار می‌ماندیم تا چند دقیقه آخر برنامه‌اش از لیگ‌های اروپایی چند تصویر رنگ‌پریده پخش کند. از کالچو. روزگاری که فان‌باستن و گولیت و ریکارد پیراهن آث میلان را می‌پوشیدند ما « فن» ورزش و مردم بودیم. انتخاب دیگری هم نبود.

مثل تنها دختری که همه پسرهای کوچه نوبتی عاشقش می‌شدند! برنامه‌ای که مثل «درس‌هایی از قرآن» حاج آقا قرائتی عمری همپای انقلاب دارد. می‌گویند این برنامه قدیمی‌ترین برنامه تولیدی سازمان صدا و سیما و از معدود برنامه‌های هفتگی و قدیمی جهان است که از سال ۵۸ به‌طور مرتب پخش می‌شود. چهل سال عمر کمی نیست. در همه این سال‌ها صدا و تصویر بهرام شفیع برای چند نسل یادآور خاطره‌های متفاوت است. گرچه «نو»هایی مثل 90 به بازار آمد و برای برخی ورزش و مردم «کهنه و دل آزار» شد اما ما همیشه حرمت موی سفیدش را داشتیم. گله بود، گاف و سوتی هم بود اما به ما یاد داده بودند وقتی کسی از اسب افتاد، رویش پا نگذاریم. شفیع رییس فدراسیون هاکی هم شد اما همیشه نامش با ورزش و مردم گره خورده بود.

برنامه‌ای که با شکل‌گیری گروه ورزش شبکه یک و با همکاری جواد متقی، مجید وارث و وارطان آنتانسیان و ناصر پزشکی راه‌اندازی شد و یکشنبه شب‌ها از این شبکه پخش می‌شد. ابتدا مجید وارث مجری برنامه بود اما پس از دو سال بهرام شفیع این کار را برعهده گرفت. خرده می‌گرفتند که وقتی مهمان دعوت می‌کند به او فرصت حرف زدن نمی‌دهد، خودش سوال می‌پرسد و خودش جواب می‌دهد. می‌گفتند برنامه‌اش جای تعریف و تعارف شده و بُرندگی ندارد.

مثل برنامه‌های دیگر جنگ و جدل راه نمی‌اندازد و چون حاشیه ندارد پس به مذاق مخاطب خوش‌نمی‌آید.

اما نمی‌گفتند آیا کار برنامه تلویزیونی تکثیر نفرت و ستیزه‌آفرینی است؟ شفیع این را بلد نبود. یا اگر هم بلد بود به کارش نمی‌گرفت. شوخی می‌کرد و لبخند می‌زد و بی‌تکلف بود… باورش سخت است که حالا وقتی در مورد مردی با آن موهای پرپُشت و چهره خندان حرف می‌زنیم همه فعل‌های‌مان «ماضی» است!

کاری نمی‌شود کرد. مرگ داسش را روی دوشش می‌اندازد و آدم‌ها را یکی یکی می‌چیند. این میان اما خوب است یادمان باشد که مثل پاسبان‌ها یک‌دفعه شاعر نشویم!

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن